مادر شوهر
31 اردیبهشت 1402
رابطهام با يوماجون، مادرشوهرم، خیلی خوب بود. ما با هم زندگی میکردیم و مسئلهای هم در زندگیمان نداشتیم. با اینکه اوایل، اینها خیلی پُر رفتوآمد بودند و ماه رمضان تمام فامیلهایشان به منزل ما در قم میآمدند، من بچۀ کوچک داشتم و خرجمان یکی بود، اصلاً برایم این رفتوآمدها مسئله نبود؛ آنقدر که وقتی الآن […]