حاجآقا مهدی در میان ما یک موقعیتی داشت که از همان کودکی، اهل جار و جنجالهاي كودكانه و در يك كلام، شلوغ و اهل شیطنت بود. درواقع یک فاصلهای بین ما بود که میخواست آن فاصله را از بین ببرد و بهنوعي خودش را بزرگتر از سنش نشان دهد، میخواست از کسی کم نياورد! آن […]
حاجآقا مهدی در میان ما یک موقعیتی داشت که از همان کودکی، اهل جار و جنجالهاي كودكانه و در يك كلام، شلوغ و اهل شیطنت بود. درواقع یک فاصلهای بین ما بود که میخواست آن فاصله را از بین ببرد و بهنوعي خودش را بزرگتر از سنش نشان دهد، میخواست از کسی کم نياورد! آن موقع، رابطه بزرگتري-کوچکتري به معناي واقعي، بين برادرها حاكم بود و در حکم رابطه پدر-پسری بود؛ حتي اگر برادري سنش فقط يك سال از آن يكي بيشتر بود. البته ما نيز صد در صد نسبت به برادر بزرگترمان همینطور بودیم و نمیخواستیم خودمان را کمتر از او بدانیم. به همين ترتيب، آقا مهدی هم که کوچکتر از ما بود، یک حالت جنجالآفرینی را با خود داشت.
به عنوان مثال، در منزل، با برادرزادههایمان که همسن خود ما بودند و بعضی از دوستان مدرسهای که آنجا میآمدند، بازیهای مختلفی انجام میداد؛ مثل والیبال. در سنین بالاتر نيز بازي «گرگم به هوا» سرگرمي رايجتري برای بچهها بود. فضای آنجا هم بسیار وسیع بود و حاجآقا مهدی، قهراً آن توانی را که بزرگترها داشتند نداشت. در نهایت، این موضوع، خودش منشأ جنجالبرانگیزیشان بود. حاجآقا مهدی توان بازی گرگم به هوا را نداشت و در عین حال پرتلاش بود و خودش را به ما میرساند، اما گاهی اوقات، خب درگیریهای بچگانه و کودکانه پیش میآمد. این دوره زندگي ما تقریباً در سنین هشت تا ده سالگی به پایان رسید.[1]
راوی: برادر شهید- آیتالله نورالله شاهآبادی
[1] مصاحبه با آیتالله نورالله شاهآبادی
نظرات