چند كوه تا مسجد

چند كوه تا مسجد
13 اردیبهشت 1402
19 بازدید

هنر شهید شاه‌آبادی در هر فرصتی، جذب جوانان بود. برای ما که در آن زمان شاید سن زیادی هم نداشتیم، عجیب بود. به بعضی از محله‌ها که وارد می‌شدیم، مسجد متروکه‌ای وجود داشت. نه تنها جوان‌ها از حضور در مسجد استقبال نمی‌کردند، بلکه اساساً مسجد فعال نبود. در یک دوره بسیار کوتاه یک‌ماهه یا بعضاً […]

هنر شهید شاه‌آبادی در هر فرصتی، جذب جوانان بود. برای ما که در آن زمان شاید سن زیادی هم نداشتیم، عجیب بود. به بعضی از محله‌ها که وارد می‌شدیم، مسجد متروکه‌ای وجود داشت. نه تنها جوان‌ها از حضور در مسجد استقبال نمی‌کردند، بلکه اساساً مسجد فعال نبود. در یک دوره بسیار کوتاه یک‌ماهه یا بعضاً در ایام تابستان، در فرصت دو ماه و نیم، این مسجد به کانون پرجمعیتی تبدیل می‌شد. روزهای نخست بسیار پیش می‌آمد که برای چند روز و شب متوالی، تنها مأموم ایشان من و فرزند ده یازده ساله ایشان بودیم. به‌تدریج افرادی وارد مسجد می‌شدند. گاهی جوان‌ها هم بیرون مسجد می‌ایستادند، شوخی می‌کردند، مزاحمت می‌ساختند، می‌خندیدند و بعضی‌ها كه جسور بودند، ممکن بود مطلبی هم بگویند که بوی اهانت می‌داد.

یادم هست وقتی از مسجد بیرون می‌آمدیم، با هماهنگی قبلی و غذایی كه مادر بنده درست می‌کردند، شهید شاه‌آبادی با جوان‌هایی که در بیرون مسجد ایستاده بودند و داخل نمی‌آمدند، قرار می‌گذاشتند تا به کوه برویم. کوه‌پیمایی‌های شبانه ایشان که گاهی هم من همراهشان بودم، در ایام تابستان، در روستاها زیاد اتفاق می‌افتاد. با جوان‌ها کوهنوردی‌های متعدد و برنامه‌های تفریحی و شنا به راه می‌انداختند. گویی هم‌سن آن‌ها بودند. این جوان‌ها بعد از چند جلسه كه به برنامه‌های تفریحی می‌رفتند، گاهی به داخل مسجد می‌آمدند. بعضاً نمی‌دانستند که باید به امام اقتدا کنند. در گوشه‌ای می‌ایستادند و به نماز مشغول می‌شدند. به‌تدریج آن مسجد وسیع شد و در اواخر تابستان مملو از جوان‌ها و جمعیت فراوان بود.

راوی: حجت‌الاسلام سعید شاه‌آبادی

برچسب‌ها:, , , , ,