معمولاً وقتی مردها گرفتاری پیدا میکنند، مخصوصاً کارهای دولتی، دیگر وقت یا حوصلهای ندارند که به دیگران کمکی کنند یا توجهی به آنها داشته باشند. میگویند روال عادی زندگی در حال گذشتن است. اما حاجآقای شاهآبادی برعکس همۀ این افراد، وقتی گرفتاریشان زیادتر می شد هیچ کوتاهی در باقی کارها نمیکردند. وقتی به منزل میآمدند […]
معمولاً وقتی مردها گرفتاری پیدا میکنند، مخصوصاً کارهای دولتی، دیگر وقت یا حوصلهای ندارند که به دیگران کمکی کنند یا توجهی به آنها داشته باشند. میگویند روال عادی زندگی در حال گذشتن است. اما حاجآقای شاهآبادی برعکس همۀ این افراد، وقتی گرفتاریشان زیادتر می شد هیچ کوتاهی در باقی کارها نمیکردند. وقتی به منزل میآمدند دوست داشتند از ساعتهایی که در منزل نبودند مطلع باشند. میپرسیدند که چه کار کردید، چطور زندگی کردید، این بچهها کجاها رفتهاند، چه کار کردهاند و از این قبیل. تلاش میکردند که متوجه شوند و کمک کنند.
زمان غذا هم که میگفتیم بچهها بیایید غذا، ایشان از همه زودتر میآمدند و میگفتند: «چه کار دارید که من کمک کنم؟» از همه بهتر کمک می کردند و بچه ها را به شوق میآوردند که بیایند و تلاش کنند و کمک کنند. خودشان هم آنقدر کمک میکردند که من شرمنده میشدم که با اینهمه گرفتاری چرا وقتشان را برای کمک به من در منزل میگذاشتند. بعداً متوجه شدیم که این درسی برای ما بوده است.
راوی: همسر شهید
نظرات