مطالب

پدری دشمن حرام‌ها

پدری دشمن حرام‌ها

8 خرداد 1402

منزل ما در خیابان ری بود، تکیه حمام خانم، در انتهای خيابان بوذرجمهری که الآن خرابش کرده‌اند. يادم مي‌آيد حدود شش سالم بود که يك روز پدرم داشتند لب حوض وضو می‌گرفتند تا به مسجد بروند. در زدند. البته درِ خانه ما همیشه باز بود تا ميهمانان و مريدان ابوي هميشه به‌راحتي بتوانند وارد شود. […]

همه یتیم شدیم

همه یتیم شدیم

6 خرداد 1402

هر ازدواجی که قرار بود در بین بستگان ما صورت بگیرد، تا حاج‌آقا با داماد صحبت نمی‌‌کردند، خانواده عروس به این پسر، دختر نمی‌دادند. یا وقتی خانواده ما می‌خواست عروس بیاورد، تا ایشان با خانواده عروس صحبت نمی‌کردند، آن‌ها به خودشان اجازه نمی‌دادند که با این خانواده وصلت کنند. با دیدن می‌فهمیدند که این داماد […]

مگر آن‌ها فرزند من نیستند؟

مگر آن‌ها فرزند من نیستند؟

6 خرداد 1402

یکی از برادران ما به نام آقا مجید، دو سال قبل از شهادت مرحوم پدرمان، در سن ۱۵ سالگی از دنیا رفتند. آقا مجید را در بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها دفن کردیم. آقای دکتر نوریان که الآن رئیس هواشناسی هستند[۱]، آن‌موقع استاندار لرستان بودند. گفتند که در بهشت زهرا پدر من به ایشان گفتند که خب […]

مقاله به واسطه شهید

مقاله به واسطه شهید

6 خرداد 1402

هر کدام از ما برادران، یک مایه اصیل مبارزاتی را تا حدودی از پدرمان به ارث برده بودیم. نهایتاً مقتضیات بروز این مایه فرق می­کرد. مثلاً خود من حدود ۲۷ سال از عمرم را در فرهنگ این مملکت گذراندم. به همین منوال، برای شهید شاه‌آبادی نیز جنبه­های ابزاری از جهاتی در قم بود. مثل اینکه […]

معراج از دامن زن

معراج از دامن زن

6 خرداد 1402

ایشان معتقد بودند حتی شاید زیرساخت هدایت مردان نیز در این دوران به هدایت خانم‌ها ارتباط پیدا می‌كند. من و مادرم به تشویق ایشان در تظاهرات شركت می‌كردیم. حتی من با اینكه آن موقع دانش‌آموز بودم، در تظاهرات دانشجویی شركت می‌كردم و از طریق بستگان دانشجو باخبر می‌شدیم و با جریانات دانشجویی همگام بودیم. در […]

مصرف آب، نه اسراف

مصرف آب، نه اسراف

6 خرداد 1402

برای وضو گرفتن چند بار شیر آب را می‌بستند و باز می‌کردند. می‌گفتند: «اگر این کار را نکنیم، اسراف کردیم. نه‌تنها مال خدا را حرام کردیم، بلکه این کار وابستگی ما را بیشتر می‌کند. باید دست‌به‌دست هم بدهیم و خودمان را تأمین کنیم، نه اینکه محتاج‌تر شویم.» اگر زیر گلدان‌های ما ظرف بود، می‌گفتند: «ایرادی […]

مشاور اعظم دختران

مشاور اعظم دختران

6 خرداد 1402

در روزهایی که خاله دانشجو شده بود، با دوستان خاله‌ام به کوه می‌رفتیم. ‌گاهی پدرم هم می‌آمدند. از بین صحبت‌های ایشان می‌دانستم که رابطه پدرم و دوستان ایشان چه رابطه‌ای است، ‌چه کارهایی باید بکنند و چه علومی را باید بخوانند. پدرم همه‌شان را هدایت می‌کردند؛ همین طور همه دختران فامیل. همه بستگان من،‌ همه […]

مسئولیت خیلی بزرگ

مسئولیت خیلی بزرگ

6 خرداد 1402

شهید شاه‌آبادی اصلاً درآمد طلبگی را نمی‌گرفتند. به هیچ وجه نمی‌گرفتند. فقط مجلس که رفته بودند، حقوق مجلس را می‌ریختند در صندوق. یک‌وقت متوجه شدیم مستطیع شده‌اند. آن را گرفتند، رفتند مکه. من را هم بردند مکه. از سفر هم که بازگشتند حقوق طلبگی را نمی‌گرفتند. هیچ‌چیزی نمی‌گرفتند. می‌گفتند: «پول امام زمان (عجل‌الله‌فرجه) است. ما […]

مزه آیات وحی

مزه آیات وحی

6 خرداد 1402

بنده از سن ۱۴ـ۱۵ سالگی با خانواده ایشان، شهید شاه‌آبادی، توسط دخترشان زهرا خانم آشنایی پیدا کردم. من با دختر خانمشان اول دبیرستان هم‌درس بودیم. من در مدرسه معمولی درس می‌خواندم که مدرسه‌مان اسلامی نبود و خانم زهرا شاه‌آبادی از مدرسه اسلامی آمده بودند و برای من خیلی جالب بود. تا به آن زمان با […]

محور مبارزه است

محور مبارزه است

6 خرداد 1402

حضور ایشان در قم و برای تدریس سطوح عالی حوزه هم می‌توانست خیلی مؤثر باشد، ولی محور برای ایشان مبارزه بود. شاید باور هیچ‌كس نبود كه انقلاب ما زود به پیروزی برسد، ولی ایشان وظیفه خود می‌دانستند كه امر خدا را اجرا كنند. در سال ۱۳۵۰ آمدند تهران. مبارزات ایشان به طور مستقیم با گروه‌های […]