آرشیو

بگذارید مرا ببوسند

بگذارید مرا ببوسند

17 مهر 1402

در سفرهایی که ما می‌رفتیم، مخصوصاً در محل‌هایی که تجمع زیاد بود، بعد از سخنرانی معمولاً جوانان دور ایشان حلقه می‌زدند، می‌خواستند ایشان را ببوسند. عبا و عمامه‌شان از سرشان می‌افتاد، می‌کشیدند، ما جلوگیری می‌کردیم. ایشان به ما تشر می‌زدند، می‌گفتند: «این‌ها رزمنده‌اند، این‌ها در جبهه جان‌شان را از دست داده‌اند، شما به خاطر یک […]

فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

30 اردیبهشت 1402

پس از انفجار خمپاره، در لحظه شهادت ايشان به سمت‌شان دویدم. دیدم روی زمین افتادند. عمامه ایشان مانند ظرفی که لبریز از خون باشد، قشنگ صاف کنار صورت‌شان بود. ایشان را موج انفجار گرفت. ترکشی نخوردند. موج زیر چشم‌شان را گرفته بود. هر شیئی  ظاهراً اگر از مرکز مغز رد بشود، مرگ بدون درد و […]

دور بزن!

دور بزن!

17 اردیبهشت 1402

داشتیم می‌آمدیم پایین. در بی‌سیم گفتند که روی پل رومی درگیری شده. ما در سیدخندان بودیم. ایشان گفتند که دور بزن. گفتم: «حاج آقا کجا این موقع شب؟!» گفت: «مگر نمی‌بینی در شبکه دارند می‌گویند که درگیری پیش آمده؟ برویم ببینیم چه خبره.» گفتم: «حاج آقا شما آخه، برای چی شما بروید؟!» گفت: «نه! دور […]

هر چه شما نفرمایید!

هر چه شما نفرمایید!

11 اردیبهشت 1402

زمانی که ایشان را گرفته بودند، با مأموران ساواک خوب مبارزه می‌کرد. به برادرم گفته بودند: «آقا عمامه‌تان را بردارید.» پاسخ داده بود: «عمامه را بر نمی‌دارم.» هر چه اصرار می‌کنند که عمامه را بردارید، می‌گوید: «نه، خودتان بیایید و بردارید.» افرادی که در آنجا بودند، جرأت این کار را پیدا نمی‌کنند. زمانِ سرلشکر علوی‌مقدم […]


Warning: Invalid argument supplied for foreach() in /home/h200650/domains/shahidshahabadi.ir/public_html/wp-content/themes/dana/inc/template/home/left-main/ads-panel.php on line 5