یادم میآید قبل از انقلاب به همراه دوستانمان یک گروه سیاسی ایجاد کرده بودیم که در راه روحانیت و پیرو امام بود و شاید علت اصلی آشنایی بنده با شهید شاهآبادی همین بود. آن زمان که این گروه را ایجاد کرده بودیم، جوان بودم و سن من کمتر از 20 سال بود. احساس من این […]
یادم میآید قبل از انقلاب به همراه دوستانمان یک گروه سیاسی ایجاد کرده بودیم که در راه روحانیت و پیرو امام بود و شاید علت اصلی آشنایی بنده با شهید شاهآبادی همین بود. آن زمان که این گروه را ایجاد کرده بودیم، جوان بودم و سن من کمتر از 20 سال بود. احساس من این بود که در آن وضعیت ناهنجار که به وجود آمده بود (بهخصوص در سال 54 که مجاهدین خلق به انحراف کشیده شدند)، دنبال یک نقطه اتکای مطمئن میگشتیم. تصور ما این بود که اگر بین ما و امام رابطه وجود داشته باشد و با جریان سالم و درست روحانیت در ارتباط باشیم، میتوانیم بهنوعی مصونیت داشته باشیم. به همین دلیل، بنا شد همه فعالیتهای سیاسی و احیاناً نظامی را که میخواستیم انجام دهیم، با کسی هماهنگی کنیم. قرار شد که با مرحوم شاهآبادی هماهنگ شود. ایشان هم مرتباً محبت میفرمودند و در جلساتی که با ایشان داشتیم و مطالبی که طرح میکردیم، ایشان به مقتضای حال ما را راهنمایی میکردند. بعضی از جلسات ما در شهرری بود؛ اطراف حرم حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) و بعضی از جلسات در بیت ایشان بود.
راوی: عبدالعلی علیعسکری – داماد شهید
نظرات