مطالب

از درگیری تا مهمانی

از درگیری تا مهمانی

10 اردیبهشت 1402

در ماه رمضان دعوت داشتیم در ده‌ونک. وقتی رسیدیم ده‌ونک، دیدیم شلوغ و درگیری است. مثل اینکه با روحانی مسجد درگیری و چنددستگی شده بود. کمیته و پاسداران دخالت کرده بودند و گویا تیراندازی هم شده بود. وقتی متوجه شدم موضوع درگیری و به جان هم افتادن چیست، بعد از افطار فوراً به منزل آقای […]

آرزوی برآورده شده

آرزوی برآورده شده

10 اردیبهشت 1402

يک روزی بنده در خدمت ایشان بودم و با یکی دو نفر از دوستان از تهران به قم می‌رفتیم. یادم نیست سر چه موضوعی و برای چه می‌رفتیم، اما با هم می‌رفتیم. بین راه ایشان بر اثر کم‌خوابی و ناخوابی خسته شده بود و طوری کمبود و کسری ناخوابی شب قبل‌شان زیاد بود که قبل […]

اتحاد رمز پیروزی

اتحاد رمز پیروزی

10 اردیبهشت 1402

ایشان همان‌طوری که می‌دانید عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز بودند و تا موقعی که شهید شاه‌آبادی در قید حیات بودند ما هیچ فاصله‌ای در صفوف مبارزان ندیدیم و ایشان خیلی با دقت این مسائل را زیر نظر داشتند و با نفوذی که بر همه این آقایان داشتند، هیچ وقت اجازه نمی‌دادند که شکافی بین […]

مهری نشسته بر دل

مهری نشسته بر دل

10 اردیبهشت 1402

محبت‌های شهید شاه‌آبادی به یاد ماندنی و خاطره‌انگیز است. از قبل انقلاب که بچه‌ها خیلی کوچک بودند، ایشان به فرزندان ما علاقه شدیدی داشتند. مدام آن‌ها را تشویق می‌کردند و خیلی دوست‌شان داشتند. آن زمان اوایل زندگی ما بود که ایشان، همسرم، حاج‌آقا طباطبایی، را «طبا» صدا می‌زدند و ایشان را بسیار دوست داشتند. شهید […]

عذری پذیرفته نیست

عذری پذیرفته نیست

10 اردیبهشت 1402

نُه سال پس از شهادت آیت‌الله شاه‌آبادی، پیش از ماه مبارک رمضان سال 1372، وجه ناقابلی كنار گذاشته بودم و در فكر بودم كه تلفن كنم تا به مسئول اخذ وجوهات شرعی حوزه شهید شاه‌آبادی بدهم. غفلت كردم و از خاطرم رفت. ایشان را خواب دیدم. مثل تذكری پدرانه به بچه‌ای كه به وظیفه‌اش آشنا […]

مشهد و زمان‌های از دست نرفته

مشهد و زمان‌های از دست نرفته

10 اردیبهشت 1402

در سفر مشهدی که با شهید شاه‌آبادی می‌رفتیم، ایشان را زیر نظر داشتم. درست است که در سطح حاج‌آقا نبودیم، ایشان در مسیر نگاه می‌کردند به ما، خانم‌شان و بچه‌هایشان که طبیعت را نظاره کنیم. حواس‌شان بود که ما خوابیم یا بیدار. اگر خواب بودیم، تذکر می‌دادند که کوه را ببینید، دشت را ببینید، طبیعت […]

خوش‌گذرانی‌های زندان!

خوش‌گذرانی‌های زندان!

10 اردیبهشت 1402

دوستی خانوادۀ ما با مرحوم شاه‌آبادی از سال 49 یا 50 توسط شوهر خواهرم، جناب آقای طباطبایی، آغاز شد. آقای طباطبایی از وقتی که شهید شاه‌آبادی به مسجد رستم‌آباد آمدند، هر روز ایشان را از خانه به مسجد می‌آوردند. خانۀ ایشان خیلی دور بود. ما با خانوادة ایشان آشنا شده بودیم. ایشان تازه از زندان […]

برای رضای خدا

برای رضای خدا

6 اردیبهشت 1402

یک بار قرار شد به جمکران برویم. مرحوم ساوجی را هم که پیش‌نماز مسجد محمدیه بود سوار کردیم. حاج‌خانم و حسین هم بودند. مسیر قم آن‌زمان اتوبان نبود. شهید شاه‌آبادی سرشان را روی پای مرحوم ساوجی گذاشته بودند و شعری از حضرت علی (سلام‌الله‌علیه) را با سوز و گداز می‌خواندند. وقتی رسیدند به قضیۀ شکافته شدن […]

ای جوانان وطن! جان من و جان شما

ای جوانان وطن! جان من و جان شما

22 اسفند 1401

راه ما به ایشان دور بود. ما جنوب شهر بودیم و ایشان رستم‌آباد بودند. گاهی در این جلسات خدمت ایشان می‌رسیدیم، ولیکن از فعالیت‌های ایشان بی‌اطلاع نبودیم. ایشان همان اول کمیته شمیران را تشکیل دادند. در این زمینه روحیه‌ای سازگار با جوانان داشتند. ساختن با جوانان و بسیجیان خودش یک فنی است. هر کسی و […]