مطالب

شرط‌های زیر کرسی

شرط‌های زیر کرسی

9 خرداد 1402

بعد از پیروزی انقلاب به واسطۀ فعالیت‌هایی كه مرحوم شهید شاه‌آبادی داشتند، مسجد ما معروف به دهكده انقلاب شمیران شد. سابقه آشنایی من با مرحوم آقای شاه‌آبادی به سال‌های ۵۱-۱۳۵۰ برمی‌گردد. آن‌زمان من حدوداً بیست‌سال سن داشتم. پیش از شهید شاه‌آبادی مرحوم حاج شیخ آقا محمدتقی رستم‌آبادی امام جماعت مسجدمان بود. ایشان یكی از نوادگان […]

سلب توفیق

سلب توفیق

9 خرداد 1402

بعد از انقلاب مردم اسلحه‌های بی‌شماری جمع کرده بودند. حضرت امام فرمان تأسیس کمیته انقلاب را دادند. به واسطه تأسیسش توسط رهبر کبیر انقلاب، تحت عنوان «کمیته امام خمینی» نام گرفت. امام، آیت‌الله مهدوی کنی را به عنوان سرپرست کمیته انقلاب اسلامی کشور منصوب کردند. از طرف ایشان افراد مورد اعتماد از جمله شهید شاه‌آبادی […]

ریش‌سفیدها بیایند

ریش‌سفیدها بیایند

9 خرداد 1402

در رابطه با برطرف نمودن حوائج مردم اهتمام عجیبی داشتند. همیشه سعی می‌کردند «اصلاح ذات‌ِ بین» را داشته باشند. یادم هست با توجه به وظیفۀ کمیته انقلاب اسلامی که بیشتر مسئله نظم و امنیت بود، ایشان واحدی را در کمیته راه‌اندازی کرده بودند که از بزرگ‌ترهای محل استفاده شده بود. خیلی اعتقاد داشتند که مشکلات […]

بازی با مرگ برای تشکر

بازی با مرگ برای تشکر

8 خرداد 1402

از جمله سفرهایی که  در جبهه خدمت ایشان بودیم، بعد از فتح حاج عمران به اتفاق ایشان حرکت کردیم و به سمت حاج عمران شهرهای غربی را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذاشتیم. موقعی که می‌خواستیم از سنندج به سمت حاج عمران برویم، خیلی از برادرانی که مسئول بودند، به واسطه ناامنی جاده‌ها ما […]

در خواب هم در خدمتم

در خواب هم در خدمتم

8 خرداد 1402

ايشان به ساختن نسل جوان بسيار بسيار اهتمام داشتند. هميشه سعي داشتند جوان‌ترها را به مسجد جذب كنند. علاقۀ وافر ايشان به مطالعه براي من خيلي جالب بود. زماني كه ايشان به کمیته تشريف مي‌آوردند و من در خدمت ايشان بودم، حتي موقعي كه ايشان مي‌خواست بخوابد، مي‌گفتند اين كتاب را شما برای من بخوان. […]

خستگی را خسته کرد

خستگی را خسته کرد

8 خرداد 1402

ایشان مبارزات زیادی در محله ما به عنوان امام جماعت مسجد انجام می‌دادند. به خاطر جذب جوانان خیلی از حرف‌های نامربوط و تهمت‌های بی‌جا را شنیدند، ولی دست از ساختن جوان‌ها برنداشتند. ایشان حتی در رابطه با ساختن مسجد هم هیچ ابایی از این نداشت که بعد از نماز مغرب و عشاء عبا و عمامه […]

بچه‌هایی که منحرف نشدند

بچه‌هایی که منحرف نشدند

8 خرداد 1402

من کمتر دیدم روحانیانی که در راه مبارزه بودند و بچه‌هایشان دچار انحراف نشده بودند، ولی در بیت ایشان چنین چیزی اتفاق نیفتاد و الحمدالله تمامی بچه‌ها همان خط فکری ایشان را دنبال کردند و الحمدلله این راه را ادامه می‌دهند. به تربیت فرزندان‌شان خیلی اهتمام داشتند. با اینکه زندان‌های متعدد و تبعیدهای متعدد می‌رفتند، […]

محدوده خواب ممنوع!

محدوده خواب ممنوع!

6 خرداد 1402

من چون به دلایلی ارتباطات خانوادگی هم با این شهید داشتم، می‌دیدم با فرزندان خودش هم مثل جوانان جامعه رفتار عاطفی، تربیتی و قرآنی دارد. هر شب كه شهید می‌خواستند استراحت كنند، یكی از فرزندانشان مسئولیت داشت كه در كنار ایشان بنشیند و آن‌قدر قرآن تلاوت كند تا شهید با صدای قرآن خوابشان ببرد. بعد […]

مبادا داد بزنید!

مبادا داد بزنید!

31 اردیبهشت 1402

ايشان بسيار بزرگوار و خوش‌رو بودند. خنده در بیشتر مواقع در چهره‌شان پيدا بود. خیلی شاد و خیلی نورانی بودند. برخوردشان با مردم خیلی قشنگ بود. حتی در کمیته آن‌قدر سفارش می کردند: «مبادا به کسی داد بزنید، مبادا کسی را خدایی‌نکرده بزنید. حالا امکان دارد کسی جرمی یا خطائی کرده باشد، دست نگه دارید […]

معلم دلسوز

معلم دلسوز

31 اردیبهشت 1402

یادم هست که اولین جلسه مهمانی در منزل یکی از همسنگرهای شهید شاه‌آبادی، جناب آقای موحدی ساوجی، بودیم. آن موقع درس عربی می‌خواندم. ایشان در حال بیرون رفتن از منزل بود، من سؤال درسی کردم. گویی هیچ مسئولیتی ندارد؛ مانند یک معلم دلسوز در کنار من نشست و تمام درس را به من راهنمایی کرد. […]