به هر حال ما موفق شدیم بعد از اینکه ایشان از تبعید برگشتند، کلاسمان را شروع کنیم. خیلی خسته بودند. سر کلاس اول میگفتند شما بخوانید. خواندن درس به این نحو بود که اول باید متن را میخواندیم، بعد ایشان توضیح متن را میدادند. در حالی که میخواستیم متن را بخوانیم، وسط متن خوابشان میبرد. […]
به هر حال ما موفق شدیم بعد از اینکه ایشان از تبعید برگشتند، کلاسمان را شروع کنیم. خیلی خسته بودند. سر کلاس اول میگفتند شما بخوانید. خواندن درس به این نحو بود که اول باید متن را میخواندیم، بعد ایشان توضیح متن را میدادند. در حالی که میخواستیم متن را بخوانیم، وسط متن خوابشان میبرد. خیلی جالب بود. اگر ما اشتباهی میکردیم، در همان خواب فوراً بلند میشدند و ایراد عربی ما را حتی در خواب میگرفتند. تمام راستیها و درستیها ملکه ذهنشان بود و نمیگذاشتند هیچ ایراد و چیزی از زیر نظرشان بگذرد.
راوی: خانم خسروی – عروس شهید
نظرات