ایشان مبارزات زیادی در محله ما به عنوان امام جماعت مسجد انجام میدادند. به خاطر جذب جوانان خیلی از حرفهای نامربوط و تهمتهای بیجا را شنیدند، ولی دست از ساختن جوانها برنداشتند. ایشان حتی در رابطه با ساختن مسجد هم هیچ ابایی از این نداشت که بعد از نماز مغرب و عشاء عبا و عمامه […]
ایشان مبارزات زیادی در محله ما به عنوان امام جماعت مسجد انجام میدادند. به خاطر جذب جوانان خیلی از حرفهای نامربوط و تهمتهای بیجا را شنیدند، ولی دست از ساختن جوانها برنداشتند. ایشان حتی در رابطه با ساختن مسجد هم هیچ ابایی از این نداشت که بعد از نماز مغرب و عشاء عبا و عمامه را کنار بگذارند و فرقون دستشان بگیرند؛ مثل ما جوانها خاک ببرد و خاک بیاورد و در کندن قسمت جدیدی که قرار بود به مسجد اضافه بشود مثل یک کارگر کار بکنند و این کار را انجام میدادند.
خیلی در رابطه با مسائل اجتماعی معتقد به جذب حداکثری و دفع حداقلی بود. خیلی اهتمام داشت که کسانی که بهنحوی در مسیر خلاف میروند، به سمت مکتب اسلامی هدایت بکند و در این راه از حرفهایی که در این رابطه به ایشان میزدند و تهمتهایی که بود، هیچ ابایی نداشت. همیشه بیش از پیش در راهی که انتخاب کرده بود راسختر میشد و خیلی هم در این راه جدی بود. اصلاً «خستگی را خسته کرده بود» و واقعاً خستگی را خسته کرده بود. ما که اقلاً سی سال، چهل سال از ایشان جوانتر بودیم، به پای ایشان نمی توانستیم برسیم. ما اظهار خستگی میکردیم، ولی ایشان هرگز.
راوی: کامران کیقبادی
نظرات