آرشیو

خانۀ مهربانی‌ها

خانۀ مهربانی‌ها

17 مهر 1402

مرحوم شهید شاه‌آبادی خیلی رفتار عاطفی و دوستانه‌ای با خانواده داشتند. بچه‌های ایشان عاشقانه پدر را دوست داشتند. پدر هم علاقۀ عجیبی به فرزندان داشتند. ایشان بسیار سعی داشت بتواند درباره مسائل علمی درس و مشق بچه‌ها، با وجود گرفتاری‌های قبل از انقلاب و مسئولیت‌های بعد از انقلاب، راهنمایی بکند. همسر ایشان در دستگیری‌ها و […]

ظرف‌ها با من

ظرف‌ها با من

20 اردیبهشت 1402

خودم به‌کرات در منزل ايشان می‌ديدم که بعد از اينکه غذايی صرف می‌شد و مهمانی بود و ما هم خودمان مهمان بوديم، ايشان اجازه نمی‌دادند حتی ظروف آنجا را در آشپزخانه حاج خانم بشويند. خود ايشان می‌شستند و اين را خودم با چشمان خودم ديدم. اين نبود که کسی برایم نقل قول کرده باشد. خيلی […]

خلاف‌آمد عادت

خلاف‌آمد عادت

17 اردیبهشت 1402

مکه اول را با مجلس رفتند. هر کدام اتاق جدا و امكانات ديگری داشتند. ایشان از آن سفر مرفه ناراحت بودند. می‌گفتند: «این مکه آمدن نیست.» خودشان را از بقیه جدا می‌کردند و مرتباً می‌رفتند حرم و عمره به جا می‌آوردند. شب‌ها غسل می‌کردند و به حرم می‌رفتند. اصلاً در جمع نبودند که با آن‌ها […]

حال خوب روحانی

حال خوب روحانی

13 اردیبهشت 1402

خانواده شوهرم خیلی ساده و بی‌آلایش و خوش‌قلب و خوش‌فکر بودند. الآن هروقت آن‌ها را می‌بینم دلم شاد می‌شود و فکر می‌کنم خواهر ایشان خواهر خودم هستند. خیلی ساده و بی‌تشریفات و بدون هيچ تجملاتی هستند. کلاً خانوادۀ ایشان یک خانواده روحانی حقیقی بودند؛ خیلی ساده و مهمان‌دوست. و ایشان از بقیه افراد خانواده سر […]

جگرگوشه‌هایم

جگرگوشه‌هایم

10 اردیبهشت 1402

همه‌جا بچه‌ها را می‌بردم. اصلاً مگر می‌شد آن‌ها را با خودم نبرم؟! برای هر ملاقاتی، هر پیگیری از محل بازداشت حاج‌آقا؛ حتی در روزگار سخت تبعید ایشان. حاج‌آقا شاه‌آبادی سپرده بود مراقبشان باشم. خودم هم دلم به دستم بود وقتی نبودند و تنهایی جایی می‌رفتند. می‌ترسیدم امانتی‌های حاج‌آقا طوری‌شان بشود. راستش بچه‌ها بیشتر مشتاق بودند. […]

لذت خدمت

لذت خدمت

10 اردیبهشت 1402

سر سفره غذا، من می‌گفتم سیم تلفن را بکشید و راحت غذا بخورید و بعداً جواب تلفن را بدهید. می‌گفتند: «ابداً!» ما گاهی پنهانی تلفن را از پریز می‌کشیدیم. اما وقتی زمان كوتاهی می‌گذشت و تلفن زنگ نمی‌خورد، ایشان می‌فهمیدند که ما یک کاری کرده‌ایم و می‌گفتند: «اگر این کارها را بکنید تا جلوی فعالیتم […]

یومّا خانوم

یومّا خانوم

9 اردیبهشت 1402

پدرشان، آیت‌الله العظمی شاه‌آبادی، قبلاً در نجف درس خوانده بودند و خانمشان عرب بودند. عرب‌ها به مادر می‌گویند «یومّا». مادرشان هم اصلاً به اسم «یوماخانم» معروف بودند؛ یعنی مادر و تمام فامیل ایشان را به اسم خانم یوما می‌شناختند. در وصف مادر حاج‌آقا که نمی‌توانم بگویم و نمی‌دانم چطور بگویم که حق‌شان را ادا کنم. […]

نمی‌گذاشتند كوچک‌ترين ناراحتی برايم به وجود بيايد

نمی‌گذاشتند كوچک‌ترين ناراحتی برايم به وجود بيايد

7 اردیبهشت 1402

صفيه آيت‌الله‌زاده شيرازی، همسر شهيد شاه‌آبادی: “نمی‌گذاشتند كوچک‌ترين ناراحتی برايم به وجود بيايد” شهيد شاه‌آبادی هميشه بانشاط بودند. هر بار كه از زندان می‌آمدند، یک عده به مريدانشان اضافه می‌شد و از شهرستان‌ها و تهران هر كس هر زمانی كه می‌خواست به منزل ما بيايد، در به رويش باز بود و از او به‌گرمی استقبال […]

گفت‌وگو با صفيه آيت‌الله‌زاده شيرازی، همسر شهيد شاه‌آبادی

گفت‌وگو با صفيه آيت‌الله‌زاده شيرازی، همسر شهيد شاه‌آبادی

7 اردیبهشت 1402

محبت ايشان تمام قلبم را گرفته بود درباره سخت‌كوشی و فعاليت زياد شهيد شاه‌آبادی بسيار سخن گفته شده، واقعاً همين طور بود؟ يعنی در خانه هم اين ويژگی بارز بود يا آرام‌تر بودند؟ بله، همين طور بود. شايد عجيب باشد، ولی ايشان در شبانه‌روز دو سه ساعت بيشتر نمی‌خوابيدند و در منزل هميشه تلفن می‌بايست […]


Warning: Invalid argument supplied for foreach() in /home/h200650/domains/shahidshahabadi.ir/public_html/wp-content/themes/dana/inc/template/home/left-main/ads-panel.php on line 5