فصل سوم حجتالاسلام والمسلمین شهید مهدی شاهآبادی در این فصل، به شرح زندگی مجاهد وارسته، شهید حجتالاسلام شیخ مهدی شاهآبادی پرداخته میشود و در فصول آینده، افکار و فعالیتهای این شهید بزرگوار به طور کاملتری مورد بررسی قرار خواهد گرفت. تولد و تحصیل درسال 1309ش در خانوادۀ آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی، از مادری به نام […]
فصل سوم
حجتالاسلام والمسلمین شهید مهدی شاهآبادی
در این فصل، به شرح زندگی مجاهد وارسته، شهید حجتالاسلام شیخ مهدی شاهآبادی پرداخته میشود و در فصول آینده، افکار و فعالیتهای این شهید بزرگوار به طور کاملتری مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
تولد و تحصیل
درسال 1309ش در خانوادۀ آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی، از مادری به نام «بتول» پسری به دنیا آمد، که وی را «مهدی» نام نهادند.[1] سال تولد این کودک همزمان با ایام سلطنت رضاشاه در ایران بود؛ سالهایی که به سرکوب دین و مذهب از سوی دستگاه سلطنت مشهور بود. خانهای که «مهدی» در آن به دنیا آمد، بیت فقیهی عالم و عارفی وارسته بود که در عین حال از سیاست و برقراری احکام اسلامی در جامعه غافل نبود. آیت اللهالعظمی شاهآبادی، در آن ایام، از جمله علمای مبارزی بود که با سلطنت جور رضاشاه به مقابله برخاسته بود و اساساً چهرهای ضد ظلم بود.
در سال 1313ش، در حالی که چهار سال از عمر «مهدی» میگذشت، آیتاللهالعظمی شاهآبادی پس از اقامت هفت ساله در قم، عازم تهران گردید. پس از ورود به تهران، مهدی چهارساله، جهت فراگیری قرآن وارد مکتب خانة «امامزاده یحیی» شد.[2] پس از گذشت دو سال، وقتی به سن شش سالگی رسید، به همراه دو برادر دیگر خود، راهی دبستان «توفیق» گردید.[3] در ایام دبستان، «مهدی» پس از فراغت از دروس روزانة مدرسه، بعد از ظهر نزد پدر بزرگوار خود به فراگیری علوم دینی میپرداخت و دروس صرف و دیگر مقدمات عربی را فرامیگرفت.
در سال 1323ش، در حالیکه «مهدی» چهارده ساله بود، جهت تحصیل علوم دینی وارد «مدرسة مروی» شد. پس از چهار سال تحصیل علوم دینی، در یکی از اعیاد مذهبی، به دست یکی از سادات ملبس به لباس روحانیت گردید.[4] در سال 1328ش، شیخ مهدی پدر، استاد و مرشد خود، آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی، را از دست داد؛ پدری که در محضر او درس سیاست و مبارزه با ستم را بهخوبی آموخته بود و استادی که به فرزند، علوم اسلامی و عرفان را شناسانده بود. شیخ مهدی پس از گذشت دو سال از این واقعة دردناک، جهت تکمیل دروس دینی عازم شهر مقدس قم شد و با هوش و پشتکار خود به فراگیری دروس حوزوی پرداخت. پس از اقامت یکساله در قم، به منظور گذراندن دورة دبیرستان به تهران بازگشت و طی مدت چهارده ماه، موفق به گذراندن دورة دبیرستان شد.[5] اتمام دورة دبیرستان شیخ مهدی، مقارن وقوع کودتای 28 مرداد 1332 و سقوط دولت دکتر مصدق بود. دورانی که مردم ایران در تب و تاب نهضت ضد استعماری ملی شدن صنعت نفت قرار داشتند. در همین ایام شیخ مهدی به دست عوامل رژیم دستگیر و پس از گذراندن دورهای کوتاه در زندان آزاد شد.[6] بلافاصله پس از این حوادث، او عازم شهر مقدس قم گردید تا به تحصیل علوم اسلامی ادامه دهد. وی در راه تحصیل علوم حوزوی، از محضر اساتید و علمای بزرگی کسب فیض نمود. رسائل را نزد آیتالله مشکینی، مکاسب را از آیتالله مستوده، کفایةالاصول را از آیتالله مجاهدی و شرح منظومه و اسفار را از آیتالله منتظری فراگرفت.[7] در سال 1334ش، زمانی که بیست و پنج سال از عمر شیخ مهدی میگذشت، موفق به اتمام دورة سطح شد و به فراگیری درس خارج فقه و اصول پرداخت. وی در این درس از محضر اساتید بزرگی از جمله آیتاللهالعظمی بروجردی، حضرت امام خمینی، آیتاللهالعظمی گلپایگانی و آیتاللهالعظمی اراکی استفاده نمود. سالهای تحصیل علوم دینی، ایام علاقه به پیشرفت و همت به یادگیری مسائل جدید بود. در این سالها، شیخ مهدی بهسختی مشغول فراگیری علوم دینی بود که خود نشان از آیندهای درخشان داشت. او میگفت:
«با مختصر غذایی، در ماه مبارک رمضان افطار میکردم و به مطالعه مینشستم و هنوز جابهجا نشده بودم که صدا میزدند و میگفتند، دیر شده و نزدیک اذان است، بهسرعت چیزی میخوردم و به نماز مشغول میشدم. طی چند سال متمادی ایام تحصیل، اتفاق نیفتاد که در شبانهروز بیش از چهار ساعت بخوابم، حتی پنج دقیقه هم بیشتر نمیشد.»[8]
استعداد فوقالعادة وی در یادگیری دروس و نیز پشتکارش در آموزش به دیگران، زبانزد دوستان و همکلاسانش بود. در همین خصوص، حجتالاسلام سید محمدباقر موسوی همدانی میگوید:
«بهاتفاق دروس را میخواندیم. برخی درسها را من به ایشان میگفتم و بعضی درسها را نیز از ایشان فرامیگرفتم؛ از جمله، ریاضیات و فیزیک و زبان انگلیسی ششم ریاضی را نزد ایشان خواندم. ایشان از دقت نظر و استعداد خوبی برخوردار بودند، لذا گاهی به دوستان اظهار مینمودند: “این درسها حکم کلاس اول ابتدایی را برای یک طلبه دارد” و اگر خسته میشدیم ما را به استقامت و پشتکار تشویق میکردند.»
ازدواج و تشکیل خانواده
در سال 1336ش، شیخ مهدی در سن 27سالگی تصمیم به تشکیل خانواده گرفت. همسر وی، خانم «صفیه آیتاللهزاده شیرازی»، فرزند مرحوم حجتالاسلام سید عبدالمطلب شیرازی، از نوادگان میرزای اول بود.[9] خانم آیتاللهزاده در سال 1315ش، در شهر نجف به دنیا آمده بود و پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و آموزش علوم قرآنی، به همراه خانواده به ایران مهاجرت کرده و در تهران ساکن شده بود. پس از ازدواج با شیخ مهدی شاهآبادی، وی به همراه همسر، عازم شهر مقدس قم گردید و تا سال 1350ش در این شهر اقامت داشت. خانم آیتاللهزاده ضمن انجام وظایف همسرداری و مراقبت از فرزندان، فریضة نگهداری از مادر سالخوردة شیخ مهدی را نیز بر عهده داشت. حضور درکنار همسر و مقاومت در برابر مشکلات فراوان سیاسی و اقتصادی که خانواده را تهدید میکرد و همچنین همراهی همسر در مسافرتهای تبلیغی به مناطق محروم و دورافتاده، نشان از همت والا و صبر و مقاومت این زن فداکار داشت. خانم آیتاللهزاده در خصوص نحوة ازدواج خود میگوید:
«پدرم نسبت به ازدواج من وسواس خاصی داشتند، ولی به محض اینکه صحبت از خانواة مرحوم آیتالله شاهآبادی بزرگ شد و با شناختی که از اخلاقیات و روحیات این خانواده داشتند، بدون کمترین وسواس و تردید راضی به ازدواج ما شدند. و من خاطرم میآید که اولین حرفشان به من این بود که میخواهم شما درس بخوانید و کوشا باشید در درس خواندن.»[10]
شیخ مهدی توجه خاص و ویژهای نسبت به مادر خود داشت و به رغم حضور سایر فرزندان، بسار علاقهمند بود که شخصاً از مادر نگهداری نماید. در همین رابطه همسر وی، خانم آیتاللهزاده، میگوید:
«ایشان به هنگام ازدواج، به من گفتند که من مادری دارم غمدیده، ستمکشیده و رنجدیده و با اینکه فرزندان بزرگتر از من هم دارد و آنها هم روحانی هستند، ولی مایل است که با من زندگی کند و من هم مایلم که درخدمت او باشم، لذا مایلم که شما هم همینطور باشید، و البته من هم با کمال میل و رغبت پذیرفتم.»[11]
سالهای تبلیغ و مبارزه[12]
شروع مبارزات سیاسی-مذهبی شیخ مهدی به سال 1332ش، پس از کودتای 28 مرداد بازمیگردد، که برای نخستینبار دستگیر و زندانی شد، اما پس از مدتی آزاد گشت.[13] وی به مبارزه علیه رژیم سفاک پهلوی، از طرق گوناگون همچنان ادامه داد. یکی از برنامههای او در جهت آگاهی و تنویر افکار مردم مناطق محروم و دور افتادة کشور، سفرهای تبلیغی به این مناطق بود. شیخ مهدی در ایام محرم، رمضان و تعطیلات حوزه، به شهرها و روستاهای دوردست با هدف معرفی اسلام واقعی، مبارزه با خرافات، مبارزه با رژیم پهلوی، معرفی مرجعیت حضرت امام و… میرفت. در این سفرها که با سختی و مشقت فراوان انجام میشد، خانواده نیز وی را همراهی کرده و همسر فداکار و کودکان خردسال، در این راه شیخ مهدی را یاری مینمودند. خانم آیتالله زاده در این خصوص میگوید:
«بچهها را برمیداشتم و به دنبال آقا به روستاها میرفتم. با توجه به تبلیغات ضد روحانی رژیم، ایشان جاهایی را انتخاب میکرد که سختی بیشتر و نیاز شدیدتر داشته باشند و بهنوعی از نظر شرایط زندگی مشکلتر باشد. در ورود ما به بعضی از روستاها با عدم استقبال روستاییان مواجه میشدیم. گاهی میشد که در اثر تبلیغات سوء رژیم علیه روحانیت، به حدی افراد روستاییان با ما مخالفت میکردند که حتی از فروش نان به ما ابا داشتند؛ لذا ایشان همراه خودشان به روستا، نان خشک و پنیر میبردند. اما در همین روستاها، ایشان با شوق و علاقة فراوانی، با شیوههای پیامبرگونه به هدایت و ارشاد مردم میکوشیدند و بهویژه توجه بیشتر ایشان بر روی نوجوانان و جوانان اینگونه روستاها بود و با برنامههای درسی، تفریحی، ورزشی و تربیتی خاصی که مورد توجه آنان باشد، در علاقهمند ساختن آنان به اسلام تلاش میکردند. ایشان آنقدر در جذب مردم سماجت به خرج میدادند، تا مردم را آگاه سازند و قلوب پاک و بیآلایش آنان را مملو از عشق به اسلام و قرآن نمایند. رفتار روستاییان در روزهای آخر اقامت ما، با روزهای ورودمان تفاوتی توصیفناپذیر داشت. مردم با اصرار و التماس از خروج آقا از روستا جلوگیری میکردند و با گریه در جلو ماشین جمع میشدند و از آقا میخواستند که مجدداً در یک فرصت دیگر به ده بیایند، ولی ایشان به جای اینکه در رمضان بعد یا محرم آینده به همان ده برگردند و از این روستای آماده و جذب شده استفاده کنند، این محل را به یک روحانی جدید میسپرند و خودشان به یک روستای دیگر می رفتند.»[14]
روحانیت، بهویژه یاران امام، شبکة گسترده و فراگیر نهضت امام خمینی بود و آرمان های بلند بنیانگذار انقلاب اسلامی را به میان تودههای مردم برد. سختیهایی که توسط یک روحانی مبارز و خانوادة صبورش به جان خریده شد تا افکار یک رهبر انقلابی، برای مردم تبیین شود، موجب ترویج زمینههای فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی، در طول سالهای مبارزه در میان مردم شد.
پس از آغاز رسمی و علنی مبارزة حضرت امام در سال 1341ش علیه رژیم پهلوی، شیخ مهدی نیز به عنوان عنصری فعال، از روزهای آغازین مبارزه به صف یاران امام پیوست. ایجاد هماهنگی بین آیات عظام و حضرت امام، نشر و تکثیر اعلامیههای امام خمینی، حمایتهای مادی و معنوی از مبارزان و… بخشی از فعالیتهای انقلابی وی بود. در کنار این فعالیتها، حضور در مساجد و سخنرانی در خصوص معرفی افکار امام و نیز نقد نارساییها و ناهنجاریهای حکومت پهلوی نیز سایر فعالیتهای وی را شامل میشد. در یک مورد در سال 1348ش، وی ضمن سخنرانی در یکی از مساجد دماوند، با اشاره به مسئلة کشف حجاب و نحوة پوشش بانوان، به تشریح نحوة صرف بودجة کشور در امور تجملات پرداخت که با عکسالعمل ساواک مواجه شد و به منظور انجام تحقیقات، به سازمان اطلاعات و امنیت احضار گردید.[15]
در سال 1350ش، شیخ مهدی شاهآبادی پس از بیست و یک سال اقامت در شهر قم، عازم تهران شد تا در این شهر بیشتر و بهتر با مسائل مبارزه علیه رژیم در ارتباط باشد. همزمان با ورود وی به تهران، شیخ محمدتقی رستمآبادی، که امامت مسجد رستمآباد را بر عهده داشت، دار فانی را وداع گفت و او اجباراً به مسجد رستمآباد شمیران رفت و به اقامة جماعت مشغول شد.[16] به رغم اینکه این مسجد در روستا قرار گرفته بود و حجتالاسلام شاهآبادی فرصت انتخاب مسجد بهتر و نزدیکتر را نیز داشت، اما به جهت شور و اشتیاق اهالی محل و حضور نیروهای متعهد، وی عازم این مسجد شد و بهزودی این مکان، به یکی از کانونهای مهم انقلابیان تبدیل گردید. علاوه بر این، فعالیتهای فرهنگی و مذهبی نیز در سطح مطلوبی قرار داشت.
حجتالاسلام و المسلمین شیخ مهدی شاهآبادی، در سالهای 1352 تا 1357 در پنج نوبت دستگیر شد و در کل حدود یک سال و نیم را در زندان، تحت شکنجه به سر برد و نیز پنج ماه را در تبعید گذراند.[17] در نوبت آخر، وی در سوم بهمن 1357، چند روز قبل از ورود امام خمینی به تهران از زندان آزاد گشت. وی به مناسبت ورود امام به کشور، همراه عدهای از روحانیان، اقدام به صدور پیام نمود و پس از بسته شدن فرودگاهها، قبل از ورود امام، در تحصن دانشگاه تهران به همراه سایر علما شرکت کرد. عضویت در کمیتة استقبال از امام خمینی، مسئولیت دیگر وی قبل از پیروزی انقلاب بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حجتالاسلام مهدی شاهآبادی در مسئولیتهای مختلفی به خدمت پرداخت که عضویت در شورای مرکزی کمیتة انقلاب اسلامی، عضویت در هستة مرکزی جامعة روحانیت مبارز، نمایندگی دور اول و دوم مجلس شورای اسلامی، عضویت در هیئت بررسی عملکرد بنیاد مستضعفان در سال 1359، عضویت در ستاد بسیج اقتصادی کشور و عضویت در هیئت رسیدگی به وضع بیمارستانها به همراه وزیر بهداشت و درمان[18]، قسمتی از مسئولیتها و فعالیتهای ایشان است.
شهادت
شهید شیخ مهدی شاهآبادی، در کنار مسئولیتهاییکه بر عهده داشت، در جبهههای جنگ به همراه دیگر رزمندگان، به طور مرتب حضور مییافت و از هر فرصتی بهخصوص در زمان تعطیلات مجلس، جهت بازدید از جبههها استفاده مینمود. آخرین سفر وی به جبهههای نبرد، در اردیبهشت 1363 انجام شد. در روز چهارشنبه، پنجم اردیبهشت ماه، شیخ مهدی شاهآبادی و همراهان پس از بازدید از تیپ 20 زرهی رمضان، عازم اهواز شدند و در پایگاه شهید بهشتی در کنار رزمندگان لشکر 25 کربلا، نماز مغرب و عشاء را اقامه کردند. وی پس از نماز، به ایراد سخنرانی پرداخت. او در بخشهایی از سخنان خود گفت:
«اگر شهادت میتواند نظام توحیدیمان را حفظ کند، اگر شهادت میتواند دشمن را ذلیل کند، اگر شهادت میتواند تفکر و بینش اسلامیمان را به دنیا اعلام کند، ما آمادۀ این شهادتیم.»[19]
در روز پنج شنبه، ششم اردیبهشت، به اصرار حجتالاسلام شاهآبادی، قرار بر بازدید از جزیرة مجنون گذاشته شد، که با برگزاری دعای کمیل در شب همان روز نیز همراه بود. صبح همان روز، وی و همراهانش، پس از عبور از پل 13 کیلومتریای که به جزیرة مجنون منتهی میشد، در کنار رزمندگان حاضر شده و به اقامة نماز ظهر و عصر که آخرین نماز وی بود، پرداختند. در بین دو نماز نیز در خصوص انقلاب اسلامی و جهاد در راه خدا سخنرانی نمود. پس از آن با همراهان عازم بازدید از مناطق مختلف جزیره شد. در حین بازدید، خبر سقوط یک فروند هواپیمای توپولف عراقی، موجب گردید که حجتالاسلام شاهآبادی به دیدن لاشۀ هواپیما ابراز علاقه نماید. در راه، ابراز محبت و ملاطفت وی نسبت به رزمندگان ادامه داشت.
منطقه خطرناک و زیر آتش دشمن بود. قبل از رسیدن به منطقۀ مورد نظر، وی از سنگر فرماندهی لشکر امام علیبنابیطالب (علیهالسلام) و مرکز پدافند نیروی هوایی که هواپیمای دشمن را ساقط کرده بود، دیدن نمود. حدود غروب آفتاب و پس از طی مسافتی به صورت پیاده، حجتالاسلام شاهآبادی و همراهان به محل سقوط هواپیما رسیدند. به رغم اینکه وی چندان موافق عکس گرفتن نبود، اما پس از گرفتن چند عکس دستهجمعی، با خوشحالی خواست که به تنهایی و در کنار لاشة در حال سوختن هواپیما از وی عکسبرداری شود، که این آخرین عکس حجتالاسلام شاهآبادی بود. پس از اتمام بازدید، وی و همراهان راه بازگشت را در پیش گرفتند تا بتوانند درمراسم دعای کمیل، در کنار رزمندگان شرکت نمایند، اما در حین بازگشت صدای انفجار مهیب خمپارههای دشمن، همه چیز را دگرگون کرد.
روح شهید مهدي شاهآبادی در اثر اصابت گلولههای خمپارة دشمن، به جوار رحمت حق شتافت.[20] شهید شاهآبادی، در غروب روز پنجشنبه، ششم اردیبهشت 1363، در شب شهادت امام موسی کاظم (علیهالسلام)، همانگونه که پدر بزرگوارش، آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی، پیشبینی نموده بود،[21] در «جزیرة خیبر» به شهادت رسید. پیکر پاک آن شهید بزرگوار، پس از انتقال به تهران، تشییع و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
پیامهای تبریک و تسلیت
پس از شهادت حجتالاسلام والمسلمین مهدی شاهآبادی در خطوط مقدم جبهههای نبرد، پیامهای تبریک و تسلیت از سوی مسئولان، مراجع و شخصیتها صادر گردید. در رأس این پیامها، حضرت امام خمینی قرار داشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
با کمال تأسف و تأثر، شهادت استادزادة[22] محترم، جناب حجتالاسلام آقای آقا شیخ مهدی شاهآبادی را به پیشگاه معظم حضرت بقیةالله (ارواحنا لمقدمه الفدا) تبریک و تسلیت عرض میکنم. مبارک باد بر آن حضرت، چنین فداکاران و جانبازان در راه هدف بزرگ و اسلام عزیز که با شهادت افتخارآمیز خود ملت عظیمالشأن ایران، بهویژه روحانیت عالیقدر را سرافراز مینماید. این شهید عزیز، علاوه بر آنکه خود مجاهدی شریف و خدمتگزاری مخلص برای اسلام بود و در همین راه به لقاءالله پیوست، فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقاً حقّ حیات روحانی به اینجانب داشت که با دست و زبان از عهدة شکرش برنمیآیم. از خداوند متعال برای این شهید سعید و سایر شهدای در راه اسلام، رحمت درجوار خود و برای فامیل معظم و حضرات آقازادگان محترم شاهآبادی دامت افاضاتهم صبر و اجر عظیم خواستارم.[23]
روحالله الموسوی الخمینی
آیتالله سید علی خامنهای (رئیس جمهور وقت) نیز طی انتشار پیامی، شهادت عالم مجاهد و همسنگر نستوه خود را تبریک و تسلیت گفت:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
عالم جلیل، مبارز صمیمی و خستگیناپذیر، حجتالاسلام حاج شیخ مهدی شاهآبادی به شهادت رسید و پاداش سالها مجاهدت در راه خدا و تلاش برای حاکمیت اسلام را با رحلتی چنین افتخارانگیز که موجب رضوان الهی و مجاورت اولیاءالله است، به دست آورد. اینجانب شهادت این برادر و همسنگر دیرین خود را به حضور امام عزیز و بزرگوار و به جامعة روحانیت مبارز تبریک و تسلیت میگویم و امیدوارم خداوند به خانوادة بازماندگان این شهید عزیز، صبر و اجر عنایت فرماید.[24]
سید علی خامنهای
رئیس جمهوری اسلامی ایران
حجتالاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی هم طی انتشار پیامی، شهادت همرزم و همکار خود را تهنیت و تسلیت گفته بود:
بسمالله الرحمن الرحیم
همرزم و همکارمان حجتالاسلام والمسلمین مهدی شاهآبادی، در جبهه جام شهادت نوشید، و به فیض لقاءالله نایل گردید. شهادتش را که افتخاری برای مجلس شورای اسلامی، جامعة روحانیت مبارز و مردم آگاه و غیور تهران است، خدمت حضرت امام امت و خانوادة آن شهید و عموم ملت تهنیت و تسلیت، میگوییم. پیکر خونین عزیزش را، در ساعت 30/8 دقیقة شنبه، هشتم اردیبهشت، از مقابل مجلس شورای اسلامی تشییع میکنیم و در ساعت 4 تا 6 بعدازظهر همان روز، به افتخار شهادتش و با حضور ملت همیشه در صحنه، برای شادی روحش و تسلیت به بیت محترمش، مراسمی در مدرسة عالی شهید مطهری برقرار خواهیم کرد.[25]
رئیس مجلس شورای اسلامی
اکبر هاشمی رفسنجانی
همچنین پیامهای جداگانهای از سوی افراد، گروهها و مجامع مختلف مذهبی و سیاسی صادر و از مجاهد نستوه، شهید شاهآبادی تجلیل گردید.
[1]. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد 629/400، ص 1
[2] . استاد زاده، حوزۀ علمیه شهید شاهآبادی، چاپ اول، فروردین ماه 1365، ص 84
[3] . مریم آقا شیخ محمد و سعید نوری نشاط، گلزار مشاهیر(زندگینامه درگذشتگان مشاهیر یران (1358-1376) انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، باهمکاری نشر برگ زیتون چاپ اول، تهران 1377، ص 41
[4] . همان
[5] . همان، صص 41-43
[6] . استادزاده، پیشین، ص 85
[7] . همان
[8] . جزوه «زندگی نامه و مبارزات شهید آیتالله حاج شیخ مهدی شاهآبادی»، بیجا، فروردین 1381، ص 3
[9] . آيتاللهالعظمی ميرزا محمدحسن شيرازی در سال 1230ق در شيراز به دنيا آمد. وی تحصيلات ابتدايی و حوزوی را در شيراز به انجام رساند و در اوان نوجوانی، به سبب هوش عالی به سلک اساتيد حوزۀ علميۀ شيراز درآمد. او در سن 18سالگی،عازم حوزۀ علميۀ اصفهان شد و از محضر اساتيدی چون حاج شيخ محمدتقی، آيتالله سيدمحمدباقر و حاجی كلباسی كسب فيض نمود. وی در سن 20سالگی از استادش آيتالله مير سيد حسن مدرس اجازۀ اجتهاد گرفت. ميرزای اول در سال 1258ق عازم اعتاب مقدس عراق شده ودر درس شيخ مرتضی انصاری حاضر شد و پس از وفات استادش، به مرجعيت جهان شيعه نايل گرديد. سپس ميرزای شيرازی عازم شهر سامرا گرديد و در آنجا اقامت گزيد. مهمترين حركت سياسی ميرزا، تحريم استعمال تنباكو در ايران، به دنبال اعطای امتياز تنباكو به اتباع انگليس بود كه موجب در هم شكستن توطئۀ سلطۀ انگليسیها در ايران شد. وی در شعبان سال 1312، در شهر سامرا دار فانی را وداع گفت و در مرقد حضرت علی (علیهالسلام) در شهر نجف به خاک سپرده شد.
[10] . استادزاده، پيشين، ص 87
[11] . همان، صص 182-183
[12] . در اين فصل، به برخي از فعاليتهاي آيتالله شاهآبادي، اشارۀ، مختصري مي گردد و در فصول آينده به طور كاملتري مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
[13] . مريم آقا شيخ محمد و سعيد نوري نشاط، همان، ص 42
[14] . استادزاده، پيشين، ص 91
[15] . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، كد 3283
[16] . همان
[17] . روزنامه كيهان، پنجشنبه 6 ارديبهشت 1380، شمارۀ 17072، ص 6
[18] . آقا شيخ محمد و نوري نشاط، پيشين، ص 43
[19] . روزنامۀ جمهوری اسلامی، ششم ارديبهشت 1373، شمارۀ 4316، ص 3
[20] . مهدی چمران، سجده بر آسمان، روزنامۀ رسالت، پنجم ارديبهشت 1380، شمارۀ 4416، ص6
[21] . روزنامۀ رسالت، دوم ارديبهشت 1380، شمارۀ 4413، ص 6
[22] . آيتاللهالعظمی ميرزا محمدعلی شاهآبادی، استاد عرفان حضرت امام خمينی (ره) بود. از همين رو، ايشان فرزند استاد خود، حجتالاسلام مهدی شاهآبادی را «استادزاده» خطاب میكردند.
[23] . صحيفۀ امام، پيشين، جلد18، ص 407
[24] . استادزاده، پيشين، ص 146
[25] . همان، صص 146-147
نظرات