آرشیو

کتاب‌های دست‌نویسی

کتاب‌های دست‌نویسی

30 اردیبهشت 1402

من ساعت پنج صبح می‌رفتم خدمت آقاجان‌شان و درس صَرف را می‌گرفتیم، تصریف جامع‌المقدمات. خیلی جالب بود. ایشان خیلی خسته بودند. اصلاً شب‌ها خیلی دیر می‌آمدند منزل. خواب ایشان هم خیلی کم بود. شب‌ها بعد از اینکه همه سرکشی‌هایشان به بیمارستان و کمیته را انجام می‌دادند، به منزل برمی‌گشتند. تقریباً برنامه درسی ما قبل از […]

قرار چیست، صبوری کدام و خواب کجا؟

قرار چیست، صبوری کدام و خواب کجا؟

30 اردیبهشت 1402

بعد از پیروزی انقلاب این انسان گویی خواب و استراحت برایش معنا ندارد. چقدر شب‌ها اتفاق می‌افتاد که ساعت 12 و 1 بعد از نیمه‌شب از جایشان بلند می‌شدند و با بعضی دوستانشان به سراغ بیمارستان‌ها می‌رفتند و به عیادت مجروحان و جانبازها و رسیدگی به وضع بیمارستان‌ها که آیا کسی به بیمارها رسیدگی می‌کند […]

رنج‌های رستم‌آبادی

رنج‌های رستم‌آبادی

17 اردیبهشت 1402

مادر ما سخت می‌گرفت. هر بار که آقاجون از زندان بیرون می‌آمدند، تمام تلاشش را می‌کرد که دیگر آقاجون به آن مسجد نرود. یکی به این خاطر که پر از ساواکی بود؛ حرف می‌زدی، بلافاصله دست ساواکی بود. از طرف دیگر میان مریدها و مسجدی‌ها، خیلی آدم‌های علیه‌السلامی هم پیدا نمی‌شد. آقاجون می‌رفتند زندان، یک […]

رضایت همسر و رسیدگی به مردم

رضایت همسر و رسیدگی به مردم

17 اردیبهشت 1402

زمان انقلاب حاج‌آقا خیلی تلاش می‌كردند و نسبت به رزمنده‌ها حسّاس بودند و برابرشان احساس شرم و مسئوليت می‌كردند، جوری كه آدم متحيّر می‌شد. ايشان در شبانه‌روز يكی دو ساعت می‌خوابيدند و در خانه تلفنی هميشه در دسترس بقيه بودند. مثلاً می‌خواستيم با هم غذا بخوريم اما تلفن اجازه نمی‌داد، يک‌بند زنگ می‌زد. ‌يک بار […]

دو لقمه غذا بدون تلفن

دو لقمه غذا بدون تلفن

17 اردیبهشت 1402

زمان انقلاب حاج‌آقا خیلی تلاش می‌كردند و نسبت به رزمنده‌ها حساس بودند و برابرشان احساس شرم و مسئوليت می‌كردند، جوری كه آدم متحير می‌شد. ايشان در شبانه‌روز يكی دو ساعت می‌خوابيدند و در خانه تلفنی هميشه در دسترس بقيه بودند. مثلاً می‌خواستيم با هم غذا بخوريم اما تلفن اجازه نمی‌داد، يک‌بند زنگ می‌زد. ‌يک بار […]

در عشق تو صد گونه ملامت بکشم

در عشق تو صد گونه ملامت بکشم

17 اردیبهشت 1402

یک روز به حاج‌آقا مهدی گفتم: «برادر، شما با این‌همه مسئولیتی که دارید به­ كارها نمی­‌رسید؛ یعنی هم باید به مجلس بروید، هم به کمیته و هم در الغدیر باشید. این­‌طوری ­كه نمی­‌شود. بهتر است مقداری از بار كاری‌­تان كم كنید.» منظور تبیین مسئولیت‌پذیری شهید شاه‌آبادی است. در جوابم گفتند: «عمرم را می­‌گذارم به عشق […]

در چارده مساجد!

در چارده مساجد!

17 اردیبهشت 1402

وقتی كه ایشان وارد بانه شدند، در مدت اقامت كوتاهشان، رژیم متوجه شد تبعید هم حربه مناسبی برای ساكت كردن آقای شاه‌آبادی نیست. جوشش فراوانی با برادران اهل سنت داشتند، طوری كه اصلاً برادران سنی ما هیچ احساس تفاوت نمی‌كردند. به‌ندرت اتفاق می‌افتاد نمازشان را در منزل بخوانند. چون برادران اهل سنت چند دقیقه قبل […]

حنای آریامهری!

حنای آریامهری!

13 اردیبهشت 1402

زمانی كه انقلاب پیروز شد و مردم ریختند پادگان‌ها را گرفتند، خیلی از اسلحه‌ها وحتی اسباب و اثاثیه پادگان‌ها را بردند. این اسلحه‌ها كه به دست مردم افتاده بود، بعضی‌ها سوءاستفاده می‌كردند. مخصوصاً در منطقه شمیرانات یادم است كه برخی افراد منتصب به رژیم، این اسلحه‌ها را برمی‌داشتند و شب‌ها تیراندازی می‌كردند؛ با ژ3 یا […]

چشمی که خیانت نکرد

چشمی که خیانت نکرد

13 اردیبهشت 1402

بنده مسئول صندوق بودم. یک روز یک نامه نوشتند که شما حدود 120 هزار تومان یا 74 هزار تومان به حامل این نامه بدهید. ما پول را به ایشان دادیم و رفتند. بعد از چند روز ایشان را دیدم. فرمودند: «می‌دانی این آقا کی بود؟» یک آشنایی دوری داشتند. گفتند: «این آقا آمادگی زیادی برای […]


Warning: Invalid argument supplied for foreach() in /home/h200650/domains/shahidshahabadi.ir/public_html/wp-content/themes/dana/inc/template/home/left-main/ads-panel.php on line 5