قبل از اینکه آیتالله شاهآبادی به تهران بیايند، یک سری فعالیتهایی میکنند که از قم به شهرستانهای مختلف میروند برای سخنرانی. اینجا سخنرانیهایی انجام میدهند که ساواک مجبور میشود ایشان را در آن مقطع از منبر رفتن منع بکند. سندی هست که اینجا من برایتان میخوانم كه مربوط به سال 1348 است: «برابر اعلام ناحیه […]
قبل از اینکه آیتالله شاهآبادی به تهران بیايند، یک سری فعالیتهایی میکنند که از قم به شهرستانهای مختلف میروند برای سخنرانی. اینجا سخنرانیهایی انجام میدهند که ساواک مجبور میشود ایشان را در آن مقطع از منبر رفتن منع بکند. سندی هست که اینجا من برایتان میخوانم كه مربوط به سال 1348 است:
«برابر اعلام ناحیه ژاندارمری مرکز، شیخ مهدی شاهآبادی، فرزند محمدعلی، در مورخه 7/1/48 و 8/1/48 هنگام وعظ در حوزه استحفاظی گروهان ژاندارمری دماوند، پس از ایراد مطالب دینی به بیحجابی و صرف بودجه مملکت، به تزئینات اشاره و در خاتمه سخنرانی از دعا به ذات اقدس همایونی امتناع، که مأمورین ژاندارمری از رفتن وی به روی منبر ممانعت و مراتب ضمن معرفی نامبرده به ساواک دماوند اعلام میگردد.»
این قضیهای بوده که در سال 44 رخ میدهد، ولی بعداً که ایشان به مسجد رستمآباد شمیران میآیند و آنجا را به یک پایگاه انقلابی به اصطلاح تجهیز میکنند. در آنجا مراقبتهای ساواک بیشتر میشود. در این مورد هم ما گزارشی داریم از ساواک که برایتان میخوانم:
«روز چهارشنبه 27/5/35 که برابر 1355 بوده، در مسجد رستمآباد پایین که امام جماعت آن مهدی شاهآبادی میباشد، نمایشنامه عروسکی در حضور عدهای حدود یکصد نفر زن و مرد اجرا شده و در این نمایشنامه هیئت حاکمه به صورت کدخدا قلمداد شده و با چوب و فلک با مردم رفتار میکنند. مأمورین هم میروند و اموال مردم را غارت میکنند و عدهای را به زندان میفرستند، عدهای را هم اعدام میکنند. در کنار این جریانات، نشان داده میشود که عدهای مشغول توپبازی هستند و به این وسیله مردم را سرگرم میکنند.»
از آن مقطع به بعد که این مسئله ایجاد شد، ساواک دقیقتر شهید آیتالله شاهآبادی را زیر نظر میگیرد و به صورتی میشود که بعد از این مرحله، دستگیریهای ایشان شروع میشود؛ دستگیریهایی که به صورت مرتب بوده است. بعد از دستگیری سال 32، اولین دستگیری که بعد از سال 50 انجام می شود، سال 52 است. این دستگیری منجر به این میشود که اعلامیههایی که در منزل بوده و کتب انقلابی به دست میآید و ایشان طی این مدت تحت شکنجه قرار میگیرند. بعد از چهار ماه ایشان آزاد میشوند. دوباره سال 53 دستگیر میشوند و اتهام ایشان هم اقدام علیه امنیت و همکاری با عناصر خرابکار عنوان میشود. سال 54 هم دوباره دستگیر و دو ماه هم تحت شکنجه واقع میشوند که در این خصوص هم ساواک گزارشی را در این قضیه داده است.
البته ساواک گزارشهای متعددی در این زمینه دارد. یکی از آن گزارشهایی که عنوان شده به این صورت است:
«نامبرده بالا از وعاظ ناراحت و طرفدار روحانیون افراطی میباشد که برابر سوابق موجود، از سال 48 همواره در بالای منابر مبادرت به ایراد مطالب خلاف و تحریکآمیز نموده که به همین مناسبت چندین بار احضار و تذکراتی مبنی بر خودداری از ایراد اینگونه مطالب به وی داده شده. مشارالیه در سال 52 به اتهام همکاری با خواهرزاده خود، جواد احمدی و فعالیت به نفع گروه بهاصطلاح مجاهدین خلق دستگیر و به چهار ماه حبس محکوم شده که پس از آزادی مجدداً در تاریخ 9/6/34 (1354ش) بر اساس اعترافات خلیل دزفولی، به اتهام فعالیت به نفع گروه مزبور دستگیر و چون در جریان تحقیقات انجام شده کلیه اطلاعات خود را در اختیار گذارده، با تبدیل قرار در تاریخ 3/8/54 از زندان آزاد میگردد. ليکن یاد شده پس از آزادی نیز کماکان به رویه قبلی خود در زمینه جانبداری از خمینی و اهانت به مقامات مملکتی ادامه داد که به همین مناسبت در تاریخ 20/9/55 با تشکیل کمیسیون حفاظت امنیت اجتماعی، یاد شده به سه سال اقامت اجباری در شهرستان بانه محکوم گردیده است. علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید اعمال و رفتار مورد بحث را دقیقاً مورد نظر قرار داده و نتیجه حاصله را مرتباً به این اداره کل اعلام دارند.»
مواردی که ایشان تا سال 54-55 به این صورت بوده، مواردی بوده که ایشان به صورت مخفی و غیر علنی فعالیتهایشان را انجام میدادند.
راوی: ابراهیم کریمزاده (پژوهشگر و نویسنده)
نظرات