مطالب

تلویزیون دارید؟

تلویزیون دارید؟

12 اردیبهشت 1402

ایشان قبل از پیروزی انقلاب به من فرمودند: «شما در جلسات تفسیر قرآن حضور داشته باشید.» آن زمان لازم بود كه اجازه از شهربانی داشته باشیم، ولی ما بدون اجازه از شهربانی تشكیل جلسات می‌دادیم و اعلامیه‌های حضرت امام را بین دوستان و حاضران در جلسه پخش می‌كردیم. تا قبل از ورود امام، از رادیو، […]

تعیین سطح استاد

تعیین سطح استاد

12 اردیبهشت 1402

روزی بود که به اتفاق مادربزرگم، که برادرزاده والد معظم شهید شاه‌آبادی بود، به منزل ایشان رفتیم. بعد از لحظاتی که در مجلس نشسته بودیم، مرحوم آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادیِ بزرگ به فرزندشان جناب آقای مهدی شاه‌آبادی فرمودند: «آقا مهدی، پسر عمویتان را امتحان کنید ببینید چی خوانده و چقدر می‌داند.» مرحوم شهید شاه‌آبادی من را به […]

تا خفگی

تا خفگی

12 اردیبهشت 1402

شهید شاه‌آبادی صفایی ناب داشتند و به اصطلاح کشته‌مرده جوان‌­ها بودند و به آن‌­ها اهمیت می‌­دادند. پیوسته در جمع جوان‌ها بودند و با آن­‌ها به استخر یا دریاچه می‌­رفتند و شنا می‌­کردند. یادم است معمولاً به سد کرج و بعد به استخر ما در این شهر می‌­رفتیم و آنجا شنا کردیم. بعد می‌­گفتند: «برویم دریاچه» […]

پیش‌نماز تو هستی

پیش‌نماز تو هستی

12 اردیبهشت 1402

من خاطرم می‌آید در جایی ما اردویی داشتیم. ایشان دیدند پسر بزرگ‌شان برای نماز ایستادند. نماز ظهر تمام شده بود و نماز عصر مانده بود. به‌قدری ایشان با ملاطفت با این موضوع برخورد کردند، هنوز که هنوز است من نماز جماعت می‌خوانم به یادم می‌افتد؛ عبای خودشان را درآوردند و روی دوش ایشان انداختند و […]

پسرِ پدری معظم

پسرِ پدری معظم

12 اردیبهشت 1402

در بالا بودن مقام و جایگاه شهید شاه‌آبادی، همین‌قدر باید بگویم که حاج‌آقا مهدی پسر همان پدری بود که حضرت امام (ره) لقب استاد را به ایشان دادند. البته ما مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ را از روی صحبت­‌هایی که امام نقل می‌­کردند و خود شهید هم از مرحوم پدرشان برای ما می‌­گفتند، شناختیم. مثلاً تعریف […]

پدری سراسر نور

پدری سراسر نور

12 اردیبهشت 1402

مرحوم  والدش، آیت‌الله شاه‌آبادی، استاد عرفان حضرت امام بود، وقتی که شاه‌آبادی به قم آمد. شاه‌آبادی اصلاً اهل اصفهان است، ولی در تهران پیش استادان بزرگ نظیر حاج میرزا حسن آشتیانی و مرحوم جلوه از نظر فلسفه و از نظر اصول درس خوانده. وقتی که وارد قم شد، یک طلبه دنبالش آمد و آن طلبه، […]

بگذارید مردم راحت باشند

بگذارید مردم راحت باشند

12 اردیبهشت 1402

خودشان با یک پژوی آبی رانندگی می‌کردند و ما به عنوان سرنشین کنار ایشان می‌نشستیم. بعد رفتیم مجلس و دیگر رانندگی را من به عهده گرفتم. مدت چهار سال و نیم راننده ایشان بودم. کار ما به این صورت بود که به مجلس می‌رفتیم. بعد از مجلس، مسجد اختیاریه رستم‌آباد می‌رفتیم که ایشان نماز جماعت […]

برایم کتاب بخوان

برایم کتاب بخوان

12 اردیبهشت 1402

من آن قسمتی که در رابطه با زحمت‌های شبانه‌روزی ایشان بود یادم نمی‌رود. بعضی اوقات ما در حرم حضرت عبدالعظیم (علیه‌السلام) در شهر ری، ساعت ۱۲ شب به بعد قرار می‌گذاشتیم جلسه‌ای داشتیم که برای کارهایمان تنظیم می‌کردیم. دیگر اواخر جلسه، ایشان سرشان را روی زانوی من گذاشتند و گفتند این کتاب را برای من […]

بالایی پایین‌نشین

بالایی پایین‌نشین

12 اردیبهشت 1402

یک بار رفته بودم هیئت رئیسۀ مجلس خدمت آقای هاشمی که آن زمان رئیس مجلس بودند. زمان برگشت که از پله‌ها پایین می‌آمدم، دیدم شهید شاه‌آبادی وارد ساختمان شد که به پارلمان برود. در این اثنا یکی از نمایندگان با ایشان مشغول صحبت شد. یک فرد ثالثی ایستاده بود و از آن بالا من را […]

یک دست چلوکباب سلطانی

یک دست چلوکباب سلطانی

12 اردیبهشت 1402

یک خاطرۀ بسیار خوبی است که مربوط به بعد از انتخابات دور دوم مجلس بود و درست در جمعة قبل از شهادت ایشان. استحضار دارید که در دور دوم، از سی نفر نماینده انتخابی تهران ۱۴ نفر رأی آوردند و ۱۶ نفر به انتخابات نیم‌دوره رسیدند. پنج‌شنبه انتخابات نیم‌دوره بود و بنده به فرمان حضرت […]