کوچک‌تر و شلوغ‌تر

کوچک‌تر و شلوغ‌تر
30 اردیبهشت 1402
61 بازدید

حاج‌آقا مهدی در میان ما یک موقعیتی داشت که از همان کودکی، اهل جار و جنجال­هاي كودكانه و در يك كلام، شلوغ و اهل شیطنت بود. درواقع یک فاصله­ای بین ­ما بود که می­خواست آن فاصله را از بین ببرد و به‌نوعي خودش را بزرگ‌تر از سنش نشان دهد، می­خواست از کسی کم نياورد! آن […]

حاج‌آقا مهدی در میان ما یک موقعیتی داشت که از همان کودکی، اهل جار و جنجال­هاي كودكانه و در يك كلام، شلوغ و اهل شیطنت بود. درواقع یک فاصله­ای بین ­ما بود که می­خواست آن فاصله را از بین ببرد و به‌نوعي خودش را بزرگ‌تر از سنش نشان دهد، می­خواست از کسی کم نياورد! آن موقع، رابطه بزرگ‌تري-کوچک‌تري به معناي واقعي، بين برادرها حاكم بود و در حکم رابطه پدر-پسری بود؛ حتي اگر برادري سنش فقط يك سال از آن يكي بيشتر بود. البته ما نيز صد در صد نسبت به برادر بزرگ‌ترمان همین‌طور بودیم و نمی­خواستیم خودمان را کمتر از او بدانیم. به همين ترتيب، آقا مهدی هم که کوچک‌تر از ما بود، یک حالت جنجال‌آفرینی را با خود داشت.

به عنوان مثال، در منزل، با برادرزاده‌­های­مان که هم­سن خود ما بودند و بعضی از دوستان مدرسه­ای که آنجا می‌آمدند، بازی­های مختلفی انجام می­داد؛ مثل والیبال. در سنین بالاتر نيز  بازي «گرگم به هوا» سرگرمي رايج‌تري برای بچه‌ها بود. فضای آنجا هم بسیار وسیع بود و حاج‌آقا مهدی، قهراً آن توانی را که بزرگ‌ترها داشتند نداشت. در نهایت، این موضوع، خودش منشأ جنجال‌برانگیزی­‌شان بود. حاج‌آقا مهدی توان بازی گرگم به هوا را نداشت و در عین حال پرتلاش بود و خودش را به ما می­رساند، اما گاهی اوقات، خب درگیری­های بچگانه و کودکانه پیش می­آمد. این دوره زندگي ما تقریباً در سنین هشت تا ده سالگی به پایان رسید.[1]

راوی: برادر شهید- آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی

[1] مصاحبه با آیت‌الله نورالله شاه‌آبادی

برچسب‌ها:, ,