سهميه زندان و تبعيد شهيد شاهآبادی: 6 بار، سالی يك بار سرِ كار گذاشتن دائمی ساواك شهيد شاهآبادی پيش از انقلاب، در فاصله سالهای 52 تا 57، پنج بار به زندان رفت. يعني به قرار سالی یک بار! البته تعداد دستگيریهای او بيش از اين است، ولی گاهی دستگيری منجر به حكم و زندان و […]
سهميه زندان و تبعيد شهيد شاهآبادی: 6 بار، سالی يك بار
سرِ كار گذاشتن دائمی ساواك
شهيد شاهآبادی پيش از انقلاب، در فاصله سالهای 52 تا 57، پنج بار به زندان رفت. يعني به قرار سالی یک بار! البته تعداد دستگيریهای او بيش از اين است، ولی گاهی دستگيری منجر به حكم و زندان و باقی ماجرا نشده است و پس از مدت كوتاهی آزار و اذيت و بازداشت موقت، رهايش كردهاند.
زندان اول
در اين بين، زندان اول حتماً برای او چيز ديگری بوده است، وقتی كه شب چهارم تير 1352 ناگهان مأموران امنيتی وارد خانهاش شدند و همه جا را زير و رو كردند. جالب اينكه مأموران هرچه كتاب بهدردبخور بود با خود بردند. كتابهايی مثل ويتنام از مقاومت تا پيروزی، اعراب و اسرائيل، حكومت اسلامی، جنگ شش روزه، كوير (شريعتی)، كشفالاسرار و…؛ بعد هم او را به جرم اقدام عليه امنيت ملی دستگير كرده و به بازداشتگاه ساواک بردند. البته هدف اصلی ساواک از اين بازداشت، به دست آوردن اطلاعات بود تا بتواند باقی فعالان سياسي را بيابد. اما شاهآبادی كل ماجرا را انكار كرد و در طول سه ماه بازداشت موقت، هرچه كردند، نشد. در اين دوره علاوه بر او، برخی آشنايان و فاميل هم احضار شدند، ولی باز هم نتيجه نداد و خلاصه پرونده راهی دادگاه شد. در اين مدت همسر آيتالله شاهآبادی هم بیكار نبود و خانوادههای سياسي را دور هم جمع كرد و چند تجمع اعتراضآميز تدارك ديد كه البته تا حدی هم مؤثر افتاد. با اين حال دادگاه يك سال حبس بريد. يعنی بايد نُه ماه ديگر در زندان میگذشت. شاهآبادی به حكم دادگاه اعتراض كرد و در كمال تعجب، اين اقدام هم مؤثر افتاد و دادگاه تجديد نظر، حكم قبلی را فسخ كرد و مدت حبس را به چهار ماه كاهش داد. به اين شكل از مدت محكوميت شاهآبادی تنها چند روز باقی ماند و اين به اين معنا بود كه بايد اوايل آبان آزاد میشد و البته شد.
زندان دوم
اين آزادی فقط 15 ماه دوام يافت. به هر حال شهيد آيتالله شاهآبادی فعاليتهای خود را بعد از آزادی ادامه داد و باعث شد یک بار ديگر در بهمن 53، يعنی چهار سال پيش از پيروزی انقلاب، مأموران امنيتی به خانهاش رفته و باز هم تعدادی كتاب ببرند. اين بار قضيه دستگيری تا حدی طنزآميز هم بود. چرا كه شاهآبادی را اشتباهی گرفته بودند و اصلاً قرار بود كس ديگری دستگير شود. اما مأموران ساواک فكر كردند حالا كه به هر حال او را گرفتهايم و سابقهاش هم خراب است، پس كمی اذيتش كنيم شايد چيزی دستگيرمان شد. اين شد كه اين بار شهيد شاهآبادی 20 روز ميهمان بازجويیهای ساواک بود و سرانجام وقتی كه معلوم شد فايدهای ندارد، آزاد شد. با اين حال، ساواک كه میدانست به هر حال حتماً كاسهای زير نيمكاسه شاهآبادی است، شرط گذاشت كه از حوزه قضايی تهران خارج نشود و 10هزار تومان هم وثيقه گرفت كه البته سال 53 كم پولی هم نبود.
زندان سوم
پس از اين، طبق روال زندانهايی كه به هر حال سهم شاهآبادی بود، نوبت زندان بعدی سال 54 و البته به همت یکی از اعضای سازمان مجاهدين خلق رسيد. محمدعلی فقيهدزفولی، معروف به «خليل دزفولی»، بعد از دستگيری توسط ساواک، زحمت كشيد و در بازجويیهايش نام آيتالله شاهآبادی را به زبان آورد. جالب اين كه اين آقا خليل، شاهآبادی را يکی از رابطان سازمان معرفی كرد كه در موارد متعددی، اخبار و اطلاعات محرمانهای درباره اعضای سازمان داشته است!
دوباره حكايت گشتن خانه و بردن كتابها و… از سر گرفته شد و اين بار البته كار كمی گره خورد. به هر حال تنها 3 سال به پيروزی انقلاب مانده بود و شكل و شيوه فعاليت كمی جدیتر و پيشرفتهتر شده بود. مأموران از منزل شاهآبادی مقدار قابل توجهی اعلاميه، كتاب و نوار با موضوع سخنان و پيامهای امام بيرون آوردند و طبيعتاً او را دستگير كردند. مجتبي منيری جاويد هم اعتراف كرده بود كه يك دستگاه ماشين پلیكپی را كه سرقت كرده بود، برای مدتی در منزل آيتالله شاهآبادی مخفی كرده بود.
با اين اوضاع میتوان حدس زد كه اين دفعه، زندان سفت و سختی در انتظار آيتالله شاهآبادی بوده است و ديگر به اين سادگیها نمیشد خودش را تبرئه كند. اما جالب اينجاست كه او اينبار هم در بازجوییهايش توانست مأموران را سرِ كار بگذارد و از ريشه همهچيز را انكار كند! نتيجه خارج از انتظار بود؛ آيتالله شاهآبادی تنها دو ماه در زندان ماند و باز هم با شرط خارج نشدن از تهران آزاد شد.
تبعيد
در فاصله بين زندان سوم و چهارم، يك مورد تبعيد هم به حساب شاهآبادی نوشتند كه تنوع كار هم رعايت شود! آن هم حكايت جالبی دارد.
زندان چهارم
وقتی به سال 56 میرسيم ماجرا باز هم جدیتر میشود. ديگر تا پيروزی انقلاب چيز زيادی نمانده و طبيعتاً شيوه مبارزه خيلی فرق كرده بود. شهيد شاهآبادی تا اينجای كار هميشه طوری رفتار میكرد كه به هيچ روی نمیشد مچش را گرفت. اما از اينجا به بعد، همه فعاليتهايش را كاملاً علني و رک و راست انجام میداد، مگر مواقعی كه ضرورت پنهانسازی وجود داشت. او در همه محافل و جمعها، به شكل كاملاً آشكار عليه شاه و حكومت پهلوی سخن میگفت، نوارها و اعلاميههای امام را به طور گسترده تكثير میكرد و با اتومبيل خودش پخش میكرد و كارهايی از اين قبيل كه معلوم بود نهايتاً يك زندان ديگر را به ارمغان خواهد آورد.
اما اين زندان تا خرداد سال 57 به تأخير افتاد. وقتی كه يكی از گروههای مبارز از آيتالله شاهآبادی درخواست كرد به عنوان سردسته گروه، هدايت معنوی و اخلاقی مبارزان را برعهده بگيرد، شاهآبادي پذيرفت، اما ظاهراً اين گروه كاملاً برای ساواک لو رفته بود، چرا كه طولی نكشيد كه او و 70 عضو گروه را بازداشت كرد.
اين بار هم از منزل شاهآبادی تعدادی اعلاميه و نوار سخنرانی كشف شد، ولی سرانجام كار، همان بود كه هميشه بود؛ شش ماه بعد، در اواخر آبان 57، يعنی تنها سه ماه مانده به پيروزی انقلاب، آزاد شد.
زندان پنجم
با اين حال برای شاهآبادی، كه يك لحظه هم نمیتوانست بیكار بنشيند، تنها دو هفته كافی بود تا يك بار ديگر دستگير شود. اين بار 12 آذر 57، كه مصادف با اول محرم بود، به علت فعاليتهای گسترده و علنی، دستگير و به زندان باغ شاه منتقل شد. ساواک باز هم علت دستگيری را همراه داشتن نوار سخنرانی و اعلاميه و كتاب اعلام كرد و او را به زندان اوين فرستاد و امكان ملاقات را نيز حذف كرد. اين زندان آخر بود و تا 30 دی 57، يعنی تنها 12 روز مانده به بازگشت امام، طول كشيد. فعاليتهای گسترده همسر شهيد شاهآبادی سبب شد او دست كم اين 12 روز را در زندان نباشد و بتواند خود را برای جشن پيروزي آماده كند.
نظرات