مطالب

ظرف‌ها با من

ظرف‌ها با من

20 اردیبهشت 1402

خودم به‌کرات در منزل ايشان می‌ديدم که بعد از اينکه غذايی صرف می‌شد و مهمانی بود و ما هم خودمان مهمان بوديم، ايشان اجازه نمی‌دادند حتی ظروف آنجا را در آشپزخانه حاج خانم بشويند. خود ايشان می‌شستند و اين را خودم با چشمان خودم ديدم. اين نبود که کسی برایم نقل قول کرده باشد. خيلی […]

شهیدی بر قله

شهیدی بر قله

20 اردیبهشت 1402

شهید نسبت به ورزش و كوهنوردی و نسل جوان خیلی اهمیت می‌داد. دلایلش هم مشخص است؛ چون فضای كوه و دشت و دمن یا سختی‌هایی كه آدم در مسیر كوهنوردی متحمل می‌شود و عظمت خلقت الهی در خصوص طبیعت و كوه و دشت، باعث می‌شد كه هم ورزش تحقق پیدا می‌كرد و هم شهید در […]

شهید زیرک

شهید زیرک

20 اردیبهشت 1402

فعاليت‌ها و مبارزات شهيد آیت‌الله شاه‌آبادی را تا روز سوم بهمن 57 در زندان نگه می‌دارند. یک هفته مانده به تشریف‌فرمایی امام ایشان آزاد می‌شوند. در مرحله مبارزه مخفی و غیرعلنی مطالبی هم که در ساواک و هنگام بازجویی پاسخ می‌دادند به این شکل بود که همه مسائل را عنوان نمی‌کردند و از خیلی مسائل […]

شهادت بهترین تبلیغ دین است

شهادت بهترین تبلیغ دین است

20 اردیبهشت 1402

دل خود را به یزدان می­سپارم ز راه و رسم خوبان می­نگارم ز مردی که هماره روسپید است ز نسل علم و تقوا، هم شهید است همان استادزاده، آن مجاهد هم او که بر ره حق گشته شاهد از آن پیر طریقت، یادگاری به راه دین نموده جان‌نثاری ز خیل عاشقان، شیخ شهید است یقین […]

شمع جمع جوانان

شمع جمع جوانان

20 اردیبهشت 1402

نكته بعدی درك درست شهید از مقتضیات سن جوانی بود. به این معنا كه خوب می‌فهمیدند كه جوان در اوج جوانی نیاز به تفریح دارد، آن هم تفریح سالم؛ نیاز به گفتگو دارد، ‌نیاز به پرسش و پاسخ دارد. تمام این فضاها را ایجاد می‌كردند. با اینكه سن خودشان با اطرافیان و جوانانی كه با […]

شدت و رحمت همزمان

شدت و رحمت همزمان

20 اردیبهشت 1402

ورود ایشان تنها به مسجد رستم‌آباد نبود، به مجموعه رستم‌آباد برای حل مشکلات و مسائل رستم‌آباد کمک می‌کردند و برای حل آن‌ها تا زیر کرسی مردم می‌نشست و در دل مردم نفوذ می‌کرد، و جداً مصداق «أشِدّاء عَلَی الکُفّار رُحَماءُ بَینَهُم» بود. همان‌طوری که با شدت و حِدت و همت در مقابل رژیم پهلوی و […]

شب تاریخی

شب تاریخی

20 اردیبهشت 1402

آخرین خاطره‌ای که از ایشان به ذهنم می‌آید، مرحوم شهید شاه‌آبادی با هلال احمر مشرف شده بود به حج. می‌دانست که سوابقم در عمره و حج زیاد است؛ چون من به لطف خدا 36 حج انجام دادم. عمره هم از 100، 150، 200 مرتبه متجاوز است. ایشان فرمودند که یک شبی را بگذارید برای این […]

شاه‌پرست سگ‌پرست!

شاه‌پرست سگ‌پرست!

20 اردیبهشت 1402

بعد از تظاهراتی که برای استقبال از شهید شاه‌آبادی راه انداختیم، ما را گرفتند و بردند کلانتری. افسر نگهبان به ایشان گفت: «اسم­تان؟» حاج‌آقا جوابی ندادند. دوباره پرسید. باز هم چیزی نگفتند. رادیوی روی میز افسر روشن بود و داشت موزیک پخش می­‌کرد. او از آقا پرسید: «چرا اسمت را نمی‌­گویی؟» گفتند: «چون می­‌خواهم تنفرم […]

سوی مجنون

سوی مجنون

20 اردیبهشت 1402

در سفر آخر، شب در پادگان شهید بهشتی اهواز، که در آن یکی از لشکرها، گویا لشکر 25 کربلا مستقر بود، حضور یافتند. ما هنگام نماز مغرب و عشا رسیدیم. نماز مغرب و عشا را در آن جمع، به‌جماعت اقامه کردند و قرار شد بعد از نماز سخنرانی داشته باشند. صحبت زیبایی داشتند و من […]

سلام حاج‌آقا!

سلام حاج‌آقا!

17 اردیبهشت 1402

من در مدرسه قائمیه درس خواندم. معلم ابتدایی ما آقای سید حسن طباطبایی بود. آن‌ها دانشجو بودند. آقای ولایتی بود، آقای کلاهدوز بود، آقای ودادی بود. این‌ها معلم‌های من بودند. این آقایان مسجد محل ما هم می‌آمدند؛ یعنی یک‌جورهایی مدرسه اسلامی بود. ما هم مسجد می‌رفتیم. اما از زمانی که آقای شاه‌آبادی اینجا آمدند، ایشان […]