مطالب

الموت یحرسک

الموت یحرسک

10 اردیبهشت 1402

یکی از نمونه‌های جان‌باختگی ایشان در مورد اسلام و جمهوری اسلامی این بود؛ آخرین شبی که زندگی کردند، با آقای دکتر منافی، وزیر بهداری، جلسه داشتند. بنا بود فردا به‌اتفاق بروند به اهواز، ولی ایشان از آن مجلس که بیرون می‌آیند، به راننده‌شان می‌گوید: «وقت داری برویم؟» راننده هم می‌گوید: «بله!» با همان ماشین می‌روند. […]

اگر صبر مادر نبود

اگر صبر مادر نبود

10 اردیبهشت 1402

به تعبیر خود پدرم اگر توانایی و درک و صبر مادرتان نبود، خیلی جاها من نمی‌توانستم فعالیت کنم. زمان قبل از انقلاب که ما بچه‌های کوچکی بودیم و ایشان تحت عنوان تبلیغ در روستاها حضور پیدا می‌کردند، ‌اوایلش روزگار سختی بود. وقتی وارد روستایی می‌شدیم حتی به ما نان نمی‌دادند. ما توسط نوعی از انحراف […]

استقبال تظاهراتی

استقبال تظاهراتی

10 اردیبهشت 1402

از هر فرصتی برای مبارزه سود می‌بردند. یک بار که آزاد شدند، مسجدی‌های رستم‌آباد ‌آمدند خدمت‌شان: «ما می‌خواهیم فردا که شما می‌آیید مسجد استقبالی بکنیم. مردم جمع شوند میدان اختیاریه، گوسفندی بکشند و با سلام و صلوات به مسجد بیایید.» پدرم گفتند: «من احتیاجی به این چیزها ندارم. اگر علیه شاه شعار می‌دهید، من دوست […]

استاد جذب جوانان

استاد جذب جوانان

10 اردیبهشت 1402

شهید آیت‌الله شاه‌آبادی در اوایل ورود به روستای فشم، وقتی سراغ مسجد محل را از اهالی می‌گیرند، مکانی متروکه را نشانشان می‌دهند. با تلاش بسیار پس از دو روز، موفق به گشودن درش می‌شوند؛ مسجدی که کف آن به‌قدری پستی و بلندی داشته که به عنوان مصلّی قابلیت استفاده نداشته. اما ایشان به همراه فرزند […]

از مسجد به زندان

از مسجد به زندان

10 اردیبهشت 1402

برای اولین بار كه ایشان از ماهشهر به تهران آمدند، به من فرمودند: «از من دعوت كرده‌اند كه به مسجد رستم‌آباد بروم. به نظر شما چطور است؟ بروم یا نه؟» به ایشان گفتم: «آن مسجد خالی است و واقعاً نیاز است به شما. ولی جایگاهی است كه می‌توان در آنجا خدمت كرد.» ایشان به آنجا […]

از ماهشهر به مسجد رستم‌آباد

از ماهشهر به مسجد رستم‌آباد

10 اردیبهشت 1402

حاج‌آقا مهدی، بعد از سال 1341ش، که دیگر آن زمان به تهران آمده بودند، مدتی برای تبلیغ روحانیت به ماهشهر رفتند. بعد از بازگشت اخوی از ماهشهر، مرحوم حاج محمدتقی رستم‌‌آبادی، نوة مرحوم آخوند رستم‌‌آبادی، از دنیا رفته بود. مسجد رستم‌آباد در محلۀ اختیاریه، خالی از یک نفر معمم و پیش­‌نماز بود. به حاج‌آقا مهدی […]

از ازل ایل و تبارم همه عالم بودند

از ازل ایل و تبارم همه عالم بودند

10 اردیبهشت 1402

شهید شاه‌آبادی برای مادرم احترام زیادی به‌خصوص از جهت سیادت قائل بودند و از ابتدای زندگی و در شرایط ضمن عقد، طرفین تقاضای ادامه تحصیل و تلاش‌های علمی را داشتند. تلاش‌های پدرم برای كار كردن علمی با مادرم بیشتر بود. مادرم می‌گوید در اوایل زندگی آقاجان برایشان كلاس عربی می‌گذاشتند و بعدها که فراز و […]

آتشی که در همه می‌گرفت

آتشی که در همه می‌گرفت

10 اردیبهشت 1402

سال‌هايي كه ما وارد دانشگاه شديم و در عين حال قبل از آن در جريان فعاليت‌هاي سياسي بوديم،در همین پیوند از دبيرستان و در جريان فعاليت‌هاي سياسي، بنده با دوستان‌مان در جمع‌ هيئت‌هاي مذهبي و در محافل سياسي، با شهيد شاه‌آبادي آشنا شدم. شهيد شاه‌آبادي انسانی پرشور، باعزم و بااراده و انسانی مصمم و آتشين […]

ارتباط مستقيم

ارتباط مستقيم

10 اردیبهشت 1402

با وجود مشغلۀ فراوان، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، هیچ‌گاه ایشان مسجد را رها نکردند. معتقد بودند ارتباط مستقیم و چهره به‌چهره با مردم را تحت هر شرایطی باید حفظ کرد. در مسجد، پای صحبت و درد دل مردم می‌نشستند و اگر احساس می‌کردند می‌توانند از مشکلی گره‌گشایی کنند، از هیچ […]

اتحاد مسجدی

اتحاد مسجدی

10 اردیبهشت 1402

فعالیت در مسجد رستم‌آباد قدرت وحدت‌آفرینی شهید شاه‌آبادی را بار دیگر نمایش داد. در آن ایام، آقاجون توانسته بودند پیر و جوان را به هم نزدیک کنند و هر دو طرف طیف را حفظ بکنند. کار آسانی هم نبود. فعالیت‌های انقلابی‌شان را نیز شروع کرده بودند و خیلی هم تند بودند. مثلاً فرض کنید که […]