بنای قسمت شمالی مسجد را ایشان گذاشتند. به دلیل ضرورتی که بود، نيمهكاره میماند. چون سالیان سال است كه آنجا آشپزخانه است و زیرزمین ماند. پایهها را گذاشتند، کارها را انجام دادند، ولی آنجا باید کنده و خاکبرداری میشد. این قضیه مربوط به قبل از انقلاب است. اوایل کار ایشان در مسجد و شروع کار […]
بنای قسمت شمالی مسجد را ایشان گذاشتند. به دلیل ضرورتی که بود، نيمهكاره میماند. چون سالیان سال است كه آنجا آشپزخانه است و زیرزمین ماند. پایهها را گذاشتند، کارها را انجام دادند، ولی آنجا باید کنده و خاکبرداری میشد. این قضیه مربوط به قبل از انقلاب است. اوایل کار ایشان در مسجد و شروع کار ایشان بود.
به کسانی که خاک میبردند بیرون در مسجد، گفتند که شما چقدر میگیرید خاکها را ببرید بیرون؟ اینها گفتند ما اگر بخواهیم این خاکها را از اینجا بکنیم و از اینجا ببریم سر راه بریزیم و از آنجا با ماشین حمل بکنیم و ببریم، این مبلغ میشود. حاجآقا گفتند: «این در توان ما نیست.» آنها گفتند: «اگر شما خودتان این خاک را بریزید در دِه، نصف این قیمت ميگيريم.» قرار را گذاشتند با آن بنده خدا و گفتند: «ما خاکها را میریزیم توی دِه، شما بیایید ببرید.» از فردا دستور دادند بچهها یک سری بیل و کلنگ و فرغون خریدند و آوردند. خودشان شبها بعد از نماز لخت میشدند و با این جماعت مسجدی کلنگ میزدند، بیل میزدند، فرغون میکشیدند. تمام این خاک را ریختیم بیرون و آمدند و بردند.
این روحیات، این برخوردها، همهاش جاذبه ایجاد میکرد، کشش ایجاد میکرد و خدا میداند ما الآن که بررسی میکنیم، میبينیم اینچنین مواردی واقعاً کم بوده است. از آن طرف، ایشان کلاس تفسیر قرآن داشتند. حالا آن زمانهایی که ایشان را میبردند زندان یا تبعید، قطع میشد، ولی وقتی تشریف داشتند، تماماً برقرار بود و فعالیتهای جنبی که عمدتاً تفسیر قرآن بود، صورت میگرفت. در هیئت هم این کارها بود و بابی برای ادامه فعالیتهای مورد نظرشان بود؛ هم فعالیت سیاسی بود و هم فعالیتهای مذهبی.
راوی: مصطفی نیساری
نظرات