نُه سال پس از شهادت آیتالله شاهآبادی، پیش از ماه مبارک رمضان سال 1372، وجه ناقابلی كنار گذاشته بودم و در فكر بودم كه تلفن كنم تا به مسئول اخذ وجوهات شرعی حوزه شهید شاهآبادی بدهم. غفلت كردم و از خاطرم رفت. ایشان را خواب دیدم. مثل تذكری پدرانه به بچهای كه به وظیفهاش آشنا […]
نُه سال پس از شهادت آیتالله شاهآبادی، پیش از ماه مبارک رمضان سال 1372، وجه ناقابلی كنار گذاشته بودم و در فكر بودم كه تلفن كنم تا به مسئول اخذ وجوهات شرعی حوزه شهید شاهآبادی بدهم. غفلت كردم و از خاطرم رفت. ایشان را خواب دیدم. مثل تذكری پدرانه به بچهای كه به وظیفهاش آشنا نیست، گفتند: «این پول را بپرداز. چرا این مبلغ را به حوزه انتقال نمیدهی؟» واقعاً به خودم آمدم و بیدار شدم.
روز تولد امام حسن مجتبی (سلاماللهعلیه)، خانمشان آمده بودند منزل ما. ماجرای خواب شهید و اتفاقات قبلش را تعریف کردم و گفتم: «دیگر در قیامت در مقابل گناهان و غفلت عذری از من پذیرفته نیست. زیرا درست مثل اینكه ایشان رسالت تربیتیشان در مورد من را بعد از شهادت هم بر عهده دارند و همانطور به من تذكر میدادند.» انشاءالله كه تحولی در ما ایجاد بشود؛ چرا كه این شهیدان آمدند و رفتند و رسالت الهی خودشان را انجام دادند و ما هنوز در غفلتیم.
راوی: خواهر همسر آقای طباطبایی
نظرات