یک خاطرۀ بسیار خوبی است که مربوط به بعد از انتخابات دور دوم مجلس بود و درست در جمعة قبل از شهادت ایشان. استحضار دارید که در دور دوم، از سی نفر نماینده انتخابی تهران 14 نفر رأی آوردند و 16 نفر به انتخابات نیمدوره رسیدند. پنجشنبه انتخابات نیمدوره بود و بنده به فرمان حضرت […]
یک خاطرۀ بسیار خوبی است که مربوط به بعد از انتخابات دور دوم مجلس بود و درست در جمعة قبل از شهادت ایشان. استحضار دارید که در دور دوم، از سی نفر نماینده انتخابی تهران 14 نفر رأی آوردند و 16 نفر به انتخابات نیمدوره رسیدند. پنجشنبه انتخابات نیمدوره بود و بنده به فرمان حضرت امام (قدس سره) در مسجد حجتیه واقع در خیابان رودکی، امام راتب مسجد بودم و من را رئیس آن حوزه قرار دادند. مردم مؤمن و نمازخوان از من پرسیده بودند که «شما به چه کسی رأی می دهید؟ ما چه کار کنیم؟»
چون در آن ایام غیر از 30 نفر لیست روحانیت مبارز تهران، گروهکهای دیگری هم فعالیتهای انتخاباتی داشتند ولذا اسامی زیاد ارائه میشد، من برای خودم 30 نفر را پیدا کردم که به آنها رأی بدهم. عدهای از دوستان فهمیدند و بهاصرار لیست را از من گرفتند و از آن صدها صفحه تکثیر کردند. صبح پنجشنبه که رأیگیری بود، آن لیستها را خودشان توزیع کردند و تقریباً همه از همان لیست رأی آوردند، جز عدۀ کمی.
فردای آن روز در نماز جمعه حاضر شدم. در صف اول بودم که آیتالله شاهآبادی در یک نیمصفی كه در سمت چپ امام تشکیل میشد بودند و جلوی من هم نشستند. برگشتند به عقب و به من گفتند: «غصهات بدهم! امام دوباره به من رأی داد! یکی در دور دوم و یکی هم دیروز که به نیمدور رسید.» درست میفرمودند. بنده هم بلافاصله گفتم: «شما بایستی یک سور چلوکباب سلطانی به من بدهی!» فرمودند: «چرا؟» گفتم: «دیروز در مسجد من لیستی را برای خودم درست کرده بودم و مؤمنان فهمیدند و از آن تکثیر کردند، لذا یکدست به شما رأی دادیم.» ایشان فرمودند: «پس شما باید چلوکباب سلطانی بدهید!» گفتم: «چرا؟» گفت: «تا اسمت را گزارش نکنم! مگر قرار نبود کسی صورت لیست ندهد و هر کس بهدلخواه انتخاب کند؟» گفتم: «پس ما بدهکار شدیم.»
راوی: حجتالاسلام سرافراز
نظرات