دختر شهید
ایشان معتقد بودند حتی شاید زیرساخت هدایت مردان نیز در این دوران به هدایت خانمها ارتباط پیدا میكند. من و مادرم به تشویق ایشان در تظاهرات شركت میكردیم. حتی من با اینكه آن موقع دانشآموز بودم، در تظاهرات دانشجویی شركت میكردم و از طریق بستگان دانشجو باخبر میشدیم و با جریانات دانشجویی همگام بودیم. در […]
در روزهایی که خاله دانشجو شده بود، با دوستان خالهام به کوه میرفتیم. گاهی پدرم هم میآمدند. از بین صحبتهای ایشان میدانستم که رابطه پدرم و دوستان ایشان چه رابطهای است، چه کارهایی باید بکنند و چه علومی را باید بخوانند. پدرم همهشان را هدایت میکردند؛ همین طور همه دختران فامیل. همه بستگان من، همه […]
در داخل خانه هم برای من، هم برای مادرم هر روز با یک خلاقیت و ابتکار آموزشی داشتند. ایشان در خانه ما جایگاه خاصی داشتند. از من میخواستند دعاهای مختلف ماه رجب و شعبان را حفظ کنم. با خودم فکر میکردم که «خب چه لزومی هست وقتی کتاب و مفاتیح هست، آنها را باز میکنیم […]
افرادی که با آنها در زمینه خیریه کار میکردند، با خانمهایی که توانمند مالی بودند (همسرانشان هم با پدرم ارتباط داشتند)، به وسیله مجموعههایی که راه میانداختند با پدرم ارتباط ویژه نیز داشتند. مثلاً زیر نظر پدرم صندوق قرضالحسنه راه میانداختند و تازه ظاهراً اینها خیریه یا صندوق قرضالحسنه بود، شاید بیشتر از هر چیزی […]
زمانی كه ایشان را به بانه تبعید كردند، بعد از رفتن ایشان به بانه، تصور میكنم حدود یك ماه بعد من با خانواده خدمت ایشان رسیدیم. قرار شد كه من منزل پدرم در بانه بمانم و بقیه برگردند. یعنی مدتی من با ایشان در بانه تنها بودیم، حدود بیش از یك ماه. در مدت برخوردهای […]
ما قم تحصیل میکردیم و ایشان میدانستند که قم مدارس خوب و مخصوصاً دخترانه برای ما ندارد. به رغم داشتن گرفتاریهای کاری و انقلابی در قم، واقعاً هجرت کردند و به تهران آمدند. با این استدلال که من حتماً تحصیلاتم را ادامه بدهم. شاید یادتان باشد که در آن زمان کسی، مخصوصاً از روحانیت، به […]