در حدود سالهای 52، 53 همزمان با فعالیتهای حکومتی، در رابطه با دستیابی به مساجد و سازماندهی کردن فعالیتهای مذهبی، امام مسجد رستمآباد ،حاج شهید محمدتقی رستمآبادی مرحوم شد. در همین زمان، فعالیتهای افراد وابسته به حکومت، مخصوصاً آنها که در منطقه پرچم حزب رستاخیز را عَلَم کرده بودند و مردم را به این حزب […]
در حدود سالهای 52، 53 همزمان با فعالیتهای حکومتی، در رابطه با دستیابی به مساجد و سازماندهی کردن فعالیتهای مذهبی، امام مسجد رستمآباد ،حاج شهید محمدتقی رستمآبادی مرحوم شد. در همین زمان، فعالیتهای افراد وابسته به حکومت، مخصوصاً آنها که در منطقه پرچم حزب رستاخیز را عَلَم کرده بودند و مردم را به این حزب دعوت میکردند، قرار بر این شد که برای تصدی مسئولیت امامت مسجد رستمآباد، هر کسی را مناسب میبینند انتخاب کنند که در مسجد رستمآباد مستقر بشود.
در این رابطه ما پیشدستی کردیم و با آقایانی که انقلابی بودند (مقلدین حضرت امام) و کسانی که در جهت مخالفت با دولت در منطقه شمیران فعالیت داشتند، از جمله حاجآقا مهدی جمارانی، خصوصی صحبت کردیم که برای مسجد رستمآباد چه کار کنیم. ایشان پیشنهاد کردند اگر آقای شاهآبادی قبول کنند و بیایند مسجد رستمآباد، برای این کار بسیار مناسب است. شما بروید و این کار را بکنید. این مقدمه آشنایی بود.
ما رفتیم و با ایشان صحبت کردیم. ایشان گفتند: «من حرفی ندارم، ولی منزل ما تا رستمآباد فاصله زیادی دارد و امکان آمدن من مشکل است. چون خودم هم رانندگی نمیکنم.» من خودم قبول کردم که رانندگی ایشان را بر عهده بگیرم. نزد ایشان تعهد کردم و عرض کردم که من خودم میآیم شما را میبرم. این شروع کار شد. حدود یک سال، کمی بیشتر یا کمتر، من بعدازظهرها از محل کارم دنبال آقای شاهآبادی میرفتم و ایشان را سوار میکردم و میآوردم مسجد، نماز را میخواندند، مجدداً برمیگرداندم. حالا اگر فعالیتهای دیگری هم داشتند که داشتند. ایشان خیلی فعال بودند. کار کوچکشان امامت مسجد رستمآباد بود. فعالیتهای سیاسی داشتند و با گروههای سیاسی مختلفی در رابطه بودند.
راوی: ابوالقاسم طباطبایی
نظرات