روی هرچیزی، از لباس گرفته تا غذا و گردش، حساس بودند. معتقد بودند گردش و تفریح باید باشد. ما را خیلی به مسافرت میبردند. اما اسرافی در آن نبود. طوری بود که اقتصاد و درست مصرف کردن را به همه درس میدادند. میگفتند باید اینطوری زندگی کرد. باید همهجا رفت و همه را دید و […]
روی هرچیزی، از لباس گرفته تا غذا و گردش، حساس بودند. معتقد بودند گردش و تفریح باید باشد. ما را خیلی به مسافرت میبردند. اما اسرافی در آن نبود. طوری بود که اقتصاد و درست مصرف کردن را به همه درس میدادند. میگفتند باید اینطوری زندگی کرد. باید همهجا رفت و همه را دید و همه کار کرد، اما نباید زیادهروی در آن شود. زمانی که در منزل غذا میآوردیم، ناراحت میشدند و میگفتند: «از قبل در یخچال چه چیز باقی مانده؟ آن را برايم بياورید.» خودشان بلند میشدند یخچال را نگاه میکردند ببینند از غذای قبلی چی باقی مانده، که آن را مصرف کنند. حاضر نبودند غذای جدیدی بخورند.
وقتی مهمانی میرفتند اینطور فکر نمیکردند که چون مهمان هستند باید بالای مجلس بنشینند و هرچه جلوی ایشان میگذاشتند میل کنند. بلکه خودشان سر سفره برای همه غذا میکشیدند و برای خودشان هم غذای جدا نمیکشیدند. از همه پذیرایی میکردند. ظرفها را تمیز میکردند. جوری تمیز میکردند که ظرفهایی که از سر سفره برمیگشت را نگاه میکردیم که آیا این ظرفها شسته است یا نه؟! این یک درس بود. الان همه به همدیگر میگویند که واقعاً ایشان چطور زندگی میکردند و چطور اقتصاد را رعایت میکردند همراه با نظافت. تا حدّی که از رعایت نظافت ایشان لذّت میبردیم.
مواظب بودند ذرّهای از غذا روی زمین نریزد یا دست بچهها کثیف نباشد. حتماً باید قبل غذا دستهایشان را با صابون شسته باشند، درست غذا بخورند و طوری باشد که همه لذت ببرند و کسی دلخور نشود. کمکم بخورند و خوب بخورند. اینها همه درسی بود از ایشان برای ما که هنوز در فامیل ما زبانزد همه است.
راوی: همسر شهید
نظرات