آرشیو

آتشی که در همه می‌گرفت

آتشی که در همه می‌گرفت

10 اردیبهشت 1402

سال‌هايي كه ما وارد دانشگاه شديم و در عين حال قبل از آن در جريان فعاليت‌هاي سياسي بوديم،در همین پیوند از دبيرستان و در جريان فعاليت‌هاي سياسي، بنده با دوستان‌مان در جمع‌ هيئت‌هاي مذهبي و در محافل سياسي، با شهيد شاه‌آبادي آشنا شدم. شهيد شاه‌آبادي انسانی پرشور، باعزم و بااراده و انسانی مصمم و آتشين […]

ارتباط مستقيم

ارتباط مستقيم

10 اردیبهشت 1402

با وجود مشغلۀ فراوان، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، هیچ‌گاه ایشان مسجد را رها نکردند. معتقد بودند ارتباط مستقیم و چهره به‌چهره با مردم را تحت هر شرایطی باید حفظ کرد. در مسجد، پای صحبت و درد دل مردم می‌نشستند و اگر احساس می‌کردند می‌توانند از مشکلی گره‌گشایی کنند، از هیچ […]

اتحاد مسجدی

اتحاد مسجدی

10 اردیبهشت 1402

فعالیت در مسجد رستم‌آباد قدرت وحدت‌آفرینی شهید شاه‌آبادی را بار دیگر نمایش داد. در آن ایام، آقاجون توانسته بودند پیر و جوان را به هم نزدیک کنند و هر دو طرف طیف را حفظ بکنند. کار آسانی هم نبود. فعالیت‌های انقلابی‌شان را نیز شروع کرده بودند و خیلی هم تند بودند. مثلاً فرض کنید که […]

اتحاد رمز پیروزی

اتحاد رمز پیروزی

10 اردیبهشت 1402

ایشان همان‌طوری که می‌دانید عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز بودند و تا موقعی که شهید شاه‌آبادی در قید حیات بودند ما هیچ فاصله‌ای در صفوف مبارزان ندیدیم و ایشان خیلی با دقت این مسائل را زیر نظر داشتند و با نفوذی که بر همه این آقایان داشتند، هیچ وقت اجازه نمی‌دادند که شکافی بین […]

مهری نشسته بر دل

مهری نشسته بر دل

10 اردیبهشت 1402

محبت‌های شهید شاه‌آبادی به یاد ماندنی و خاطره‌انگیز است. از قبل انقلاب که بچه‌ها خیلی کوچک بودند، ایشان به فرزندان ما علاقه شدیدی داشتند. مدام آن‌ها را تشویق می‌کردند و خیلی دوست‌شان داشتند. آن زمان اوایل زندگی ما بود که ایشان، همسرم، حاج‌آقا طباطبایی، را «طبا» صدا می‌زدند و ایشان را بسیار دوست داشتند. شهید […]

عذری پذیرفته نیست

عذری پذیرفته نیست

10 اردیبهشت 1402

نُه سال پس از شهادت آیت‌الله شاه‌آبادی، پیش از ماه مبارک رمضان سال ۱۳۷۲، وجه ناقابلی كنار گذاشته بودم و در فكر بودم كه تلفن كنم تا به مسئول اخذ وجوهات شرعی حوزه شهید شاه‌آبادی بدهم. غفلت كردم و از خاطرم رفت. ایشان را خواب دیدم. مثل تذكری پدرانه به بچه‌ای كه به وظیفه‌اش آشنا […]

مشهد و زمان‌های از دست نرفته

مشهد و زمان‌های از دست نرفته

10 اردیبهشت 1402

در سفر مشهدی که با شهید شاه‌آبادی می‌رفتیم، ایشان را زیر نظر داشتم. درست است که در سطح حاج‌آقا نبودیم، ایشان در مسیر نگاه می‌کردند به ما، خانم‌شان و بچه‌هایشان که طبیعت را نظاره کنیم. حواس‌شان بود که ما خوابیم یا بیدار. اگر خواب بودیم، تذکر می‌دادند که کوه را ببینید، دشت را ببینید، طبیعت […]

خوش‌گذرانی‌های زندان!

خوش‌گذرانی‌های زندان!

10 اردیبهشت 1402

دوستی خانوادۀ ما با مرحوم شاه‌آبادی از سال ۴۹ یا ۵۰ توسط شوهر خواهرم، جناب آقای طباطبایی، آغاز شد. آقای طباطبایی از وقتی که شهید شاه‌آبادی به مسجد رستم‌آباد آمدند، هر روز ایشان را از خانه به مسجد می‌آوردند. خانۀ ایشان خیلی دور بود. ما با خانوادة ایشان آشنا شده بودیم. ایشان تازه از زندان […]

شهیدی که بهشتی بود

شهیدی که بهشتی بود

10 اردیبهشت 1402

وقتی آیت‌الله بهشتی به شهادت رسیدند، شهید شاه‌آبادی خیلی متأثر شدند. این حادثه مربوط به زمانی بود که ایشان خیلی گرفتار بودند و خیلی رفت‌وآمد داشتند. حاج‌آقا یک‌بار گفتند: «ما تازه متوجه شدیم که شهيد بهشتي از نظر مادی در مضیقه بودند. ایشان در خانه شهدا مرتب کار می‌کردند، به خانم‌هایشان کمک می‌کردند و به […]

جگرگوشه‌هایم

جگرگوشه‌هایم

10 اردیبهشت 1402

همه‌جا بچه‌ها را می‌بردم. اصلاً مگر می‌شد آن‌ها را با خودم نبرم؟! برای هر ملاقاتی، هر پیگیری از محل بازداشت حاج‌آقا؛ حتی در روزگار سخت تبعید ایشان. حاج‌آقا شاه‌آبادی سپرده بود مراقبشان باشم. خودم هم دلم به دستم بود وقتی نبودند و تنهایی جایی می‌رفتند. می‌ترسیدم امانتی‌های حاج‌آقا طوری‌شان بشود. راستش بچه‌ها بیشتر مشتاق بودند. […]


Warning: Invalid argument supplied for foreach() in /home/h200650/domains/shahidshahabadi.ir/public_html/wp-content/themes/dana/inc/template/home/left-main/ads-panel.php on line 5