آرشیو

سردستۀ بچه‌ها

سردستۀ بچه‌ها

17 اردیبهشت 1402

پنج شش سال با شهید شاه‌آبادی تفاوت سنی داشتیم و کلاس درسمان جدا بود. همیشه رفتارشان طوری بود که بچه‌های کوچک‌تر و بزرگ‌تر از خودشان را جذب می‌کردند. همیشه اطرافش افراد کوچک و بزرگ بودند. نهایت سرگرمی را برای بچه‌ها ایجاد می‌کرد، مخصوصاً اخوانی که هم‌سن وی بودند. از اول بچگی اعتقاد شدیدی به اسلام […]

حتی یک سخن، حتی یک عمل

حتی یک سخن، حتی یک عمل

13 اردیبهشت 1402

حاج آقا مهدی هم در تهران فعالیت داشت، هم در قم. در شهرستان‌ها هم من دماوند را اطلاع داشتم. فعالیت‌هایی می‌کرد و مردم را روشن می‌کرد. آنجا منبر می‌رفتند. مسجد کوهان، مسجد کیلان که از روستاهای دماوند است، آنجا منبر رفته بودند و ساواک فهمیده بود که ایشان سخنرانی علیه نظام و علیه امریکا و […]

تو سیاسی نیستی

تو سیاسی نیستی

12 اردیبهشت 1402

شهيد بزرگوار حاج آقا مهدی که نقش عمده‌ای در پيروزی انقلاب داشتند. سهمش از برادران ديگر جدا بود و جامعه هم اين را تطبيق کرد. تا وقتی شهيد شد و به لقاءالله پيوست، شاگردان امام و همکاران امام می‌دانستند که ايشان با چه خلوص نيتی مشغول به کار است. از بچگی با هم دوست بوديم […]

من را می‌کشند

من را می‌کشند

10 اردیبهشت 1402

فکر بلند ایشان همیشه در تحقق حاکمیت قرآن و اسلام بود. چون حقیر از خیلی سال‌ها پیش با ایشان حشر و رفاقت داشتم، ایشان را می‌شناختم که با روح بلند و از خود گذشتگی، در فکر اسلام است. در اکثر شهرها و کشورها، اعم از ایران و خارج از ایران، بستگان و دوستان ایشان، بنده […]

ملاقات در جزیره محصور

ملاقات در جزیره محصور

10 اردیبهشت 1402

یادم است که با هم به جزیره مینو رفتیم. وقتی بود که کاملاً جزیره مینوی آبادان در حصر بود. تقریباً بدون استثنا در همه سفرهای جبهه‌هایشان با ایشان همراه بودم. پدر از همه فرصت‌های تعطیلی مجلس یا شرایط خاصی که پیش می‌آمد، استفاده می‌کردند و ما هم علاقه‌مند بودیم و به جبهه می‌رفتیم. زمانی که […]

مگر بندگان مخلصت

مگر بندگان مخلصت

10 اردیبهشت 1402

صحبت‌هایم در مورد شهید به چند نکته و بخش تقسیم می‌شود. نکته اول درتعبیر حضرت امام (ره) درمورد ایشان است؛ یعنی تعبیر «استادزاده» که هم حرمت پدر را نزد امام بیان می‌کند و هم عظمت پسر را بازگو. اما نکته دوم مبحث «اخلاص» است. حضرت امام هر کدام از یاران‌شان را با لقب و تعبیری […]

از ازل ایل و تبارم همه عالم بودند

از ازل ایل و تبارم همه عالم بودند

10 اردیبهشت 1402

شهید شاه‌آبادی برای مادرم احترام زیادی به‌خصوص از جهت سیادت قائل بودند و از ابتدای زندگی و در شرایط ضمن عقد، طرفین تقاضای ادامه تحصیل و تلاش‌های علمی را داشتند. تلاش‌های پدرم برای كار كردن علمی با مادرم بیشتر بود. مادرم می‌گوید در اوایل زندگی آقاجان برایشان كلاس عربی می‌گذاشتند و بعدها که فراز و […]

مشهد و زمان‌های از دست نرفته

مشهد و زمان‌های از دست نرفته

10 اردیبهشت 1402

در سفر مشهدی که با شهید شاه‌آبادی می‌رفتیم، ایشان را زیر نظر داشتم. درست است که در سطح حاج‌آقا نبودیم، ایشان در مسیر نگاه می‌کردند به ما، خانم‌شان و بچه‌هایشان که طبیعت را نظاره کنیم. حواس‌شان بود که ما خوابیم یا بیدار. اگر خواب بودیم، تذکر می‌دادند که کوه را ببینید، دشت را ببینید، طبیعت […]

خوش‌گذرانی‌های زندان!

خوش‌گذرانی‌های زندان!

10 اردیبهشت 1402

دوستی خانوادۀ ما با مرحوم شاه‌آبادی از سال 49 یا 50 توسط شوهر خواهرم، جناب آقای طباطبایی، آغاز شد. آقای طباطبایی از وقتی که شهید شاه‌آبادی به مسجد رستم‌آباد آمدند، هر روز ایشان را از خانه به مسجد می‌آوردند. خانۀ ایشان خیلی دور بود. ما با خانوادة ایشان آشنا شده بودیم. ایشان تازه از زندان […]


Warning: Invalid argument supplied for foreach() in /home/h200650/domains/shahidshahabadi.ir/public_html/wp-content/themes/dana/inc/template/home/left-main/ads-panel.php on line 5