مطالب

رضایت همسر و رسیدگی به مردم

رضایت همسر و رسیدگی به مردم

17 اردیبهشت 1402

زمان انقلاب حاج‌آقا خیلی تلاش می‌كردند و نسبت به رزمنده‌ها حسّاس بودند و برابرشان احساس شرم و مسئوليت می‌كردند، جوری كه آدم متحيّر می‌شد. ايشان در شبانه‌روز يكی دو ساعت می‌خوابيدند و در خانه تلفنی هميشه در دسترس بقيه بودند. مثلاً می‌خواستيم با هم غذا بخوريم اما تلفن اجازه نمی‌داد، يک‌بند زنگ می‌زد. ‌يک بار […]

رژیم سفاک و نادان

رژیم سفاک و نادان

17 اردیبهشت 1402

خیلی رژیم سفاک بود. بابت همه‌چیز می‌زدند. آقاجون چند بار شناسنامه المثنی‌شان گم شده بود و شناسنامه دیگری گرفته بودند. مأمور داخل خانه آمده بود و میان کتاب‌ها شناسنامه را پیدا کرده بود. طرف آن‌قدر بی‌سواد بود، پدرم را می‌زد و می‌گفت: «تو چرا چند تا شناسنامه المثنی داری؟!» پدرم می‌گفت: «خب گم شده بود. […]

راز حفظ

راز حفظ

17 اردیبهشت 1402

در داخل خانه هم برای من، هم برای مادرم هر روز با یک خلاقیت و ابتکار آموزشی داشتند. ایشان در خانه ما جایگاه خاصی داشتند. از من می‌خواستند دعاهای مختلف ماه رجب و شعبان را حفظ کنم. با خودم فکر می‌کردم که «خب چه لزومی هست وقتی کتاب و مفاتیح هست، آن‌ها را باز می‌کنیم […]

دو لقمه غذا بدون تلفن

دو لقمه غذا بدون تلفن

17 اردیبهشت 1402

زمان انقلاب حاج‌آقا خیلی تلاش می‌كردند و نسبت به رزمنده‌ها حساس بودند و برابرشان احساس شرم و مسئوليت می‌كردند، جوری كه آدم متحير می‌شد. ايشان در شبانه‌روز يكی دو ساعت می‌خوابيدند و در خانه تلفنی هميشه در دسترس بقيه بودند. مثلاً می‌خواستيم با هم غذا بخوريم اما تلفن اجازه نمی‌داد، يک‌بند زنگ می‌زد. ‌يک بار […]

دو قدم بیش نیست این‌همه راه

دو قدم بیش نیست این‌همه راه

17 اردیبهشت 1402

آخرین سخنرانی ایشان درباره مقام و موقعیت شهید بود. روی این اصل، احساس می‌کنم این آرزو برای ایشان بود و خداوند این توفیق و این عنایت را از ایشان دریغ نکرد. نمی‌شود گفت که همه سلوک در میدان جنگ است و همه راه خدا در عبادت است و نشستن در کنج مسجد است یا همۀ […]

دندان مرد خندان

دندان مرد خندان

17 اردیبهشت 1402

یک بار هم زمانی که خود اخوی زندانی بودند ما به ملاقات­‌شان رفتیم، دیدم دندان­ ایشان افتاده است. همسر اخوی وقتی این وضعیت را دید، پرسید: «دندان­‌تان را داده­‌اید درست کنند؟» حاج آقا مهدی گفتند: «بله.» مدتی بعد خانم برادرمان به ما زنگ زد و خبر داد که ایشان امشب از زندان آزاد می­‌شوند. ما […]

دفتر محرابی

دفتر محرابی

17 اردیبهشت 1402

در مراسم تشییع پیکر شهید بهشتی که تا بهشت زهرا (سلام‌الله‌علیها) مراسم تشییع صورت می‌گرفت، یک‌دفعه دیدیم که شهید شاه‌آبادی غش کردند و افتادند زمین. وقتی به ایشان رسیدیم، گفتند: «الآن یادم آمد که 48 ساعت است نخوابیده‌ام و از دیروز تا حالا چیزی نخورده‌ام!» یادشان می‌رفت که بخورند و بخوابند؛ شرایط عجیب و غریبی […]

درس و مبارزه

درس و مبارزه

17 اردیبهشت 1402

ایشان در سال‌های بعد از رحلت آیت‌الله‌العظمی بروجردی، تا سال 49 و 50 در قم بودند (حدود هشت نه سال). در آن برهه زمانی، مبارزات ایشان عمدتاً در تبلیغ زعامت و مرجعیت حضرت امام بود. در سال 50 برای ادامه مبارزات به تهران آمدند. سطوح عالیه حوزه، دوره كامل درس خارج امام، حضرت آقای گلپایگانی، […]

در هوایت بی‌قرارم روز و شب

در هوایت بی‌قرارم روز و شب

17 اردیبهشت 1402

زماني كه پدر دستگير مي‌شدند و از ايشان بي‌خبر بوديم، هفته‌ها و ماه‌ها طول مي‌كشيد. گاهي اوقات آزادي تا دستگيري بعدي به 48 ساعت هم نمي‌رسيد! برادر ديگرمان، آقا وحيد، كه الان برادر عزيز من هست، در سال 57 و 58 سه‌چهارساله بود. ايشان گوشي اف‌اف را برمي‌داشت، مثل تلفن با آقاجانش خيالي حرف مي‌زد. […]

در عشق تو صد گونه ملامت بکشم

در عشق تو صد گونه ملامت بکشم

17 اردیبهشت 1402

یک روز به حاج‌آقا مهدی گفتم: «برادر، شما با این‌همه مسئولیتی که دارید به­ كارها نمی­‌رسید؛ یعنی هم باید به مجلس بروید، هم به کمیته و هم در الغدیر باشید. این­‌طوری ­كه نمی­‌شود. بهتر است مقداری از بار كاری‌­تان كم كنید.» منظور تبیین مسئولیت‌پذیری شهید شاه‌آبادی است. در جوابم گفتند: «عمرم را می­‌گذارم به عشق […]