12 اردیبهشت 1402
59 بازدید
ایشان سبکبال بودند. یک روز در خیابان پاسداران دیدمشان که با یک جوانی تصادف کرده بودند. ایستادم و پرسیدم: «چه شده؟» دیدم ماشینی هست و در اثر تصادف با اتومبیل اخوی، یک خط کوچکی بر آن افتاده. گفتم: «برادر، این با پنج تا تکتومانی و یک پولیش زدن درست میشود.» اما شهید شاهآبادی چندین برابر […]
ایشان سبکبال بودند. یک روز در خیابان پاسداران دیدمشان که با یک جوانی تصادف کرده بودند. ایستادم و پرسیدم: «چه شده؟» دیدم ماشینی هست و در اثر تصادف با اتومبیل اخوی، یک خط کوچکی بر آن افتاده. گفتم: «برادر، این با پنج تا تکتومانی و یک پولیش زدن درست میشود.» اما شهید شاهآبادی چندین برابر به آن جوان غرامت دادند تا راضی شود، تا جایی که من ناراحت شدم و گفتم: «برای چه؟ آخر ماشینش که اینقدر نمیارزد..!»
راوی: برادر شهید- آیتالله نورالله شاهآبادی
نظرات