آرشیو

معلم دلسوز

معلم دلسوز

31 اردیبهشت 1402

یادم هست که اولین جلسه مهمانی در منزل یکی از همسنگرهای شهید شاه‌آبادی، جناب آقای موحدی ساوجی، بودیم. آن موقع درس عربی می‌خواندم. ایشان در حال بیرون رفتن از منزل بود، من سؤال درسی کردم. گویی هیچ مسئولیتی ندارد؛ مانند یک معلم دلسوز در کنار من نشست و تمام درس را به من راهنمایی کرد. […]

گفت‌وگوی ساواکی

گفت‌وگوی ساواکی

31 اردیبهشت 1402

من یک نمونه از بازجویی‌هایی که انجام شده خدمتتان عرض می‌کنم: سؤال بازجو این بوده: «سرکار به طور شفاهی اظهار می‌دارید رژیم حاکم بر جامعه امروز ایران را قبول ندارید، زیرا حضور خود را در کمیته اختناق می‌دانید و اعتقاد دارید تا زمانی که مسائل اجتماعی و سیاسی ایران به صورت فعلی و دور از […]

گرایش به علم و مبارزه، از پدر تا امام

گرایش به علم و مبارزه، از پدر تا امام

31 اردیبهشت 1402

حضرت ابوی از علاقه‌­مندان به مبارزه بودند، چون موقعیت پدرم از نظر علمی یک مسئله است و از نظر مبارزاتی هم نمونه‌‌­ای است که در زمان خودش وجود نداشت. اگر مثلاً مرحوم آیت‌‌الله کاشانی مبارزاتی با دستگاه داشت، بیشتر، شخصیتی سیاسی داشت تا علمی و آن مبارزات، بیشتر از روی جنبه‌­های سیاسی انجام می­شد. اما […]

گر نگهدار من آن است که من می‌دانم

گر نگهدار من آن است که من می‌دانم

31 اردیبهشت 1402

يك شب حکومت نظامی بود، وثوق آمد گفت: «نمی‌گذارم نماز بخوانید.» شهيد شاه‌آبادي گفت: «آنکه اربابت است نمی‌تواند این کار را بکند، تو که یک نوکر پیش پا افتاده هستی چه مي‌گويي؟» یعنی کسی که برای شهادت آماده شد، از کسی جز خدا نمی‌ترسد. ایشان فقط در مقابل ضعفا و فقرا تنش می‌لرزید و فقط […]

کیمیای رفاقت

کیمیای رفاقت

30 اردیبهشت 1402

در فاصلۀ دوران طلبگی تا ورود به مسجد رستم‌آباد، اخوی هم در قم بودند و هم نبودند؛ چرا؟ برای اینکه دل‌­شان می‌­خواست در این مدت، بعد از وقایع سال ۱۳۴۱ و ماجرای پانزده خرداد و این‌­ها که پیش آمد، آن حرکت و وظیفه را در یک جایی انجام دهند. اینکه ماهشهر را انتخاب کردند و […]

کوچک‌تر و شلوغ‌تر

کوچک‌تر و شلوغ‌تر

30 اردیبهشت 1402

حاج‌آقا مهدی در میان ما یک موقعیتی داشت که از همان کودکی، اهل جار و جنجال­هاي كودكانه و در يك كلام، شلوغ و اهل شیطنت بود. درواقع یک فاصله­ای بین ­ما بود که می­خواست آن فاصله را از بین ببرد و به‌نوعي خودش را بزرگ‌تر از سنش نشان دهد، می­خواست از کسی کم نياورد! آن […]

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

30 اردیبهشت 1402

روی هرچیزی، از لباس گرفته تا غذا و گردش، حساس بودند. معتقد بودند گردش و تفریح باید باشد. ما را خیلی به مسافرت می‌بردند. اما اسرافی در آن نبود. طوری بود که اقتصاد و درست مصرف کردن را به همه درس می‌دادند. می‌گفتند باید این‌طوری زندگی کرد. باید همه‌جا رفت و همه را دید و […]

کنار شهید

کنار شهید

30 اردیبهشت 1402

در ختم یکی از دوستان شهید ما، خودشان شرکت و سخنرانی کرده بودند؛ همین‌طور در موارد و مواقع دیگر. به‌خصوص كه در منطقه بازار و در همسایگی منزل پدری ما، منزل یکی از برادران ایشان بود. از قدیم ارادت و دوستی بین ما وجود داشت، ولی دیداری که در جبهه اتفاق افتاد بسیار خاص بود […]

کمیل آخر

کمیل آخر

30 اردیبهشت 1402

من چند بار به اتفاق ایشان به جبهه رفته بودم. ایشان از همه جا بازدید می‌کردند و آن عشق و شور را داشتند که حتماً به جبهه‌ها بیایند و با همه گرفتاری که داشتند، با برادرهایی که در جبهه بودند صحبت کنند و آن‌ها را ببوسند. آخرین بار ایشان با فرصت دو روزه‌ای که از […]

کم‌خوابی یا بی‌خوابی؟

کم‌خوابی یا بی‌خوابی؟

30 اردیبهشت 1402

بعد از بازدید از آخرین سنگر که در خط مقدم بود، ظهر پس از بازید از آن‌ها، یک نیسان‌پاترولی هم هدایای مختلفی بسته‌بندی شده بود که تقویمی مصور به صورت مبارک حضرت امام بود که همراه با یک مقدار خوراکی‌هایی که بسته‌بندی شده بود، به یک‌یک رزمنده‌ها هدیه می‌دادند. دانه به دانه  با رزمندگان روبوسی […]


Warning: Invalid argument supplied for foreach() in /home/h200650/domains/shahidshahabadi.ir/public_html/wp-content/themes/dana/inc/template/home/left-main/ads-panel.php on line 5