بعد از بازدید از آخرین سنگر که در خط مقدم بود، ظهر پس از بازید از آنها، یک نیسانپاترولی هم هدایای مختلفی بستهبندی شده بود که تقویمی مصور به صورت مبارک حضرت امام بود که همراه با یک مقدار خوراکیهایی که بستهبندی شده بود، به یکیک رزمندهها هدیه میدادند. دانه به دانه با رزمندگان روبوسی […]
بعد از بازدید از آخرین سنگر که در خط مقدم بود، ظهر پس از بازید از آنها، یک نیسانپاترولی هم هدایای مختلفی بستهبندی شده بود که تقویمی مصور به صورت مبارک حضرت امام بود که همراه با یک مقدار خوراکیهایی که بستهبندی شده بود، به یکیک رزمندهها هدیه میدادند. دانه به دانه با رزمندگان روبوسی میکردند و هدیه را به آنها تقدیم میکردند.
قراری را داشتند برای دعای کمیل شب جمعهای در قرارگاه؛ قراری بود که در شب جمعه در قرارگاهی که حدود چند صد نفر از رزمندهها بودند. دعای کمیل بعد از سخنرانی بود؛ یعنی سخنرانی و نماز مغرب و عشاء و دعای کمیل بود. به این صورت بود. قبل از آنکه بخواهیم به آن قرارگاه برسیم و به دعای کمیل، در جزیره مجنون در نیزارهای جنوبی جزیره مجنون به اتفاق آقای تقوی راهنمای جبهه تا… .
ساعت مچی من را بهزور آمدند گفتند که مسعود ساعتت زنگ میزند دیگر؟ گفتم: «بله.» گفتند: «برای من بگذار روی بیست دقیقه به چهار.» گفتم: «برای چی؟! ساعت یک و نیم تازه میخواهیم جا بندازیم.» سه و چهل دقیقه ساعت را دادم به ایشان. ایشان کلاً دو ساعت آن شب خوابیدند؛ یعنی اصولاً در بیست و چهار ساعت، دو ساعت، دو ساعت و نیم میخوابیدند.
راوی: مسعود شاهآبادی
نظرات