آرشیو

در خواب هم در خدمتم

در خواب هم در خدمتم

8 خرداد 1402

ايشان به ساختن نسل جوان بسيار بسيار اهتمام داشتند. هميشه سعي داشتند جوان‌ترها را به مسجد جذب كنند. علاقۀ وافر ايشان به مطالعه براي من خيلي جالب بود. زماني كه ايشان به کمیته تشريف مي‌آوردند و من در خدمت ايشان بودم، حتي موقعي كه ايشان مي‌خواست بخوابد، مي‌گفتند اين كتاب را شما برای من بخوان. […]

خستگی را خسته کرد

خستگی را خسته کرد

8 خرداد 1402

ایشان مبارزات زیادی در محله ما به عنوان امام جماعت مسجد انجام می‌دادند. به خاطر جذب جوانان خیلی از حرف‌های نامربوط و تهمت‌های بی‌جا را شنیدند، ولی دست از ساختن جوان‌ها برنداشتند. ایشان حتی در رابطه با ساختن مسجد هم هیچ ابایی از این نداشت که بعد از نماز مغرب و عشاء عبا و عمامه […]

پدری دشمن حرام‌ها

پدری دشمن حرام‌ها

8 خرداد 1402

منزل ما در خیابان ری بود، تکیه حمام خانم، در انتهای خيابان بوذرجمهری که الآن خرابش کرده‌اند. يادم مي‌آيد حدود شش سالم بود که يك روز پدرم داشتند لب حوض وضو می‌گرفتند تا به مسجد بروند. در زدند. البته درِ خانه ما همیشه باز بود تا ميهمانان و مريدان ابوي هميشه به‌راحتي بتوانند وارد شود. […]

بچه‌هایی که منحرف نشدند

بچه‌هایی که منحرف نشدند

8 خرداد 1402

من کمتر دیدم روحانیانی که در راه مبارزه بودند و بچه‌هایشان دچار انحراف نشده بودند، ولی در بیت ایشان چنین چیزی اتفاق نیفتاد و الحمدالله تمامی بچه‌ها همان خط فکری ایشان را دنبال کردند و الحمدلله این راه را ادامه می‌دهند. به تربیت فرزندان‌شان خیلی اهتمام داشتند. با اینکه زندان‌های متعدد و تبعیدهای متعدد می‌رفتند، […]

همه یتیم شدیم

همه یتیم شدیم

6 خرداد 1402

هر ازدواجی که قرار بود در بین بستگان ما صورت بگیرد، تا حاج‌آقا با داماد صحبت نمی‌‌کردند، خانواده عروس به این پسر، دختر نمی‌دادند. یا وقتی خانواده ما می‌خواست عروس بیاورد، تا ایشان با خانواده عروس صحبت نمی‌کردند، آن‌ها به خودشان اجازه نمی‌دادند که با این خانواده وصلت کنند. با دیدن می‌فهمیدند که این داماد […]

مگر آن‌ها فرزند من نیستند؟

مگر آن‌ها فرزند من نیستند؟

6 خرداد 1402

یکی از برادران ما به نام آقا مجید، دو سال قبل از شهادت مرحوم پدرمان، در سن ۱۵ سالگی از دنیا رفتند. آقا مجید را در بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها دفن کردیم. آقای دکتر نوریان که الآن رئیس هواشناسی هستند[۱]، آن‌موقع استاندار لرستان بودند. گفتند که در بهشت زهرا پدر من به ایشان گفتند که خب […]

مقاله به واسطه شهید

مقاله به واسطه شهید

6 خرداد 1402

هر کدام از ما برادران، یک مایه اصیل مبارزاتی را تا حدودی از پدرمان به ارث برده بودیم. نهایتاً مقتضیات بروز این مایه فرق می­کرد. مثلاً خود من حدود ۲۷ سال از عمرم را در فرهنگ این مملکت گذراندم. به همین منوال، برای شهید شاه‌آبادی نیز جنبه­های ابزاری از جهاتی در قم بود. مثل اینکه […]

معراج از دامن زن

معراج از دامن زن

6 خرداد 1402

ایشان معتقد بودند حتی شاید زیرساخت هدایت مردان نیز در این دوران به هدایت خانم‌ها ارتباط پیدا می‌كند. من و مادرم به تشویق ایشان در تظاهرات شركت می‌كردیم. حتی من با اینكه آن موقع دانش‌آموز بودم، در تظاهرات دانشجویی شركت می‌كردم و از طریق بستگان دانشجو باخبر می‌شدیم و با جریانات دانشجویی همگام بودیم. در […]

مصرف آب، نه اسراف

مصرف آب، نه اسراف

6 خرداد 1402

برای وضو گرفتن چند بار شیر آب را می‌بستند و باز می‌کردند. می‌گفتند: «اگر این کار را نکنیم، اسراف کردیم. نه‌تنها مال خدا را حرام کردیم، بلکه این کار وابستگی ما را بیشتر می‌کند. باید دست‌به‌دست هم بدهیم و خودمان را تأمین کنیم، نه اینکه محتاج‌تر شویم.» اگر زیر گلدان‌های ما ظرف بود، می‌گفتند: «ایرادی […]

مشاور اعظم دختران

مشاور اعظم دختران

6 خرداد 1402

در روزهایی که خاله دانشجو شده بود، با دوستان خاله‌ام به کوه می‌رفتیم. ‌گاهی پدرم هم می‌آمدند. از بین صحبت‌های ایشان می‌دانستم که رابطه پدرم و دوستان ایشان چه رابطه‌ای است، ‌چه کارهایی باید بکنند و چه علومی را باید بخوانند. پدرم همه‌شان را هدایت می‌کردند؛ همین طور همه دختران فامیل. همه بستگان من،‌ همه […]


Warning: Invalid argument supplied for foreach() in /home/h200650/domains/shahidshahabadi.ir/public_html/wp-content/themes/dana/inc/template/home/left-main/ads-panel.php on line 5