مطالب

گر نگهدار من آن است که من می‌دانم

گر نگهدار من آن است که من می‌دانم

31 اردیبهشت 1402

يك شب حکومت نظامی بود، وثوق آمد گفت: «نمی‌گذارم نماز بخوانید.» شهيد شاه‌آبادي گفت: «آنکه اربابت است نمی‌تواند این کار را بکند، تو که یک نوکر پیش پا افتاده هستی چه مي‌گويي؟» یعنی کسی که برای شهادت آماده شد، از کسی جز خدا نمی‌ترسد. ایشان فقط در مقابل ضعفا و فقرا تنش می‌لرزید و فقط […]

کنار شهید

کنار شهید

30 اردیبهشت 1402

در ختم یکی از دوستان شهید ما، خودشان شرکت و سخنرانی کرده بودند؛ همین‌طور در موارد و مواقع دیگر. به‌خصوص كه در منطقه بازار و در همسایگی منزل پدری ما، منزل یکی از برادران ایشان بود. از قدیم ارادت و دوستی بین ما وجود داشت، ولی دیداری که در جبهه اتفاق افتاد بسیار خاص بود […]

کمیل آخر

کمیل آخر

30 اردیبهشت 1402

من چند بار به اتفاق ایشان به جبهه رفته بودم. ایشان از همه جا بازدید می‌کردند و آن عشق و شور را داشتند که حتماً به جبهه‌ها بیایند و با همه گرفتاری که داشتند، با برادرهایی که در جبهه بودند صحبت کنند و آن‌ها را ببوسند. آخرین بار ایشان با فرصت دو روزه‌ای که از […]

کفاره آقاجونی

کفاره آقاجونی

30 اردیبهشت 1402

یادم می‌آید یک بار به خاطر آن جوانی که داشتیم، مسیری را می‌رفتیم و روزه‌ای را می‌خواستیم بگیریم. یک کیلومتری را رفته بودیم. خیال کردیم ۲۰ کیلومتر شده! متوجه نبودیم. از آنجا ۳-۴ کیلومتر هم رفتیم. از ابتدا وصف نکرده بودیم و روزه خود را به‌اصطلاح خودمان افطار کردیم. عصر آن روز آقاجون را دیدیم […]

کارهای نادر

کارهای نادر

30 اردیبهشت 1402

بنای قسمت شمالی مسجد را ایشان گذاشتند. به دلیل ضرورتی که بود، نيمه‌كاره می‌ماند. چون سالیان سال است كه آنجا آشپزخانه است و زیرزمین ماند. پایه‌ها را گذاشتند، کارها را انجام دادند، ولی آنجا باید کنده و خاکبرداری می‌شد. این قضیه مربوط به قبل از انقلاب است. اوایل کار ایشان در مسجد و شروع کار […]

قرار چیست، صبوری کدام و خواب کجا؟

قرار چیست، صبوری کدام و خواب کجا؟

30 اردیبهشت 1402

بعد از پیروزی انقلاب این انسان گویی خواب و استراحت برایش معنا ندارد. چقدر شب‌ها اتفاق می‌افتاد که ساعت ۱۲ و ۱ بعد از نیمه‌شب از جایشان بلند می‌شدند و با بعضی دوستانشان به سراغ بیمارستان‌ها می‌رفتند و به عیادت مجروحان و جانبازها و رسیدگی به وضع بیمارستان‌ها که آیا کسی به بیمارها رسیدگی می‌کند […]

فولکس انقلابی

فولکس انقلابی

30 اردیبهشت 1402

مرحوم شهید شاه‌آبادی یكی از امتیازاتش این بود كه لبخند از چهره‌اش ساقط نمی‌شد. همیشه بالبخند بود، بامحبت بود. در زهد و تقوی می‌توانم بگویم اهل تحجد بود، می‌توانم بگویم نماز شبش ترك نمی‌شد. به دوستانش خیلی عشق می‌ورزید. عاشق و شیفته امام راحل بود. عاشق انقلاب بود. فدایی انقلاب بود. در جلسات جامعه روحانیت […]

فوت مجید

فوت مجید

30 اردیبهشت 1402

یک سری از خاطراتی که برای من هم تلخ بود شاید فوت پسرشان بود. یک پسری حدود ۱۳ ساله داشتند که نامشان مجید بود. یادم می‌آید ایشان موقعی که مریض شدند، آقا خیلی دوست‌شان داشت. به خاطر موقعیت خاصی که این بچه داشت آقا خیلی به ایشان علاقه داشتند. یک روز نشسته بودیم، آقا مجید […]

عیادت از مجروحان

عیادت از مجروحان

20 اردیبهشت 1402

آشنایی ما با شهید شاه‌آبادی از سال‌های قبل و سال‌های ابتدای انقلاب شروع شد. البته من از مسجد رستم‌آباد ایشان را شناختم. تشریف می‌آوردند و پیش‌نماز بودند. ما خدمت‌شان می‌رسیدیم و با ایشان آشنایی داشتیم. چون در سال‌های ابتدای انقلاب من چند ماهی در تهران نبودم، لذا این ارتباط برای مدت کوتاهی قطع شد. در […]

عاقبت وثوق در کمیته شهید

عاقبت وثوق در کمیته شهید

20 اردیبهشت 1402

وثوق برای خودش یک‌پا جلاد بود و از جمله کارهایی که کرد، یکی این بود که در تجریش پسر جوانی را که «مرگ بر شاه» گفته بود کشته و بعد به خانه رفته و به نامزدش گفته بود: «این هشتمین نفری است که کشته‌­ام!» البته عاقبت مردم این جانی را گرفتند و به سزای اعمالش […]