مطالب

فساد شاهان و ذلت عزیزان

فساد شاهان و ذلت عزیزان

30 اردیبهشت 1402

گاهی از آزادی تا اسارت بعدی، یک زمان بسیار کوتاه می‌گذشت. در همان مدت کم، ایشان عنصری فعال بودند که خودشان را وقف مبارزه علیه ظلم کرده بودند. اگرچه گاهی اوقات می‌گفتند: «ما آ‌ن موقع که مبارزه می‌کردیم، می‌دانستیم پیروزی در کار است و وعدۀ خدا حق است؛ ولی باور نمی‌کردیم پیروزی به این زودی […]

فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

30 اردیبهشت 1402

پس از انفجار خمپاره، در لحظه شهادت ايشان به سمت‌شان دویدم. دیدم روی زمین افتادند. عمامه ایشان مانند ظرفی که لبریز از خون باشد، قشنگ صاف کنار صورت‌شان بود. ایشان را موج انفجار گرفت. ترکشی نخوردند. موج زیر چشم‌شان را گرفته بود. هر شیئی  ظاهراً اگر از مرکز مغز رد بشود، مرگ بدون درد و […]

غرض اندر میان سلامت اوست

غرض اندر میان سلامت اوست

30 اردیبهشت 1402

شهید شاه‌آبادی خودشان نمی‌پسندیدند كه در جامعه خيلي شناخته شوند. کارهایشان را هم مخفیانه انجام می‌دادند. یا زمانی که عکس و فیلم‌برداری در کار بود، ایشان خودشان را پنهان می‌کردند. به‌ندرت کسی ایشان را در حالت فعالیت می‌دید. وقت نماز که می‌شد یا جاهای دیگری که مشغول کاری بودند، جایی می‌رفتند که مشخص نباشند. اصلاً […]

عملگی مسجد

عملگی مسجد

20 اردیبهشت 1402

مسجد رستم‌آباد خیلی مخروبه بود. به خاطر همین آقاجون با ورود به آنجا کار ساخت و ساز را هم شروع کردند. رسماً بعد از نماز، لباس‌هایشان را درمی‌آورند، به خاطر اینکه مردم هم کار کنند. مسجد پولی نداشت به بنا بدهد. هر شب مردم بعد از نماز کارگری می‌کردند. آقاجونم خودشان آستین‌هایشان را بالا می […]

عشق به پدر و شاگردش

عشق به پدر و شاگردش

20 اردیبهشت 1402

باید این را یادآور شوم كه بنده و حاج‌آقا مهدیِ شهيد و حاج‌آقا نصرالله[1] و حاج‌آقا محمد[2] که الآن قم هستند، در یک جا و يك منزل زندگی می­کردیم و از دو مادر بودیم. علاقه برادرم، آقا مهدی، به پدرمان با بقيه به يك ميزان بود. نه اینکه بخواهم بگویم که من يكي چیزی کمتر […]

عامل معروف‌ها

عامل معروف‌ها

20 اردیبهشت 1402

یک امر به معروفی که به بنده کردند، این بود که من یک زمانی ریش‌های پروفسوری داشتم، به بنده گفتند: «برادر، ریش‌هایت را این مقدارش را زدی، این مقدارش را هم نزن.» چون تحصیلاتم را در خارج ادامه داده بودم و به فرانسه، مجارستان و انگلستان رفته بودم و کار اداری من طوری بود که […]

ظرافت‌های یک مبارزه

ظرافت‌های یک مبارزه

20 اردیبهشت 1402

زمانی را تعیین کرده بودیم که بعضی از مراکز مربوط به رژیم را آتش بزنیم و انفجاراتی ایجاد کنیم. وقتی موضوع را با ایشان مطرح کردیم، ایشان تأملی کردند و بعد از مدتی به ما پاسخ دادند و مخالفت کردند. ما چون جوان‌‌های تند و انقلابی و آتشینی بودیم، تصور می‌‌کردیم این موضوع محتاطانه است؛ […]

طبیب دوار جبهه

طبیب دوار جبهه

20 اردیبهشت 1402

حقیقتاً خودشان روی احساسی که از بچه‌ها می‌گرفتند و روحیه‌ای که خودشان می‌گرفتند تأکید داشتند. جملاتی که شب عملیات، جوان‌ها به پیرها می‌گویند: «شما چشم وچراغ ما هستید. شما نباید بروید. باید باشید، ما برویم.» آن وقت پیرها به جوان‌ها می‌گویند: «نه، شما اول زندگی‌تان است. ما عمرمان را کرده‌ایم و بیشتر عمرمان در فضای […]

صبرهای همسر

صبرهای همسر

20 اردیبهشت 1402

من اصلاً به طور مستقیم با آقازاده‌شان، همسر فعلی‌ام، ارتباط نداشتم. فقط ارتباط من با خود شهید شاه‌آبادی و با زهرا خانم و مادرجان به طور مستقیم بود. من هم شیفته اخلاقیات و صبر حاج‌خانم بودم. ایشان خیلی سختی و مشقت کشیدند. دیدم که هر روز حاج‌آقا از منزل می روند، دیگر امیدی به بازگشت […]

صبر تبلیغ

صبر تبلیغ

20 اردیبهشت 1402

در تبعید به بانه، همان یک ماه اول یادم هست سراغ مسجد محل را گرفتند. مسجد درش بسته بود. با زحمت بعد از دو روز سختی در مسجد را باز کردیم. دیدم که مسجد خاک خالی، کف آن پر از دست‌انداز است و قسمتی که می‌خواهیم نماز بخوانیم و احتیاط می‌کنیم، آنقدر صاف و مسطح […]