آرشیو

محور مبارزه است

محور مبارزه است

6 خرداد 1402

حضور ایشان در قم و برای تدریس سطوح عالی حوزه هم می‌توانست خیلی مؤثر باشد، ولی محور برای ایشان مبارزه بود. شاید باور هیچ‌كس نبود كه انقلاب ما زود به پیروزی برسد، ولی ایشان وظیفه خود می‌دانستند كه امر خدا را اجرا كنند. در سال ۱۳۵۰ آمدند تهران. مبارزات ایشان به طور مستقیم با گروه‌های […]

مادر شوهر

مادر شوهر

31 اردیبهشت 1402

رابطه‌ام با يوماجون، مادرشوهرم، خیلی خوب بود. ما با هم زندگی می‌کردیم و مسئله‌ای هم در زندگی‌مان نداشتیم. با این‌که اوایل، این‌ها خیلی پُر رفت‌وآمد بودند و ماه رمضان تمام فامیل‌هایشان به منزل ما در قم می‌آمدند، من بچۀ کوچک داشتم و خرجمان یکی بود، اصلاً برایم این رفت‌و‌آمدها مسئله نبود؛ آنقدر که وقتی الآن […]

سه برادر، سه همکلاسی

سه برادر، سه همکلاسی

17 اردیبهشت 1402

در رابطه با مرحوم اخوی، آقای حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ مهدی اعلی الله مقامه الشریف، باید بگویم  ما سه برادر بودیم که در فاصله چهار ماه خداوند سبحان به مرحوم پدر ما عنایت فرمود. مرحوم شهید حدوداً چهل روز از من کوچک‌تر بود. اخوی دیگرمان، حاج آقا روح‌الله حدوداً سه ماه از من بزرگ‌تر هستند. در […]

خوشا آنان که دائم در نمازند

خوشا آنان که دائم در نمازند

17 اردیبهشت 1402

در قم که با ایشان آشنا شدم، طلبه‌ای متدین، متعبد و فعال بود. البته مسلمان طبع روحش این است که متدین باشد، ولی این نكته، به این دلیل قید می‌شود كه ایشان به تمام معنا مقید به انجام وظایف‌شان، حتی مقید به مستحبات بود. سال‌های قبل از ۱۳۴۰ در قم، مدتی با یكی از برادران […]

خانواده شما را خیلی دوست دارم

خانواده شما را خیلی دوست دارم

13 اردیبهشت 1402

حالا بنده خود را جزء مبارزان سینه‌چاک نمی­‌دانم؛ نه ادعا دارم و نه داشته­ام. من فردی عادی هستم كه علاقه‌­مند به تشکیلات و انقلاب و حضرت امام، به همه جهاتی که بوده هستم. یادم است بعد از شهادت اخوی از لندن آمدم[۱] و خدمت حضرت امام رسیدم. امام فرمودند: «می‌­دانید که من خانواده شما را […]

چشمی که خیانت نکرد

چشمی که خیانت نکرد

13 اردیبهشت 1402

بنده مسئول صندوق بودم. یک روز یک نامه نوشتند که شما حدود ۱۲۰ هزار تومان یا ۷۴ هزار تومان به حامل این نامه بدهید. ما پول را به ایشان دادیم و رفتند. بعد از چند روز ایشان را دیدم. فرمودند: «می‌دانی این آقا کی بود؟» یک آشنایی دوری داشتند. گفتند: «این آقا آمادگی زیادی برای […]

هشتمین برادر

هشتمین برادر

11 اردیبهشت 1402

ما ده برادر بودیم. پدرم اسامی فرزندانش را به اسامی مبارك ائمه اطهار (علیهم‌السلام) و چند نفرمان را هم با اضافه كردن اسم مقدس «الله» نام­گذاری کردند: محمد، حسن، مهدی، حسین، جواد، نورالله، نصرالله، روح‌الله، عبدالله و یکی نيز هم­نام با حضرت باب الحوائج (علیه‌السلام)، عباس. ایشان در انتخاب نام، از خاندان رسالت و وجود […]

هجرت برای درس من

هجرت برای درس من

11 اردیبهشت 1402

ما قم تحصیل می‌کردیم و ایشان می‌دانستند که قم مدارس خوب و مخصوصاً دخترانه برای ما ندارد. به رغم داشتن گرفتاری‌های کاری و انقلابی در قم، واقعاً هجرت کردند و به تهران آمدند. با این استدلال که من حتماً تحصیلاتم را ادامه بدهم. شاید یادتان باشد که در آن زمان کسی، مخصوصاً از روحانیت، به […]

آرزوی برآورده شده

آرزوی برآورده شده

10 اردیبهشت 1402

يک روزی بنده در خدمت ایشان بودم و با یکی دو نفر از دوستان از تهران به قم می‌رفتیم. یادم نیست سر چه موضوعی و برای چه می‌رفتیم، اما با هم می‌رفتیم. بین راه ایشان بر اثر کم‌خوابی و ناخوابی خسته شده بود و طوری کمبود و کسری ناخوابی شب قبل‌شان زیاد بود که قبل […]

مروری کوتاه بر شخصیت­‌شناسی آیت‌­الله مهدی شاه‌­آبادی

مروری کوتاه بر شخصیت­‌شناسی آیت‌­الله مهدی شاه‌­آبادی

9 اردیبهشت 1402

من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه / ذره‌‌ای بــودم و مهـــر تو مـرا بـالا بـرد آیت‌‌الله مهدی شاه­‌آبادی، از همان دوران جوانی به ماهیت ضد مذهبی رژیم پهلوی پی برد و از نزدیک شاهد ستم این رژیم بود که همچون تازیانه بر سر مردم فرود می‌­آمد. او از این بیداد رنج فراوان می‌­برد. […]


Warning: Invalid argument supplied for foreach() in /home/h200650/domains/shahidshahabadi.ir/public_html/wp-content/themes/dana/inc/template/home/left-main/ads-panel.php on line 5