آرشیو

پدری دشمن حرام‌ها

پدری دشمن حرام‌ها

8 خرداد 1402

منزل ما در خیابان ری بود، تکیه حمام خانم، در انتهای خيابان بوذرجمهری که الآن خرابش کرده‌اند. يادم مي‌آيد حدود شش سالم بود که يك روز پدرم داشتند لب حوض وضو می‌گرفتند تا به مسجد بروند. در زدند. البته درِ خانه ما همیشه باز بود تا ميهمانان و مريدان ابوي هميشه به‌راحتي بتوانند وارد شود. […]

فقط عدس‌پلو

فقط عدس‌پلو

30 اردیبهشت 1402

بعد از پیروزی انقلاب و اوایل برقراری نظام جمهوری اسلامی، من كه تازه دخترم ازدواج كرده بود، یك روز جمعه گفتم: «برادر جان، از نماز جمعه به منزل ما تشریف بیاورید.» ایشان گفتند: «من به شرطی می‌­آیم که شما فقط عدس‌پلو بپزید.» من هم دوست داشتم از مهمانانم و عزیزانم پذیرایی خوبی کنم، ولی گفتم […]

فقط خدمت به اسلام

فقط خدمت به اسلام

30 اردیبهشت 1402

واقعاً خودشان نمی‌خواستند نماینده شوند. این را مردم خواستند و از ایشان تقاضا کردند. اولاً مردم بدون هیچ چیزی به ایشان رأی می‌دادند؛ بعد هم مقام معظم رهبری، حضرت آیت‌‌الله خامنه‌ای و دیگر آقایان تقاضا کردند که شما قبول کنید. وگرنه، فقط می‌خواستند به اسلام خدمت کنند. یعنی می‌گفتند این هم یک خدمتی است. اخوی […]

شبیه‌ترین به پدر

شبیه‌ترین به پدر

20 اردیبهشت 1402

اخوی آن­قدر خوش‌‌اخلاق بودند که احساس می‌­کردم ایشان با خداوند منان، داد و ستد داشتند و فدایی راه خدا و رسول و ائمه اطهار علیهم‌السلام و انقلاب اسلامی بودند. اصلاً کارهای ایشان بر همه تأثیر می­‌گذاشت؛ به‌‌خصوص در امر سیاست. مردم نیز وقتی جواب اعتمادشان را از اخوی گرفتند، در دور دوم با اقبال بیشتری […]

دندان مرد خندان

دندان مرد خندان

17 اردیبهشت 1402

یک بار هم زمانی که خود اخوی زندانی بودند ما به ملاقات­‌شان رفتیم، دیدم دندان­ ایشان افتاده است. همسر اخوی وقتی این وضعیت را دید، پرسید: «دندان­‌تان را داده­‌اید درست کنند؟» حاج آقا مهدی گفتند: «بله.» مدتی بعد خانم برادرمان به ما زنگ زد و خبر داد که ایشان امشب از زندان آزاد می­‌شوند. ما […]

در خدمتم

در خدمتم

17 اردیبهشت 1402

یادم است قبل از انقلاب، یک اتاق کوچک در همان منزل خيابان پیروزی داشتند كه به‌اصطلاح اتاق دمِ دری محسوب مي­‌شد. وقتی به آنجا می‌­رفتیم، صبح زود، با احترام زن و مرد را از همسایه‌­ها می‌­گفتند: «اگر حرفی، کاری، اشكال درسی دارند یا می­‌خواهند قرآن بخوانند، به آنجا بیایند. من دو ساعت در خدمت­‌شان هستم.» […]

برادری پدرگونه

برادری پدرگونه

12 اردیبهشت 1402

بی‌اندازه خوش‌اخلاق، اهل بگو بخند و باروحیه بودند. من حتی ناراحتی ایشان را نسبت به فوت فرزند­شان ندیدم، ولی خودم خیلی متأثر شدم. هنوز هم که فکر می­کنم، می­گویم ایشان کجا قرار داشت؛ ما کجا؟ حرف­های­شان خیلی بر ما تأثیر داشت. بعد از انقلاب، دولت به اخوی یك دستگاه ماشین بنز داده بود كه آن […]

برادر باوفا

برادر باوفا

12 اردیبهشت 1402

با آنکه از اخوی­‌های دیگر کوچک‌تر بودند، جای خالی پدر را برای ما خواهرها پر می­‌کردند. هرگاه مریض می‌­شدم، حاج‌آقا مهدی با همه تلاش‌­ها و گرفتاری‌­هایی که داشتند، به دیدنم می‌­آمدند و برایم خوراکی می­‌آوردند و می‌­گفتند خواهر بخور. ایشان خیلی بامحبت و اهل صله رحم و باوفا بودند. زبانم از شمردن همه محبت‌­هایی که […]

میوه بهشتی

میوه بهشتی

11 اردیبهشت 1402

در خانه ما یک حیاط وسیع و بزرگی بود که همه به آنجا می‌­رفتیم، حیاط خاکی بود و بچه‌­ها بازی می­‌کردند. خب، از آن دوران سال­‌های زیادی گذشته و حرکت­‌های آن موقع­‌شان که مدرسه می‌­رفتند و من هم مریض بودم، به صورت شبحی در نظرم است. بیشتر خاطرات زمانی که ازدواج کردند و این‌­ها، یادم […]


Warning: Invalid argument supplied for foreach() in /home/h200650/domains/shahidshahabadi.ir/public_html/wp-content/themes/dana/inc/template/home/left-main/ads-panel.php on line 5