عَلی اعدائهم اجمعین مِن الآن الی قیام یوم الدین. قال الحکیم: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ[1].» درود فراوان به روان پاک شهیدانمان. سلام بر جامعۀ توحیدیمان. سلام بر رزمندگان عزیزمان. سلام به امام بزرگوار و سلام به پیشگاه مهدی منجی انسانها، سلام به شما عزیزان. این آیۀ شریفه […]
عَلی اعدائهم اجمعین مِن الآن الی قیام یوم الدین. قال الحکیم: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ[1].»
درود فراوان به روان پاک شهیدانمان. سلام بر جامعۀ توحیدیمان. سلام بر رزمندگان عزیزمان. سلام به امام بزرگوار و سلام به پیشگاه مهدی منجی انسانها، سلام به شما عزیزان.
این آیۀ شریفه را که این روزها مکرر می شنوید و شاید نسبت به مسئلۀ تقوی، این روزها مکرر این مسئله تکرار شده. معذلک به دو علت تکرار میکنم.
تقوی تذکری واجب
یک اینکه بحث تقوی نه تنها بحثی نیست که تکرار نداشته باشد، بلکه بهعنوان یک فریضه در خطبههای نماز جمعه در یک نظام اسلامی، نظامی که امام زمان (عجلاللهفرجه) در آن هست، لااقل بر فتوای کسانی که نماز جمعه را از منافع خاص امام زمان (عجلاللهفرجه) میدانند و میگویند در آن شرایط واجب است؛ یا لااقل در نظامی که رسول الله یا ائمه معصومین (علیهمالسلام) در آن هستند و نماز جمعه با امامت ایشان برپا شود، واجب است (که انشاءالله در جمع خودمان به امامت ولی عصر نماز برپا شود). یکی از واجبات آن نماز در آن شرایط، که نظام اسلامی است، جمهوری اسلامی تنها نیست که بگوییم داریم میرویم که همۀ سیستم تفکر الهی دارد پیاده میشود، نه، دیگر به آن مقصد رسیده است. ولی عصر (عجلاللهفرجه) در آن جماعت است و امام زمان امام آن جماعت است. یکی از واجبات این است که امام جماعت باید امر به تقوی بکند.
مسئله آنقدر قوی و دقیق است که مکرر باید حتی در هر روز، و حتی خود انسان، آن به آن باید مسئلۀ تقوی را برای خودش مطرح کند و مثل پتک فیلبان بر سر نفس امارهاش بزند که «حواست را جمع کن! آنچه که میپسندند و مطلوب است و باید دارا باشی بُعد تقوی است.» پس پیداست که اگر از دیروز تا حالا ده بار هم و حتی اگر عین آن عبارات در همین جا تکرار شده باشد، باز هم عین آیۀ قرآن است: «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُؤْمِنینَ[2]» زیرا آن ارزش و قداست و تعالی روح و اسلام در همۀ وجود مؤمن اثر گذاشته. لحظه به لحظه باید به او تذکر داد که راه را اشتباه نروی، یک لحظه غفلت نکنی. آنقدر حیف است لحظات غفلت که حاضر نیستند آنی هم غافل بمانی.
پس مسئلۀ تقوی بالاتر از این است که از تکرارش ملالت داشته باشی. چون در آن صورت شما به ارزشهای تقوی توجه نکردید. در تقوی همه چیز هست. همۀ ابعاد دیگر مکتب و تعالی روح و سازندگی انسان هست. بله. ممکن است بگویید از ابعاد مختلفش سخن بگو. لااقل ما به جوانب مختلف برسیم.
ماه مبارک رمضان، مرکز سازندگی
اما بحث دوم. چرا باز هم اینجا تکرار میشود؟ چرا در این ماه اینهمه مسئلۀ تقوی و همین آیه به گوشتان خورده است؟ چرا تکرار میشود؟ چون اصلاً این ماه مرکز سازندگی چنین تعالی برای انسان است. ماه حساسی است. عجیب است که باید با همۀ وجود معتقد شویم اگر این ماه کاری نتوانستی بکنی، زمان برایت باقی نمیماند مگر عرفه. که در روایت دارد واقعاً مسئلۀ عرفه مسئله خاصی است که «مَنْ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ إِلَى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ عَرَفَةَ[3]». راستی مسئلۀ عرفه مسئلۀ خاصی است که تو هم انشاءالله حسینوار این را درک کنی و عاشقانه به لقاءالله عرفه بروی.
اما بهراستی ماه رمضان ماه حساسی است. اگر در این ماه تمام احساساتت تحریک نشود و به آن صورت که میخواستند باشی درنیایی، باید صبر کنی تا سال دیگر این کار را بکنی. اگر شروع کردی به باز سازی خودت، سازندگی و تعالی روحت، و تشکیل آن روح و خُلق اسلامی، هر چه کردی کردی، هر چه را نکردی سعی کن آنچه را که داری تا سال دیگر از دستت نرود و مثل بقیۀ ماهها نگذرد. خلاصه که ماه حساسی است. کلاه سرت نرود. عادی مثل ماههای دیگر نگذرد.
من میخواهم بگویم حتی برای ورودیه به این ماه، دو ماه برای آمادهباش تو کار کردند روی شما. ماه رجب و ماه شعبان اصلاً ماه آمادهباش برای ورود به ماه رمضان است. ماه امت رسولالله و ماه رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) هر دو برای آمادگی است. آن دعاهای عجیب و غریب رجب، آن عبادتها و آن مناجاتهای شعبانیه و رجبیه، پیداست تو را آماده میکند که وارد شهر الله بشوی. در این ماه هر چه به دست آوردی از این قداست و معنویت و از این رابطه با خداست. آنچه که تا کنون هم ما را مؤید داشته و حتی دشمنان خیره ماندهاند که «اینها که هستند؟ چه دارند؟»، فقط همین یک چیز را دارند.
دو ترجمۀ تقوی
انصافاً هیچیک از امکانات جامعۀ ما جوابگوی درگیری با این دشمنان و اینهمه قدرتها نیست. تنها چیزی که سرمایۀ مبارزۀ ما و ابزار پیروزی ما و ابزار تعالی ما و ابزار نکبت دشمن شده است، همین قداستها و پاکیهای جامعه و ارتباط با خدا و خلاصه همان بُعد تقوی است. و آن را ترجمه میکنم. البته مسئله یک طرفش نیست که تو فکر کنی فقط ترمز، بله ترمز از وقایت و خویشتنداری یعنی بر سر پرتگاهها هر چقدر هم سرعت داری، باید ترمزت خوب کار کند. هر چقدر هم انسان شایستهای هستی، هر چقدر هم با استعدادی، هر چقدر امکانات در اختیارت هست، ترمزت باید خوب کار کند. با هر سرعتی داری دنیا را پشت سر میگذاری باید خطرها را واقعاً کنترل کنی.
اما یکی از آن خطرها آن وقتی است که میگویند: «آقا بایست نمازت را بخوان.» میگوید: «تا آخر وقت خیلی وقت هست.» چون توجه به ارزش نماز اول وقت نمیکنی، به آن امتیاز سنگینی نمیدهی، نماز میماند تا بالآخره دَم غروب در حالی که خستهای، یادت میافتد که نماز نخواندی. مثل این است که دنیا را بر سرت خراب کردند. خیال میکنی که بزرگترین بار است. بله «إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعینَ[4].»
نماز را ساده نگیرید. همینطور دولا راست سادهای نیست. بلکه خیلی سنگین است. فقط آنهایی که عاشق هستند و خاشعاند و متواضعاند منتظر هستند که کِی ظهر میشود تا با خدا مناجات بکنند، درد دل بکنند و حرف بزنند. اینها که فقط عاشق سخن با خدا هستند، نماز برایشان سنگینی نمیکند. و اِلا اگر این بُعد را از آن بگیری، فقط بار گران است. چون بار گران است، هر طور یا هر شکلی که میشود، میخواهد از زیرش شانه خالی کند. اگر آخر شب یادش بیفتد که نماز نخوانده، از خدا میخواهد که خواب او را بگیرد تا نماز تمام بشود، تا به هر شکلی تن را از زیر این بار دربیاورد. این برایش بار شده.
بله. مسئلۀ امرها هم اگر بها کم به آن داده شود، از همان لغزشگاهها و پیچهای خطرناکی است که اگر کنترل نکنی و ترمز نداشته باشی، وقایه نباشد تا حفظت کند از وساوس شیطان، تو هم آنجا لغزشگاه داری.
مسئلۀ تقوی دو بُعد را میگیرد، گرچه ریشۀ لغت ترمزها را توجه کرده. آی انسانی که با همۀ ابزارهایی که حق در اختیارت گذارده است، با همۀ تجهیزاتی که در اختیار توست، با همۀ نعمتهایی که در اختیار توست، با همۀ لطفها و عنایتهایی که به تو داده، حواست جمع باشد، اینجا لغزشگاه دارد، پیچ خطرناک دارد. ممکن است از روبهرو وسیلۀ کنترل نشدۀ شیطان همینطور که تهاجم میکند، به تو زیان وارد کند. حواست را جمع کن. نه تنها تو به کسی نزن، مواظب باش شیطان به تو نزند. اگر سرت را زیر بیندازی تا آهسته بروی و بیایی، اما شیطان شاخ را بلند کرده که بزند، تو مواظب آن هم باش.
در بعضی از کشورها، راننده مرتب آینۀ عقب را نگاه میکند که ماشین عقبی به او نزند. ماشین جلویی باید خودش مواظب باشد که به او نخورد. شما باید مواظب باشید در این پیچهای خطرناک و این فراز و نشیبهای زندگی، حتی در این جذبههای طبیعت، کنترل خودت را از دست ندهی.
روزه کار ساده
به دنبالۀ این آیه بیشتر تکیه میکنم. راجع به سادهنگری به مسئلۀ روزه است. خود این آیه مسئله را نشان میدهد. میخواهد بگوید که: «جوری زندگی نکن که وقتی ماه رمضان رسید، همۀ بارهای دنیا روی دوشت بیاید، غمهای دنیا بر دلت بنشینند. که دیگر حال و وضع زندگیات به هم میخورد، خواب هم به هم میخورد. مسئلۀ روزه چیز سنگینی تلقی نشود.» ابتدایش میگوید به تو دستور داده شده که باید روزه بگیری، همینطور که پیشتران و همۀ پیغمبران به امتشان این دستورات را میدادند: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم[5]» اصلاً این «کما کُتب» بیان میکند که مسئله چیز دردناک خستهکنندۀ خاصی نیست که تو یکی را به این صلابه کشیده باشند! نه، یک مسئلهای است که با روال آفرینش تو میسازد. همه به این تن دادهاند. همۀ مکاتب آسمانی به امتشان این هشدار را دادند که باید به یک شکلی روزه بگیرید، زیرا که ارزشهای این خویشتنداری در امساک و در محدودیتهای کوتاه، در یک چند صباح، چقدر برای انسان سازندگی میآورد و تمام منشهای آدم را تکمیل میکند. اصلاً انسان را میسازد.
ولی در عین حال پیداست از این لحن آیات، روزه سنگینی میکرده. لذا اولین تذکری که میدهند اینکه برای انسان لازم است. میگویند برای همه گفتیم که آنها هم عمل کردند. «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم[6]» بعد میگوید: «أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ[7]» چند روزی بیشتر نیست. «ایاماً» خودش چند روزی است و لغت «معدوده» که شمردنی است و انگشتشمار است. با این تعبیر میخواهد بگوید اینقدر در ذهنت سنگینی نکند که فکر کنی خدا میخواهد تو را از همۀ نعمتهایت محروم کند و بگوید صاف رو به قبله بخواب! بلکه میگوید چند روزی صبح تا عصر خودت را از تنها یک سری برنامهها حفظ کن.
بعد در آیۀ بعدش تعبیر میکند شهر رمضان. باز در همینجا که میگوید «ایاماً معدودات»، میگوید: «فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ[8]» اگر مریض باشد یا مسافر باشد، همینقدر که وضع غیر عادی دارد احساس میکند که قابل تحمل نیست، خطر دارد، احتمال ضرر می دهد: «فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ[9]» عیب ندارد، لازم است این کار را بکنید، اما هر وقت توانستی بکن. تو که مریض بودی و مسافرت رفتی، یک وقت دیگر این کار را انجام بده. زمستان انجام بده. وقتی مسافر نیستی انجام بده.
در آن آیۀ بعد میگوید: «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ[10]» خدا سختی از شما نمیخواهد. راحتی میخواهد «وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ[11]» اصلاً سختی و مشقت نمیخواهد. «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها[12]» خدا به اندازه توانت بار کشیده. و اصلاً بار او را نکشیدهای. به تو رهنمود داده که بار خودت را بکش. اینها بار خودت است. اگر توانستی بکشی، بارت را داری. اموالت، ثروتت و نعمتهای الهی که در اختیارت است، نه تنها چند صباح در این دنیا هست، بلکه همیشه هست، خالص است، بهتر و بیشتر و برتر است. همینطور ازدیاد پیدا میکند و مثبتتر میشود.
تعبیر دیگری دارد که به فرض اینکه: مشکل برای پیرمرد و پیرزن است، سخت است برایشان: «وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ[13]» طاقتفرساست برایشان، «فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ[14]» عیبی ندارد. وقتی همۀ وجودت نمیتواند این عمل را انجام دهد، پارهای از وجود تو که دسترنج توست میتواند یک انسان را سیر کند، جوابگوی آن است. تو اگر نمیتوانی روزه بگیری، یک گدا، یک فقیر، یا یک شکم گرسنۀ محروم را سیر کن. «وَعَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ» به جایش یک طعام مسکین.
خود روزه گرفتن را در قرآن آنچنان خواسته یک چیز سهل و ساده و قابل تحملی تلقی کند که باز هم گفته هر جا که مشکلی پیدا شد رهایش کن. البته بحث فقهی نمیکنم. مسئله نمیخواهم بگویم که «در کجا تو حق داری بخوری، چهار فرسخ کجاست، مریضی کجاست.» بحث فقهیاش را کار ندارم. میخواهم بگویم که قرآن اصل روزه را یک چیز ساده تلقی کرده است.
دستاورد روزه
با همۀ این حرفها، که در زبان قرآن مسئلۀ روزه یک مسئلۀ سادهای است، دربارۀ بازدهش گفته: «لَعَلَّکُم تَتَّقونَ[15]» شاید به مرز تقوی برسی. این تذکر لازم است تا برای رسیدن به تقوی باید زجر بکشی، خویشتنداری کنی و از بزرگترین معصیتهایی که گاهی همۀ وجودت را گرفته بگذری. یک جوانی که سر تا پایش شهوت است، شرایط فساد برایش آماده است، هیچ مسئلهای مانعش نیست، میخواهد به خاطر امر خدا خودش را کنترل کند.
گفتند: حضرت یوسف را یک مسئلۀ سنگینی متوجه کرد و تعبیر قرآن عجیب است: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[16]» زلیخا تمام عنایت را کرد، تمام اهتمام را کرد. اصلاً خودش را در اختیار او گذاشت. آتش گرفته بود. بایستی به آن فساد تن دردهد. اما قرآن هم میگوید یوسف هم همین است. همان بشر است. همۀ آن عوارض، همۀ آن خواستهها، همۀ آن امکانات، همۀ آن فطرت و طینت و طبیعت، و همۀ آن شهوات را دارد: «وَ هَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ» و اگر یوسف آن برهان رب را نمیدید، یوسف هم مثل زلیخا بود. هیچ فرقی نمیکند. در آن هیجان چه کسی یوسف را حفظ میکند؟ «وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ[17]» با آن شرایط حساس چه چیزی یوسف را حفظ میکند؟ اگر همۀ زجرها را بکشی که سر این دوراهیها خودت را کنترل کنی، میارزد.
ارزش و مرتبۀ تقوی
تقوی خیلی عزیز است. من بهتر میگویم: «همۀ ارزش توست و تقوی.» اصلاً منش انسان، کینونت، شخصیت و انسانیتش این است که بتواند خودش را کنترل کند؛ یعنی بتواند تشخیص دهد که چه کاری خوب است. شخصیتش وادارش کند تا آن کار خوب را بکند. و بتواند تشخیص دهد که چه کاری بد است، شخصیتش وادارش کند که آن کار را نکند. اصلاً شخصیت، منش و همۀ ارزش انسان یعنی اینکه انسان بتواند تشخیص دهد و خوب را از بد بشناسد، ولو به دست و رهنمود انبیا راهنمایی بشود و چراغ سبز نشانش بدهند که راه بد یا خوب این است؛ اما بالآخره با هر ابزاری که شده تشخیص بدهد این کار صحیح است، این کار غلط است.
ممکن است من نفهمم که این دولا و راست شدن چقدر ارزش دارد. اما فهمیدم آنچه که خدا میگوید همان برای من هست و من همان را میخواهم و دنبال همان هستم. لذا میگویم چشم. هر چه میگویند، میگویم چشم. پیامبر میگوید: «صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی[18]»، همینطور که من ایستادم و دولا و راست میشوم، شما هم همین کار را بکنید؛ نگویید این دولا شدن چه معنی میدهد. نه، ما میگوییم چشم، چون پیغمبر را قبول کردیم. آن را با یک استدلال قاطع و قوی پذیرفتم که «مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَىٰ[19]»، هر چه میگوید حرف خداست. این دستگاه ترانزیستور حق است، گیرنده است. میگیرد و در اختیار من میگذارد. وقتی اینها را پذیرفتیم، بهراحتی میتوانم عمل کنم. همۀ ارزش انسان در تشخیص و بینش او و شخصیت و منش عمل کردن به تشخیص خودش است.
عجیب است در آنجایی که با همۀ معیارها تشخیص تو به خطا رفت، نه تنها کتک نمیخوری، بلکه ماچت هم میکنند! یک مجتهد ممکن است فتوایش خراب باشد. مگر حکم خدا دَه تاست؟! پس چرا دَه تا مجتهد دَه جور حرف میزنند؟ ممکن است یکیاش حق باشد و درست باشد و نُه تای دیگر اشتباه باشد. اما او به معیارهای مطالعه، تحقیق، تفقه و تفحص به این حق رسیده است. او را ماچش میکنند و مقلدش را هم که به همین فتوی عمل کرده ماچش میکنند. عبادت اطاعت است. در یک موارد خاصی ممکن است بگویند برو جور دیگری هم انجام بده. اما در این رابطه، آنکه توانسته حق را بیابد و عمل کند، پاداشی برتر دارد.
میخواهم بگویم حتی اگر معیارهای صحیح، نه اینکه بگویی «من فکر میکنم، عقیدۀ من اینجوری است»، نه، معیار دارد. عقیدهات را از کجا گرفتهای؟ ببخشید، از مارکس؟ انگلس؟ کدام مکتب؟ کاپیتالی؟ نه. باید بگویی از کجا گرفتهای، چه چیزی گرفتهای، چه مکتبی به تو داده است، چه تزی به تو ارائه کرده است. اما به فرض، ارزش خودت در این است که (البته من به هیچکدام از دوستانم که سیگاری هستند اسائۀ ادب نمیکنم) اگر تشخیص دادی سیگار چیز بدی است، آیا خودت معتقد نیستی که خیلی بد آدمی هستی که با این تشخیص باز هم میکشی؟ منش و شخصیت تو این است که وقتی تشخیص دادی این کار بد است آن را انجام ندهی. از کوچکترین شروع کن، هر کدام از کارهایت را اگر ممکن است اشتباه باشد و عادت کردی، حتی سادهترین کارها، تشخیص بده و تشخیص تو درست باشد و همان را عمل کن.
ممکن است یکی از آقایان بگوید سیگار چیز خوبی است، برای سلامت انسان هم مفید است. اخوی بنده میگفت که در عالم آخرت همۀ اندامم را میبَرم، همه شکسته و از کار افتاده و فرتوت. سینۀ من نباید از من شکایت کند که چه گناهی کردهام که مرا سالم آوردهای؟! خب تو میخواستی یک پکی هم به سیگار بزنی تا ریههایت هم از بین برود! حالا ممکن است شکایت هم بکند ریه و سینۀ آدم! حتی بعضیها میگویند یکی دو نخ کشیدنش خیلی هم مفید است.
کلّ ارزش یک انسان، بینش و شناخت و شخصیت و منش اجراست. از همۀ مواهب الهی آن کسی بهرهمند شده است که خوب تشخیص بدهد و خوب اجرا کند.
جمهوری اسلامی مقدمۀ ظهور
امیدوارم اصلاً جمهوری اسلامی خوب تشخیص بدهد و جمهوری اسلامی خوب اجرا کند. ما آرزوی آن روز را داریم. میخواهم بگویم اگر در تمام جهان این عمل نشدنی است، الاّ به وجود مهدی (سلاماللهعلیه)؛ انشاءالله در اینجا به عنوان الگو، چیزی درست خواهد شد که نه حتی به عنوان الگو، که به عنوان زیرساخت، به عنوان پاگشای مهدی (عجلاللهفرجه)، بگویم که ای مهدی، سلام الله علیک، بیا؛ این سربازها کاملاً نعل به نعل کار تو را انجام خواهند داد و مطیع تو هستند و بلکه شایستگی هم دارند. آنقدر ساخته شده هستند، آنقدر تمرین کرده هستند، آنقدر مطالعهدار هستند، به جان شما قسم، روز رمضان است، به حق حق قسم، چهرۀ مقدس علی (سلاماللهعلیه) را در بعضی از افراد جامعه آنچنان زیبا و درخشان میبینم که حد ندارد. میخواهم بگویم باید جامعه چهرۀ نورانی علی (سلاماللهعلیه) را در همۀ ابعاد انسانیت به دنیا همواره نشان دهد، تا مهدی (عجلاللهفرجه) این جامعه را قابل ببیند و خدا این لطف را بر ما نازل کند.
سختیهای امور ساده
گفتیم که روزه را در دیدگاه شما قرآن یک امر راحت سادۀ عادی تلقی کرده. من معتقدم آنهایی که عادت داشتند، در ایام بچگی راحت روزه گرفتند، بهراحتی این سخن را میپذیرند که این روزه گرفتن کار سادهای است. البته رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) هشدار میدهد. این هشدارها را فراموش نکنید. رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) میفرماید که این هم به این راحتی و سادگی نیست که تو فکر کنی همانقدر که صبح تا غروب تشنگی و گرسنگی کشیدی، این مسئلۀ روزهات حل میشود. نه. زیرا دید آن کنیز دارد اهانت میکند و حرف زشت از دهانش بیرون میآید. فرمود: «غذا بهش بدهید. او روزه نیست.» روزه که این نیست. چرا که تو دهانت را از خوراک بستهای، اما از حرف زشت، دروغ، تهمت نبستهای. نه، نمیشود. چشمت روزه، دستت روزه، دهانت روزه، فکرت روزه، منطقت روزه، عقلت روزه، قلبت روزه باید باشد؛ باید پاک باشد.
ابعاد اخلاقی روزه سنگین است و همینطور که در بحث قرآن دربارۀ نماز: «إِنَّها لَکَبیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخاشِعینَ[20]»، نمازی که سادهتر از روزه در ذهن شماست، این نماز در قرآن خیلی مهم است، خیلی سنگین است. معنی خیلیاش را باید فهمید دیگر. همه ابعاد اطاعت در مسئلۀ نماز حل میشود.
مشکل انسانساز
حالا این روزهای که قرآن اینگونه ساده تلقی میکند، میگوید ابزار تقوای توست: «لَعَلَّکُم تَتَّقونَ[21]»، شاید شما به تقوی برسید. معنی شاید یعنی راه این است؛ راه، اطاعت خاضعانه از فرمان خدا و زجر کشیدن و تحمل مشکل داشتن. آن «مشکل» که در اطاعت خداست، آن «مشکل» تو را میسازد و به مرز تقوی میرساند. آنچنان ترا میسازد که نه تنها همۀ عالم وجود در اختیارت قرار میگیرد و خاک طبس هم به ارادۀ حق به یاری تو میآید و همینطور در همین جبههها دیدید که چه شد و چه میشود و چه خواهد شد، بلکه باید بگویم اصلاً تو را آنچنان این تقوا میسازد که اگر الآن بخواهی به فکر رزمندهها، به اصطلاح یک تجهیز نظامی در خودت، در محیطت، در محل زندگیات به وجود بیاوری، الآن در معیارهای تقوایت میتوانی عمل کنی؛ یعنی تقوای تو تجهیزات نظامی است. تقوای تو سرباز است. تقوی برای تو نیروی رزمنده است. تقوای تو تمام مواد منفجره است؛ تمام تجهیزات است؛ تمام سلاحهاست.
آنچه داریم از معنویت است
واقعیت این است که آنچه را هم امروز داریم، به علت رابطۀ روحانی است که جامعۀ ما کم و بیش از قبل داشت و همینطور تشدید شد. در ظرف 15 سال از سال 42 (البته من جلوتر باید بگویم، مِنهای زمانهای طولانی نسلهای پدران ما که راستی سازنده بودند برای آن ارزشهای شما؛ یعنی شما در لجنزارهای طاغوت هم میگفتی عشق حسین، عشق علی، و معیارهای مکتب همۀ وجودت را گرفته بود. حتی وقتی رضاخان قلدر میکوبید، له میکرد، در زیر زمینها و در دهات، خیمۀ حسینی برپا بود و یاعلی یاعلی برپا بود. علی ایّ حال، اصلیترین مسئله آنهاست). ولی در اثر سال 41 به این طرف و آن فشار سال 42 و این سازندگی خود جامعه در مسئلۀ پانزده ساله، جامعه را به جایی رساند که راحت در سال 57 توانست اینقدر ایثار داشته باشد؛ اینقدر تعالی داشته باشد.
البته گفتم به قول امام علیه السلام جامعۀ ما تنها خودش نبود، لشکر رعب حق هم با او بود. یعنی دشمن راستی ترسید. خیلی جاها دیدیم لشکر رعب کار کرده. یکجاهایی به چشم دیدیم که دشمن را شن و آب و سنگ و ذغال کرده است. اما دیدیم اینجا که یک بچه بلند میشود به بالای سنگر جمعی دشمن میرود، کمسن است و حتی اسلحه هم ندارد، یک فریاد تکبیر میزند، دستور میدهد، صدایش را کلفت میکند: «دستها بالا، بلند شید بیاید بیرون!» این کارها شده. پیرزن گیلان غربی برخاسته رفته فریاد زده «الله اکبر»، اسلحه و مهمات را همان روزهای اول جنگ گذاشتهاند و با خود گفته اند «اینجا کشور الله اکبر است» و همه دررفتهاند! ما اینها را دیدیم. لشکر رعب را همه جا دیدیم. خودتان آشنا هستید، رفتهاید، دیدهاید. واقعاً شرایط عجیبی است.
میخواهم بگویم اگر بخواهی هم برادرهای رزمندهات آنجا تقویت بشوند، هم پیروز بشوند، هم سالم برگردند، هم دشمن ذلیل و منکوب بشود، هم صدام سقط شود؛ خلاصه، همهاش بستگی به حالت تو دارد که تو سردرخط فرمان حق، آمادۀ اطاعت، کاوش برای یافتن آن دستور که «الآن وظیفهام چیست؟» یک آن آرام نباشم. باید تلاش بکنم.
خلاصه امروز روزش است. ماه مبارک رمضان مرکز مهماتسازی جامعۀ توحیدی است. نمیخواهم بگویم در ماه مبارک رمضان چند جنگ اتفاق افتاده است، اولین جنگ، جنگ بدر در ماه رمضان بوده، فتح مکه در ماه رمضان بوده، جنگ خطرناک تبوک در ماه رمضان بوده. نه، اینها را نمیخواهم بگویم. میخواهم بگویم آدمسازی در نظام الهی در این ماه است. ماه حساسی است. راستی این تعبیر را بپذیرید که امام علیه السلام فرمود که اگر در این ماه عیبهایت را پاک نکردی، زشتیهایت را پیدا نکردی، گناهانت شسته نشد، باید صبر کنی تا سال دیگر برسد. مگر اینکه عرفه نصیبت شود. که گفتم واقعاً بحثش باید باشد برای وقت دیگری، اگر خدای متعال توفیقم بدهد.
توصیههایی برای درک بهتر ماه مبارک
ارزش این ماه را بالاتر از این حد متعارفتان تلقی کنید. حالت اطاعت و عبادت در روحتان بالا بیاید. عشق بورزید. سعی کنید به مستحبات عمل کنید. آدمی که تمام توجهش این است که به مستحبات عمل کند، دقتش در واجبات بالا میرود. سعی کنید شبها مقداری بیدار باشید. سعی کنید تلاشتان بیشتر باشد. گرچه مستحب است که کسانی که کار به انسان می دهند و انسان کارگر آنهاست آنها رعایت کار اینها را بکنند مستحب است کار کمتر بدهند، مستحب خدمتگزار مورد محبت و لطف دستوردهنده و خدمتدهندهاش باشد؛ اما در مرحله دوم تو برای سازندگی خودت و نظامت هر چه می توانی بیشتر تلاش کن. البته اینجا، در رابطههای معنوی: «مطالعه، عبادت، دعا، دریافت مفهوم این کلمات»، همۀ اینها کانون مهماتسازی است؛ مرکز تجهیزات نظامی است. همه چیز در همین معانی است.
نتیجۀ تحول معنوی
واقعاً به خودمان ثابت که شد هیچ، به دنیای اطرافمان هم ثابت شد آنچه را که داریم از معنویت جامعهمان داریم، از پاکی این بچهها. بچههایی که سر تا پای وجودشان را شهوات گرفته بود، حالا ببین چطور عاشقانه به جبهه میرود. در عملیات والفجر، قبل از عملیات، این بچه ها جز[22] میزدند! این بچههای کم سن و سال جز میزدند که «چرا عملیات انجام نمیشود؟ چرا دستور عملیات اجرا نمیشود؟ چرا فرمان صادر نمیشود؟» شبهای جمعه دعا میخواند، گریه میکند، ناله میکند. مخصوصاً عملیات والفجر، همهشان معتقد بودند عمل خیلی خطرناک است، شاید صد هزار شهید بدهیم و مشکل راه زیاد است. و راستی هم با این تعبیر که راه امام حسین (سلاماللهعلیه) است و فقط خون حسینی می تواند بازش کند. جوانی که با این فکر، میداند که میرود و برنمیگردد و عشقش به شهادت است، در آن دل شب، آن جوان، با آنکه تمام وجودش خواسته و تمام وجودش شهوت است، حالا سرش را روی خاکهای بیابان گذاشته و دارد مناجات میکند.
بدانید ما هر چه داریم از اینها داریم. تحول معنوی جامعهمان لطف خدا را به دنبال دارد. اگر اهمال کنیم، اگر یک لحظه بیتفاوت بشویم، بیاحساس بشویم، خدا لطفش را میگیرد. البته ما که معتقدیم در این جامعه اگر ما قابل نیستیم، کسانی هستند، امام عزیز هست. خدا خیلی عنایت دارد و همواره او الطاف خفیه و جلیهاش را بر ما ارائه کرده است و این فیض را فرستاده. اما بستگی دارد به اینکه تا چه اندازه خود را قابل کنیم و به اینکه کمک به رزمندگان کرده باشیم. پس دربارۀ خودسازی و در تعالی روح، دربارۀ بینش و مکتبات بیشتر فکر کن.
دعا
من دو تا کلمه دعایتان میکنم.
خدایا! به حق این قرآن عزیزت، به یکایک آیات کلام الله، خدا! این عزیزان رزمندهمان را هر چه زودتر پیروز، موفق، سالم به ما بازگردان.
خدایا! به حق اولیایت، چشم ناقابلمان به دیدار ولی عصر، حجتبنالحسن روشن بفرما.
خدا! همۀ ما را از برترین یاران و سربازان امام زمان قرار بده.
پروردگارا! به حق مهدیات، حجتبنالحسن، عمر عزیز اماممان تا ظهور مهدیات طولانی بگردان.
خدا! به دست توانای رزمندگانمان هر چه سریعتر درهای حرم حسینی را به روی ما بگشای.
پروردگارا به بازوان مقدس و بوسهزدۀ رزمندگانمان، هر چه سریعتر درهای قدس شریف را به روی جهان اسلام بگشای.
خدایا! به عظمت اسلام، به عظمت قرآن، خدمتگزاران به نظام جمهوری اسلامی و خدمتگزاران به این مظلومین و محرومین، به این مستضعفین و این رزمندگان را سلامت بگردان و در رکاب مهدیات بودن را نصیب ما بگردان.
برای عظمت اسلام و پیروزی رزمندگان عزیزمان و طول عمر امام عزیزمان تکبیر.
[1] بقره183
[2] ذاریات55
[3] وسائل الشیعه، ج 10، ص 305
[4] بقره55
[5] بقره183
[6] همان
[7] بقره184
[8] همان
[9] همان
[10] بقره185
[11] همان
[12] بقره286
[13] بقره184
[14] همان
[15] بقره183
[16] یوسف24
[17] یوسف23
[18] علامه حلی، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، ص 423، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، چاپ اول، 1982م
[19] نجم3و4
[20] بقره55
[21] بقره183
[22] ناله و زاری کردن
نظرات