با آنکه از اخویهای دیگر کوچکتر بودند، جای خالی پدر را برای ما خواهرها پر میکردند. هرگاه مریض میشدم، حاجآقا مهدی با همه تلاشها و گرفتاریهایی که داشتند، به دیدنم میآمدند و برایم خوراکی میآوردند و میگفتند خواهر بخور. ایشان خیلی بامحبت و اهل صله رحم و باوفا بودند. زبانم از شمردن همه محبتهایی که […]
با آنکه از اخویهای دیگر کوچکتر بودند، جای خالی پدر را برای ما خواهرها پر میکردند. هرگاه مریض میشدم، حاجآقا مهدی با همه تلاشها و گرفتاریهایی که داشتند، به دیدنم میآمدند و برایم خوراکی میآوردند و میگفتند خواهر بخور. ایشان خیلی بامحبت و اهل صله رحم و باوفا بودند. زبانم از شمردن همه محبتهایی که میکردند قاصر است. از زمانی که همسرم فوت کرد، خیلی بیشتر به ما رسیدگی میکردند. برای فرزندانم هم پدر بود و هم مادر. ایشان نسبت به برادران دیگرم بیشتر مراقب حال ما بودند. البته حاجآقا نصرالله هم بودند، ولی بچههایم با شهادت حاجآقا مهدی واقعاً یک پدری را از دست دادند.
هنگام ازدواج دخترم، با ایشان صحبت کردند و برایشان هدیه آوردند. به دختر و دامادم که پسر برادر دیگرم، حاجآقا روحالله است، توصیه کردند تا جوان هستید به مکه بروید. برای زیارت به سوریه رفته بودند که حاجآقا مهدی را آنجا دیده بودند و بقیه سفر را با هم بودند. آنها هم به توصیه برادر ما و دایی و عموی شهیدشان عمل کردند و بهسرعت به حج واجب مشرف شدند. اخوی فردی بسیار صبور و تسلیم در برابر اوامر حق بودند. اینگونه بود که میتوانستند هم خود را بسازند و هم به دیگران کمک کنند.
راوی: حشمتالشریعه شاهآبادی – خواهر شهید
نظرات