در کتاب شهید حجت‌الاسلام مهدی شاه‌آبادی به روایت اسناد ساواک

در کتاب شهید حجت‌الاسلام مهدی شاه‌آبادی به روایت اسناد ساواک
4 تیر 1402
79 بازدید

تولد، تحصیلات و ازدواج شهید حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی در شهریور سال 1309 در قم و در بیت فقاهت و عارف کامل، مرحوم آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ محمدعلی شاه‌آبادی (ره) – استاد عرفان امام خمینی (ره) – به دنیا آمد. هنگامی که آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی (ره) به سال 1314 به تهران مهاجرت نمود، فرزند چهارساله […]

تولد، تحصیلات و ازدواج

شهید حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی در شهریور سال 1309 در قم و در بیت فقاهت و عارف کامل، مرحوم آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ محمدعلی شاه‌آبادی (ره) – استاد عرفان امام خمینی (ره) – به دنیا آمد.

هنگامی که آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی (ره) به سال 1314 به تهران مهاجرت نمود، فرزند چهارساله خود را به منظور فراگیری قرآن، به مکتب‌خانه فرستاد. او بعد از دو سال به دبستان «توفیق» رفت و تا 12 سالگی، دوره دبستان را به پایان رساند.

شهید مهدی شاه‌آبادی که در سال 1323 به مدرسه مروی وارد شد و بعد از چهار سال – در 18 سالگی – به لباس روحانیت ملبس گردید.

یک سال بعد، آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی (ره)، پدر و معلم و مراد او که از مبارزین بزرگ بر علیه رضاخان و رژیم پهلوی بود، از دنیا رحلت کرد (1328 ه.ش). او دو سال بعد از وفات پدر به قم عزیمت نمود، اما قریب به یک سال بعد به منظور گذراندن دوره دبیرستان، موقتاً به تهران بازگشت و به خاطر هوش و استعداد سرشاری که داشت، در طول 14 ماه دوره دبیرستان را به اتمام رساند.

شهید شاه‌آبادی در سال 1332 و چند روز پس از کودتای 28 مرداد در تهران دستگیر و زندانی شد، اما پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد گردید. دستگیری او در این زمان بیش از آنکه به سابقه مبارزاتی وی را نشان دهد، حکایت از آن دارد که وی همانند پدر بزرگوارش، مرد علم و عمل بود و دیانت را همراه با سیاست آموخته و عملاً پای در عرصه مبارزه با جور و جائرین نهاده بود.

ایشان در مهر ماه همان سال دوباره راهی قم شد و تحصیل علوم دینی را ادامه داد و در پای درس استادانی چون آیت‌الله‌العظمی بروجردی، امام خمینی، آیت‌الله‌العظمی اراکی، آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی و علامه سید محمدحسین طباطبایی به مرتبه بالای فقاهت و اجتهاد نایل آمد.

شهید شاه‌آبادی در سال 1336 (در 27 سالگی) با خانواده‌ای بافضیلت از نوادگان مرحوم آیت‌الله میرزای شیرازی اول وصلت نمود.

مبارزات شهید شاه‌آبادی با رژیم خودکامه پهلوی

همان‌طور که در سطور قبل گذشت، شروع مبارزات دینی-سیاسی و اجتماعی شهید شاه‌آبادی را باید از زمان نهضت ملی ایران و مبارزات آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی جستجو کرد.

تأثیر تفکرات علامه شاه‌آبادی بزرگ (ره) بر اندیشه‌های امام خمینی و بسیاری از بانیان انقلاب اسلامی ایران، مشهود و معلوم است و شهید مهدی شاه‌آبادی نیز همچون پدر، اندیشه مبارزه با حکام ستمگر را سالیان دراز در عمق جان خود پرورده و در این زمان، «صدای آشنا»یی را می‌شنید. گویی پژواک صدای عزت‌آفرین و غرورانگیز پدر ارجمند و مبارز خویش بر عیله رضاخان است که از گلوی شاگرد خلف پدر بیرون می‌آید.

شهید شاه‌آبادی با الهام از امام خمینی (ره) مبارزات سیاسی خود را تداوم بخشید. او نقش اصلی خویش را در شناساندن مقام والای مرجعیت تقلید و رهبریت شیعیان جهان – امام خمینی (ره) – به توده‌های ملت مسلمان می‌دانست و در همین راستا، چه در دوران طلبگی و چه پس از آن، همراه خانواده به شهرها و روستاهای کشور می‌رفت و ضمن تبلیغ دین، سعی در دادن آگاهی سیاسی به عموم مردم داشت. به نامه مورخه 24/1/48 ژاندارمری، به ساواک توجه نمایید:

«برابر اعلام ناحیه ژاندارمری مرکز، شیخ مهدی شاه‌آبادی فرزند محمدعلی در مورخه 7/1/48 و 8/1/48 هنگام وعظ در حوزه استحفاظی گروهان ژاندارمری دماوند، پس از ایراد مطالب دینی، به بی‌حجابی و صرف بودجه مملکت به تزئینات اشاره و در خاتمه سخنرانی، از دعا به ذات اقدس همایونی شاهنشاه آریامهر امتناع که مأمورین ژاندارمری از رفتن وی به روی منبر ممانعت و مراتب ضمن معرفی نامبرده، طی شماره 97-10/1/48 به ساواک دماوند اعلام می‌گردد.»

چنانچه از خاطرات همسر شهید برمی‌آید، او و خانواده در اثنای این سفرها مجبور به تحمل سختی‌ها و مشقات فراوانی می‌شدند، اما تبلیغ زعامت امام و طرح مرجعیت ایشان به عنوان یک ضرورت دینی و سیاسی، مستلزم تلاش فراوان و بی‌وقفه‌ای بود که در هر صورت باید انجام می‌گرفت.

از طرف دیگر، ایشان و چند نفر از دوستانشان، نقش بسیار مهمی در جهت ایجاد هماهنگی‌های لازم بین مراجع و حضرت امام (ره) ایفا می‌نمودند.

ایشان در سال 1350 پس از حدود 21 سال اقامت در قم به تهران آمده و در منطقه «رستم‌آباد» شمیران به امامت جماعت و دیگر خدمات دینی پرداختند و با حضور فعال خود، آن مسجد را به کانون فعالیت و رشد نیروهای انقلابی تبدیل نمودند.

می‌توان گفت که مهاجرت آن شهید از قم به تهران، با علم به اینکه در آن زمان امام خمینی (ره) در تبعید به سر می‌بردند، حاکی از یک جهش و یک گام بلند بود که از لزوم ادامه مبارزه در تهران ناشی می‌شد.

فعالیت‌های همه‌جانبه ایشان، تمامی خصوصیات یک دعوت تمام‌عیار به سوی نهضتی بزرگ را دارا بود. تکثیر اعلامیه‌ها و نوارهای امام (ره) که از نجف به تهران می‌رسید، و پخش آن در سراسر کشور، جذب جوانان پرشور و انقلابی در کانونی سازمان‌یافته و متشکل، اقداماتی در جهت فراری دادن برخی از زندانیان سیاسی و مخفی کردن عده‌ای از مبارزان که تحت تعقیب ساواک بودند و… از جمله اقدامات این عالم مبارز بود.[1]

شهید شاه‌آبادی توسط دوستان خود با مبارزان خارج از کشور ارتباط برقرار نمود و در امر مبارزه، با ایشان تشریک مساعی می‌کرد.

دکتر علی اکبر ولایتی در مورد کیفیت و ورود شهید شاه‌آبادی به مسجد رستم‌آباد می‌گوید: «ایشان به سال 1351 به عنوان امام جماعت به مسجد رستم‌آباد تشریف آوردند. چند ماه قبل از آنکه ایشان بیایند، مرحوم حاج شیخ محمدتقی رستم‌آبادی که سال‌ها امامت جماعت آن مسجد را داشتند فوت کردند. بعد از فوت ایشان، ما یک عده از جوان‌های آن زمان رستم‌آباد به دنبال جانشینی برای آن مرحوم بودیم که با توجه به اینکه مردم در بحبوحه مبارزات با رژیم پهلوی بودند، بتواند در شکل‌گیری مبارزات و سازماندهی و هدایت جوانان انقلابی منطقه مفید واقع شود. با ورود آیت‌الله حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی و شروع فعالیت‌های سیاسی، ایشان با روندی سریع به عنوان امام جماعت و رهبر مسلمانان انقلابی شرق شمیران شناخته شدند. تشکیل هیئت امنای مسجد، تأسیس کتابخانه، توزیع و تکثیر تازه‌ترین اعلامیه‌ها و نوارهای امام (ره) و انتخاب ائمه جماعات فعال و انقلابی برای مساجد مناطق مختلف تهران، از اقدامات آن روحانی مجاهد بود که باعث شد آن مسجد به یکی از پایگاه‌های انقلاب و سازمانی مبارزاتی تبدیل شود.»[2] ساواک در گزارشی در مرداد ماه سال 55 به نمونه‌ای از اقدامات و ادامه فعالیت‌های ایشان اشاره می‌نماید:

«روز چهارشنبه 27/5/35 (1355) در مسجد رستم‌آبادِ پایین که امام جماعت آن، مهدی شاه‌آبادی می‌باشد، نمایشنامه‌ای عروسکی، در حضور عده‌ای حدود یک‌صد نفر زن و مرد اجرا شده و در این نمایشنامه هیئت حاکمه به صورت کدخدا قلمداد شده و با چوب و فلک با مردم رفتار می‌کنند. مأمورین هم می‌روند و اموال مردم را غارت می‌نمایند و عده‌ای را به زندان می‌فرستند، عده‌ای را هم اعدام می‌کنند، در کنار این جریانات، نشان داده می‌شود که عده‌ای مشغول توپ‌بازی هستند و به این وسیله مردم را سرگرم می‌کنند.»

در زمره فعالیت‌های فرهنگی ایشان می‌توان به تشکیل «صندوق ذخیره علوی» اشاره کرد که یکی از اهداف مهم این صندوق، تقویت و پشتیبانی مالی از انقلابیون بود. خانواده افرادی که به دست طاغوت به زندان می‌افتادند، از تسهیلات این صندوق بهره‌مند می‌شدند و با تدابیر شهید شاه‌آبادی، دامنه فعالیت‌های این صندوق به شهرستان‌ها هم کشیده شد.

تشکیل «جلسات هفتگی تفسیر قرآن» در مسجد رستم‌آباد که عمدتاً افراد تحصیل‌کرده و دانشگاهی در آن شرکت می‌کردند، از دیگر فعالیت‌های فرهنگی ایشان بود. با توجه به نحوه مطالعه و کار بر روی قرآن که به شکل گروهی و تحقیقی انجام می‌شد – که به‌واقع یک مجموعه پروژه‌های تحقیقاتی و مطالعاتی هفتگی بود – می‌توان به طرز تلقی و تفکر او نسبت به لزوم پژوهش و تحقیق در آموزه‌های دینی رسید.

در اوایل دهه پنجاه که امام خمینی (ره) در تبعید بود و اختناق و سرکوب در داخل کشور، در اوج خود بود و صدای هر آزادیخواهی را به خاموشی می‌کشاند، فعالیت‌های شبانه‌روزی و مخلصانه شهید شاه‌آبادی و یاران مبارز او، تنها راه تداوم حیات امواج قیام و انقلاب علیه سلطه حاکم بود.

این حجم وسیع از فعالیت‌های سیاسی و حضور و قدرت ساواک به عنوان عامل بازدارنده و امنیتی در کشور حاکی از آن است که فعالیت‌های او مدت زیادی مخفی نخواهد ماند. پس امکان دستگیری وی آنچنان بعید نمی‌نمود. او در سال 1352 دستگیر شد. این اولین دستگیری آن عالم مبارز پس از مهاجرت ایشان از قم به تهران بود. در حمله ساواک به منزل او تعداد قابل توجهی اعلامیه و کتب انقلابی کشف گردید و ایشان در زندان تحت شکنجه قرار گرفت. ساواک ایشان را پس از 4 ماه آزاد کرد، لکن با ادامه فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی، مجدداً در سال 1353 دستگیر شده و پس از 20 روز آزاد شدند. عمده اتهامات وارده به ایشان اقدام علیه امنیت ملی کشور و همکاری با عناصر وابسته به گروه خرابکار بود.

در سال 1354 در شرایطی که انحراف‌های عقیدتی درون سازمان مجاهدین خلق آشکارتر شد، شهید شاه‌آبادی علیه این جریان ارتدادی برخاسته و با آن به مبارزه پرداخت و به دنبال اعترافات خلیل فقیه دزفولی با ساواک، در همین سال برای سومین بار دستگیر شد و مدت 2 ماه تحت شکنجه قرار گرفت.

شهید شاه‌آبادی پس از آزادی از زندان نیز بر دامنه فعالیت‌های انقلابی خود افزود و رژیم با توجه به ادامه فعالیت‌های ایشان که به صورتی جدی‌تر و آشکارتر صورت می‌گرفت، تصمیم به تبعید ایشان گرفت و نهایتاً این فقیه مبارز را در زمستان سال 1355 به «بانه» در کردستان تبعید کرد. به گزارش مورخه 8/10/1355، اداره کل سوم ساواک، در مورد گوشه‌ای از فعالیت‌های ایشان توجه فرمایید:

«نامبرده بالا از وعاظ ناراحت و طرفدار روحانیون افراطی می‌باشد که برابر سوابق موجود از سال 48 همواره در بالای منابر مبادرت به ایراد مطالب خلاف و تحریک‌آمیز نموده که به همین مناسبت چندین‌بار احضار و تذکراتی مبنی بر خودداری از ایراد اینگونه مطالب به وی داده شده. مشارالیه در سال 52 به اتهام همکاری با خواهر زاده خود، جواد احمدی، و فعالیت به نفع گروه به‌اصطلاح مجاهدین خلق دستگیر و به چهار ماه حبس محکوم که پس از آزادی، مجدداً در تاریخ 9/6/2534 (1354) بر اساس اعترافات «خلیل فقیه دزفولی» (از اعضای محکوم گروه به‌اصطلاح مجاهدین خلق) به اتهام فعالیت به نفع گروه مزبور دستگیر و چون در جریان تحقیقات انجام شده، کلیه اطلاعات خود را در اختیار گذارده با تبدیل قرار در تاریخ 3/8/2534 (1354) از زندان آزاد می‌گردد، لیکن یادشده پس از آزادی نیز کماکان به رویه قبلی خود در زمینه جانبداری از خمینی و اهانت به مقامات مملکتی ادامه داد. که به همین مناسبت در تاریخ 20/9/2535 (1355) با تشکیل کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی، یادشده به سه سال اقامت اجباری در شهرستان بانه محکوم گردیده است. علی‌هذا خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به دستورالعمل 6398/312-31/6/52، اعمال و رفتار فرد مورد بحث را دقیقاً تحت مراقبت قرار داده و نتایج حاصله را مرتباً به این اداره کل اعلام دارند.»

هدف از تبعید حجةالاسلام شاه‌آبادی و اینکه بانه به عنوان تبعیدگاه او انتخاب شد، حکایت از این مطلب دارد که ساواک می‌خواهد از گسترش فعالیت‌های وی ممانعت کند و سنی بودن مردم آن دیار، باعث عدم نفوذ افکار او در میان عامه مردم شود، اما عملکرد و تدبیر ویژه شهید شاه‌آبادی، باعث گرایش بسیاری از علما و توده مردم کرد و سنی‌مذهب به سوی امام و انقلاب شد که نتیجه عملی آن تظاهراتی علیه رژیم بود که در آن منطقه اتفاق افتاد.

مجموع فعالیت‌های سیاسی شهید شاه‌آبادی در بانه باعث شد رژیم از ترس شورش بیشتر اکراد آن منطقه، به تبعید او پایان دهد و لذا آن عالم ربانی در اوایل سال 1356 پس از حدود 6 ماه تبعید به تهران بازگشتند.

لازم به ذکر است که از زمان مراجعت ایشان از تبعید، تغییر محسوسی در خط مشی و شیوه حرکت شهید شاه‌آبادی مشهود گردید و در هماهنگی با برنامه اسای و راهبردی حضرت امام (ره) مبنی بر شکل‌دهی به یک مبارزه کاملاً مردمی و گسترده، مبارزات ایشان وارد مرحله جدیدی شد و از آن پس، مبارزات را کاملاً علنی دنبال می‌کردند و جز در موارد معدودی، شدیداً از مخفی‌کاری پرهیز می‌نمودند. حجم انتشار اعلامیه‌های امام (ره) توسط ایشان به شکل مشهودی زیاد شده بود و ایشان در کلیه محافل علناً علیه رژیم شاه سخن می‌گفتند و هدف ایشان، تجرّی مردم در مبارزه با رژیم بود.

سیر تدریجی حرکت انقلابی مردم شتاب بیشتری گرفته بود و اقبال توده‌های ملت به انقلاب بیشتر شده بود و اینک باید بر حجم تبلیغات و مبارزات علنی افزوده می‌شد. کوتاه آمدن و مخفی‌کاری بی‌مورد در این برهه حساس، حتی ممکن بود به خاموش شدن احساست مردمی بینجامد و شهید شاه‌آبادی و دیگر بانیان انقلاب از این مهم غافل نبوده و بدان همت گماردند.

در خرداد سال 1357 به دنبال دستگیری یک گروه انقلابی و ارتباط آن‌ها با شهید شاه‌آبادی، ایشان برای چهارمین بار دستگیر و زندانی شدند. دستگیری این بار ایشان از ویژگی خاصی برخوردار بود. از لحظه ورود به «کمیته ضد خرابکاری»!! ایشان با صلابت و اقتدار خاصی برخورد کردند و تمامی قدرت رژیم را که در دستگاه مخوف ساواک خلاصه می‌شد، به مسخره گرفتند و «بازجو»هایی را که می‌خواستند از ایشان سؤال کنند، با پاسخ‌های عالمانه تحقیر می‌کردند. حتی از خود ایشان نقل شده است که مرتباً به مأمورین می‌گفتند: «باید تمامی اعلامیه‌ها و کتاب‌ها و نوارهایی را که از منزل دزدیده‌اند، برگردانید.»[3]

شاید بتوین گفت که درتاریخ معاصر ایران، شهید شاه‌آبادی از نوادر افرادی بود که با صلابت خود، طعم تلخ شکست را در درون زندان‌های رژیم به کام دژخیمان چشانید و آنان را تحقیر کرد.

به گوشه‌ای از این بازجویی‌ها که در تیر ماه سال 1357 انجام شده است دقت فرمایید:

«س: سرکار به طور شفاهی اظهار می‌دارید رژیم حاکم بر جامعه امروز ایران را قبول ندارید، زیرا حضور خود را در کمیته، اختناق می‌دانید و اعتقاد دارید تا زمانی که مسائل اجتماعی و سیاسی ایران به صورت فعلی و دور از قوانین اسلام اجرا می‌شود قابل قبول شما نیست، در این مورد توضیح دهید.

ج: شفاهاً به عرض رسید اعمال و قوانینی که مخالف اسلام در کشور امضا و اجرا می‌شود هرگز مورد امضا و رضایت روحانیت و اسلام نبوده و هر کس بدان راضی و یا اجراکننده آن‌ها باشد در پیشگاه عدل الهی معذب و مورد بازخواست می‌باشد، مگر جاهل که ان‌شاءالله مورد عفو خدای بزرگ و رحمت او قرار می‌گیرد و البته حضور خود را در کمیته که مدت یک هفته از آن می‌گذرد و تا کنون در چندین جلسه بازجویی، همه مسائل اعلامیه و روحانیت مطرح است و الآن بر سر عبارت آن بازخواست می‌شوم، چگونه می‌توانم دلیل بر اختناق ندانم، و چگونه می‌توانم قوانینی که به شما حق بازداشت مرا بدون توجه به موقعیت و وضعیت زندگانی‌ام می‌دهد قوانین اسلامی و انسانی بشناسم و به چه کس حق می‌دهم به چنین ظلمی بسیار روشن رضایت دهد و در این زمینه اِنَّما اَشکو بَثّی و حُزنی اِلی اللهِ و اَعلَمُ مِن اللهِ ما لا تَعلَمون. شکایت به پیشگاه پروردگار خداوند قادر متعال برده و هر کسی که در این زمینه مجرم اصلی است مورد خشم پروردگار می‌دانم.

س: پس سرکار با طرح پاسخ سؤال بالا شخص اول مملکت را مقصر می‌دانید و تمام نارسایی‌ها و غیراسلامی بودن جامعه را از ایشان می‌دانید.

ج: نارسایی‌ها و ظواهر غیراسلامی که جامعه را به نیستی و فساد سوق می‌دهد مربوط به گردانندگان جامعه بوده و مخصوصاً پس از آنکه قدرت، مملکت را در به وجود آوردن خود و از بین بردن مخالفین توانا و موفق می‌دانیم بیشتر مطمئنیم که این قدرت اگر در راه از بین بردن فساد و نقض قوانین غیراسلامی کوشا نباشد مجرم است تا چه رسد که خود با گذراندن یک‌سری از قوانین غیراسلامی که ظاهراً مطابقت با خواسته‌های شهوانی مردم دارد اجتماع را به فساد بیشتری می‌کشاند و حتی هر یک از افراد اداره‌کننده این اجتماع، ولو او به عنوان ایادی دولت و مملکت با امکان مبارزه با نارسایی‌ها به هر مقدار که در خور توانایی اوست، چنان‌چه در رفع این نارسایی‌ها کوتاهی کند در پیشگاه عدل الهی و اسلام محکوم است تا چه رسد به کسانی که بر این نابسامانی و بی‌ایمانی مردم دامن زده و هر روز جامعه را به تباهی بیشتر می‌کشانند.

س: سرکار ساواک را یک سازمان فاشیستی می‌دانید. در این باره چه توضیحی دارید بدهید.

ج: چنان‌چه طبق توضیح شفاهی مراد اختناق باشد، سابقاً کاملاً به عرض رسیده، حتی من که در کار روحانی‌ام، خود را آزاد می‌دانم و هر گونه راهنمایی اسلامی جامعه را به عهده خویش می‌دانم و به کسی حق نمی‌دهم در انجام مسئولیت‌های اسلامی خودم، ممانعتی به عمل آورد، با همه رنج‌هایی که از عدم حضورم در داخل زندگانی‌ام برای خود و خانواده‌ام دریافت می‌کنم مع‌الاسف اکنون بیشتر از یک هفته است که بازداشت و مورد مؤاخذه سؤالات بی‌ارزش بوده و هستم و چه اختناق و خفقانی را برتر از آن بدانم.

س: سرکار رژیم ایران را طاغوتی می‌دانید و رهبر مملکت را وابسته به دولت‌های خارجی می‌دانید. لطفاً در این مورد توضیح دهید.

ج: هر فرد یا جمعیتی که مردم را به غیر خداوند قهار دعوت کند، در نظام فکری اسلام طاغوت است و در این گیرودار ظواهری از اجتماع که مظاهر فساد و جذبه‌های حیوانی و شهوانی و در عین حال ضد انسانی و اسلامی است، همه طاغوت‌اند که انسان و اجتماع را از طریق حق منحرف و چهره اجتماعی را غیراسلامی و یا ضداسلامی می‌نمایند و چون همه روند اجتماع به رهبری نظام حاکم و با اجازه اوست پس طاغوتی و طاغوت‌پرور است. این توضیح فقط از آن جهت بود که مظاهر طاغوتی و خیانت‌کنندگان به اسلام و جامعه اسلامی روشن گردد و الا روحانیت تهران سخنی نداشتند که سؤال فوق چه درباره طاغوت و چه راجع به رهبر جای داشته باشد و این تعجب است که برای چاه کندن در پیش پای مردم چنین سؤالاتی مطرح می‌شود و اما رهبر ممکلت که از طریق مجلس مؤسسان تعیین شده و مورد تأیید مجلس شوری [شورا] می‌باشند همانند تمامی مسئولان اجتماع، بلکه تمامی افراد جامعه باید تمام تلاش را در عدم نفوذ ایادی استعمار و کشورهای خارجی داشته و امکان بهره‌گیری استعماری و تحمیلی را از شخص خود و یا جمعیت خود ندهند و روحانیت هر فرد یا جمعیتی را که ابزار نفوذ تحمیلی دشمنان اسلام و ایران بر این مملکت و مردم باشد مجرم و در پیشگاه عدل الهی محکوم می‌داند.»

ایشان پس از مدتی از زندان انفرادی خلاص و به زندان عمومی وارد گردیده و سرانجام در آذرماه سال 1357 آزاد شد.

به گزارش ذیل توجه نمایید:

«مقارن ظهر روز 3/9/57 نامبرده بالا به منظور برگزاری نماز ظهر به تکیه رستم‌آباد عزیمت و اهالی محل به مناسبت آزاد شدن از زندان، یک رأس گوسفند در راهش قربانی نموده و پس از خاتمه نماز، تظاهرات داشته که مأمورین فرمانداری نظام از اقدام آن‌ها جلوگیری به عمل آورده و شیخ مهدی شاه‌آبادی به کلانتری فرمانیه احضار و توجهات لازم به وی داده شده است. لکن نامبرده از سپردن هر گونه تعهدی در این زمینه خودداری کرده است.»

همچنین به گزارش مورخه 11/9/57 ساواک در این زمینه در مورد شهید شاه‌آبادی توجه فرمایید:

«اطلاعات مکتسبه حاکی است متعاقب آزادی نامبرده بالا، یادشده اقدامات وسیعی به همراه تعداد دیگری از روحانیون تهران که ذیل اعلامیه روحانیون تهران امضا می‌نمایند، در زمینه بسیج تمام عناصر مذهبی در ماه محرم معمول داشته و کلیه اعلامیه‌های مربوط به خمینی و دیگر مراجع در سراسر کشور، به وسیله خود و ایادی این افراد در تهران توزیع می‌گردد و هر چند روز یک بار در منزل یکی از افراد مورد نظر جمع شده و تعیین خط مشی می‌نمایند. ضمناً شاه‌آبادی پس از آزادی از ندان در اولین سخنرانی در مسجد، تظاهراتی به پا نموده که در نتیجه، به وسیله مأمورین کلانتری دستگیر و سپس آزاد می‌شود و مشارالیه ضمن صحبت با افراد همفکر خود مستمراً اعتقاد دارد که آقا فرموده‌اند (منظور خمینی) هر کس در این روزها کشته شود، از شهداست، لذا باید به مردم گفت ترسی از کشته شدن نداشته باشند و بدون توجه به اخطار پلیس هر کاری بتوانند انجام دهند.»

ایشان مجدداً 12 روز بعد برای پنجمین‌بار دستگیر و در زندان باغ‌شاه محبوس شدند و بالاخره در سوم بهمن 1357، یک هفته قبل از ورود امام (ره) به ایران، آزاد شده و برای حضور گسترده‌تر در انقلاب عمومی و فراگیر ملت مسلمان ایران مهیا شدند.

آزادی شهید شاه‌آبادی از زندان در آخرین روزهای حیات رژیم پهلوی مصادف بود با اعلام خبر مسرت‌بخش ورود امام به میهن اسلامی. آن شهید نیز با حضور در کمیته استقبال امام (ره) و اداره بیت ایشان و نیز با ابلاغ فرمان امام مبنی بر لغو حکومت نظامی در 21 بهمن 57 و نیز مساعدت در خلع سلاح کلانتری‌ها و پادگان‌ها و مهمات‌سازی‌ها و انتقال اسلحه و مهمات به نقاط امن و تشکیل و سازماندهی گروه‌های مردمی برای برقراری امنیت در کشور، فعالانه در امور مربوط به تشکیل حکومت نوپای اسلامی ظاهر شده و خدمات فراموش‌نشدنی و شایانی را ارائه نمود.

نکته قابل توجه در رابطه با مبارزات شهید شاه‌آبادی آن است که فعالیت‌های مبارزاتی این فقیه مبارز در سال‌های پس از مراجعت‌شان به تهران (1350-1355) و حتی در یک دهۀ پایانی اقامت ایشان در قم، با توجه به اختناق حاکم بر جامعه که امکان کم‌ترین مبارزه علنی را در آن مقطع تاریخی از مبارزین سلب کرده بود، منحصر به مبارزات «مخفی و غیرعلنی» بود و اگرچه ایشان فعالیت گسترده و تشکیلاتی زیادی را با گروه‌های انقلابی داشتند، لکن ساواک و دستگاه امنیتی رژیم، علی‌رغم همه توان پلیسی خود، نتوانسته بود به دلیل هوشیاری و مخفی‌کاری فوق‌العاده ایشان، از گستردگی این فعالیت‌ها و اقدامات اطلاع پیدا کند. بر این اساس، طبیعی به نظر می‌رسد این کتاب، که تنها بررسی اسناد و مدارک موجود در پرونده‌های آن شهید گرانقدر است، نتواند تمامی ابعاد مبارزاتی این مجاهد شریف و خدمتگزار مخلص را انعکاس دهد و تنها در صدد آن است که نکاتی را که نیروهای امنیتی رژیم بر آن وقوف یافته‌اند منعکس نماید. بنابراین قطعاً حجم وسیعی از این مبارزات به دلیل پیچیدگی وی در امر مبارزه ناگفته باقی می‌ماند.

علی‌هذا دست‌یابی به زوایای پنهان این دوره مبارزاتی شهید شاه‌آبادی نیاز به بررسی جامعی دارد که در آن، به گفته‌ها و ناگفته‌های مبارزان مسلمان در مورد اقدامات و مبارزات این انقلابی بزرگ در آن مقطع زمانی پرداخته شود و از آنجا که کمتر مسلمان مبارزی را می‌توان یافت که در آن برهه از زمان دستی در مبارزه داشته باشد و با این عالم مجاهد در ارتباط نبوده باشد، بسیار پسندیده و ضروری است که دوستان و شاگردان و همسنگران آن شهید، با انجام مصاحبه‌ها و دسترسی به خاطرات شفاهی انقلابیون، به هر مقدار که ممکن باشد، این تلاش‌ها و ایثارها و شجاعت‌ها را در تاریخ انقلاب به ثبت برسانند و با اطلاع‌رسانی صحیح و دقیق، دینی را که این مجاهد بزرگ بر گردن همه ما دارد، ادا کنند.

شهید شاه‌آبادی پس از پیروزی انقلاب اسلامی

شهید شاه‌آبادی بالافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی درآمد و در تشکل و سازماندهی این نهاد انقلابی، فعالیت بسیار نمود. او همچنین در جمع‌آوری کمیته‌های فرعی نقش به‌سزایی ایفا کرد و علاوه بر آن، خود نیز مسئولیت یکی از ستادهای کمیته شمیرانات را بر عهده گرفت. حجت‌الاسلام مهدی کروبی می‌گوید: «شهید شاه‌آبادی در همه‌جا رضای خدا را در نظر می‌گرفت و روحیه‌ای داشت که اگر یک کمیته فرعی و کوچک را قرار بود بر اساس وظیفه اداره کند، قبول می‌کرد، حال‌آن‌که از لحاظ ظاهر در شأن او نبود.»[4]

شهید شاه‌آبادی در کمیته اختیاریه در مسائل انتظامی، اجتماعی و فرهنگی به ارائه خدمات می‌پرداخت و از سال 1356 از بانیان جامعه روحانیت مبارز تهران و عضو شورای مرکزی آن و در عین حال، دبیر جامعه روحانیت مبارز شمیران بود.

شهید شاه‌آبادی ایجاد الفت و صمیمیت و اتحاد در بین نیروهای سیاسی خانواده انقلاب را، چه در مجلس و چه در نهادهای اجرایی و چه هنگام شکل‌گیری فرایندهای سیاسی و اجتماعی، از اهم مسئولیت‌ها و تکالیف خود می‌دانست و به طور مستمر بر این امر اهتمام داشت. برای نمونه، در اسفند سال 1358 هنگامی که گروه‌ها و احزاب هر یک به طور جداگانه کاندیداهایی برای نمایندگی اولین دوره مجلس شورای اسلامی معرفی نمودند، شهید شاه‌آبادی کوشید احزاب اسلامی را با هم متحد کند و لذا به عنوان نماینده تام‌الاختیار جامعه روحانیت مبارز تهران به همراه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مدظله‌العالی گه نماینده حزب جمهوری اسلامی بودند، مأمور ایجاد ائتلاف شد و یک‌دلی احزاب جمهوری اسلامی به همت حجت‌الاسلام والسلمین شاه‌آبادی منعقد شد و این اقدام، باعث ورود جمع کثیری از عناصر مؤمن و متعهد به مجلس شورا گردید.

شهید شاه‌آبادی که با اصرار جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی و تمامی گروه‌ها و احزاب فعال، برای اولین دوره مجلس کاندیدا شده بود، با قریب به 700هزار رأی، به نمایندگی از مردم تهران به مجلس راه یافت و در طی 4 سال، خدمات بسیاری ارائه نمود. در کمیسیون امور قضایی مجلس شورای اسلامی از افراد صاحب‌نظر بود و به طور فعال در کمیسیون‌ها شرکت کرد.

در سال 1359 امام خمینی (ره) دستوری مبنی بر بررسی عملکرد بنیاد مستضعفان صادر نمودند و هیئتی متشکل از علمای اعلام، از جمله شهید شاه‌آبادی از سوی حضرت امام برای این مهم تعیین گردید. آقای عمید زنجانی می‌گوید: «در هیئت منتخب امام برای رسیدگی به عملکرد بنیاد مستصعفان با دیگر دوستان در خدمت آقای شاه‌آبادی بودیم. مخلصانه و بی‌قرار به دنبال امتثال امر امام بود و مانند هر کار خیر دیگر عجله دشت که هر چه زودتر با ارئه گزارش کار به امام (ره)، ایشان را یاری دهد… دلسوزی و بی‌قراری شهید شاه‌آبادی، زبانزد دوستان بود.»[5]

شهید شاه‌آبادی هرگز مسجد سال‌های قبل خود، مسجد رستم‌آباد، را فراموش نکرد و کثرت فعالیت‌ها و مسئولیت‌های او موجب رها کردن مسجد و خدمات دینی او نگردید. او با حضور مستمر خود در مسجد، علی‌رغم فاصله زیادی که بین منزل و مسجد او وجود داشت، مسیر طولانی خیابان پیروزی تا میدان اختیاریه را هرروزه طی می‌کرد و باعث امیدواری مردم منطقه بود.

از دیگر فعالیت‌های او همکاری با سازمان اوقاف و امور خیریه بود که در این رابطه، خدمات قابل توجهی در اوقاف شمیران انجام شد.

شهید شاه‌آبادی در انتخابات دوره دوم مجلس شورای اسلامی، در سال 1362، کاندیدای مورد حمایت همه گروه‌ها و تشکل‌های اسلامی بود و با اکثریت آرا و در مرحله اول انتخابات با حمایت یک میلیون و دویست هزار رأی انتخاب شد و به ادامه فعالیت‌های پارلمانی پرداخت، اما با تأکیدات مکرر امام (ره) در خصوص رفتن روحانیون به جبهه‌ها از یک طرف و عشق زایدالوصف خود آن شهید به جبهه و رزمندگان، باعث می‌شد مرتباً به جبهه‌ها برود. او اصرار زیادی به حضور در جبهه‌ها داشت؛ چنان‌که در ایام تعطیلی مجلس یا هر فرصتی به خط مقدم جبهه می‌رفت.

شهید شاه‌آبادی در آخرین سفر  به جبهه، در روز پنجم اردیبهشت راهی جزایر مجنون شد. او با این سفرهای متعدد خود در صدد اطاعت از امام (ره)، دیدار با رزمندگان و تقویت روحیه آنان بود. احساس مسئولیت نسبت به دین، وطن و انقلابی که خود در کاشتن نهال آن نقش مؤثری داشت، باعث می‌شد که به فعالیت‌های روزمره خود در مجلس و دیگر نهادها اکتفا نکند و مکرراً به جبهه و خطوط مقدم آن برود و در نهایت در غروب پنج‌شنبه ششم اردیبهشت 63 و همزمان با شب شهادت مولایش موسی‌بن جعفر، امام کاظم (ع) بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ متجاوزان بعثی ندای حق را لبیک گوید و به فیض شهادت برسد؛ طوبی له و حُسنُ مآب.

امام خمینی (ره) در شهادت این مظهر اخلاص و ایمان و استقامت چنان پیام تاریخی و شکوهمندی را صادر کردند که هر کلمه آن، گویای بسیاری از ارزش‌های وجودی این فقیه مجاهد است. به‌راستی، واژه‌های زیبایی چون «مجاهد شریف»، «خدمتگزار مخلص»، «استادزاده محترم»، «فداکار و جانباز در راه اسلام»، «افتخارآفرین برای ملت و روحانیت»، «شهادت افتخارآمیز» و…، آن هم از قلب مبارک امام، شایسته شهیدی است که به دنیا و تمامی مظاهر آ نپشت پا زد و زندگی خود را وقف دفاع از اسلام و حمایت از امام و عشق به رزمندگان خود نمود:

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

«با کمال تأسف و تأثر شهادت استادزاده محترم،  جناب حجت الاسلام، آقاى آقا شیخ مهدى شاه ‏آبادى، را به پیشگاه معظّم حضرت بقیة اللَّه، أرواحنا لمقدمه الفداء، تبریک و تسلیت عرض مى ‏کنم. مبارک باد بر آن حضرت چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز، که با شهادت افتخارآمیز خود ملت عظیم الشأن ایران، بویژه روحانیت عالیقدر، را سرفراز مى ‏نمایند. این شهید عزیز علاوه بر آنکه خود مجاهدى شریف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود و در همین راه به لقاء اللَّه پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود، که حقاً حق حیات روحانى به این جانب داشت، که با دست و زبان از عهده شکرش برنمى ‏آیم. از خداوند متعال براى این شهید سعید و سایر شهداى در راه اسلام رحمت در جوار خود، و براى فامیل معظّم و حضرات آقازادگان محترم شاه ‏آبادى، دامت افاضاتهم، صبر و اجر عظیم خواستارم.» روح اللَّه الموسوی الخمینى‏ 7/2/1363

[1]  ر.ک: استادزاده، حوزه علمیه شهید شاه‌آبادی، 1365، ص 100

[2]  ر.ک: استادزاده، حوزه علمیه شهید شاه‌آبادی، 1365، ص 95 و 96

[3]  ر.ک: استادزاده، حوزه علمیه شهید شاه‌آبادی، 1356، ص 109-110

[4]  ر.ک: استادزاده، حوزه علمیه شهید شاه‌آبادی، 1356، ص 114

[5]  ر.ک: استادزاده، حوزه علمیه شهید شاه‌آبادی، 1365، ص 122

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,