در رابطه با مرحوم اخوی، آقای حجتالاسلام والمسلمین شیخ مهدی اعلی الله مقامه الشریف، باید بگویم ما سه برادر بودیم که در فاصله چهار ماه خداوند سبحان به مرحوم پدر ما عنایت فرمود. مرحوم شهید حدوداً چهل روز از من کوچکتر بود. اخوی دیگرمان، حاج آقا روحالله حدوداً سه ماه از من بزرگتر هستند. در […]
در رابطه با مرحوم اخوی، آقای حجتالاسلام والمسلمین شیخ مهدی اعلی الله مقامه الشریف، باید بگویم ما سه برادر بودیم که در فاصله چهار ماه خداوند سبحان به مرحوم پدر ما عنایت فرمود. مرحوم شهید حدوداً چهل روز از من کوچکتر بود. اخوی دیگرمان، حاج آقا روحالله حدوداً سه ماه از من بزرگتر هستند. در سال 1350 قمری، من در 28 شعبان به دنیا آمدم. مرحوم شهید تقریبا در7 یا 8 شوال همان سال 50 و آقا روحالله حدوداً در ماه رجب یا در جمادیالاولی متولد شد.
با هم همردیف و همدوره بودیم. در امامزاده یحیای تهران به مکتب میرفتیم. بعد هم به مدرسه رفتیم. باز هر سه با هم در مدرسه توفیق بودیم. از نظر سن و قد، در کلاس کوچکترین شاگرد بودیم. در دوران ما، کلاسها بر حسب سن و عمر نبود. تازه اول برنامهها بود. در کلاس اول ابتدایی، ما سه برادر که شش سالمان بود حاضر بودیم. آخرِ کلاس نوجوانهای 18 ساله و 19 ساله بودند.
ما درس را ادامه دادیم تا دوران ابتداییمان تمام شد. قرار شد که مرحوم والد ما را در رشته طلبگی قرار بدهند. ما هم آمدیم. هر سه برادر در رشته طلبگی درس خواندیم. خب اینجا تفرقه حاصل شد. هر کدام رفتیم به سمت خودمان که مدرسی پیدا کنیم. بنده و یک اخوی دیگر که از هر سه ما بزرگتر بودند، یعنی حاجآقا نورالله، هر دو با هم مشغول درس شدیم و در مدرسه مروی ادامه تحصیل دادیم. حاجآقا مهدی هم یک مدتی رفت دنبال افکار مختلف خودش و از نظر کسب و کار و رفاقت با بعضی از افرادی که در رشته اقتصادی کار میکردند، مشغول شد تا تصمیمش برای تحصیل طلبگی جدی شد و ایشان به قم تشریف آوردند و ما هم به نجف رفتیم.
چندین سال در همین قم مشغول تحصیل بودند و با بعضی از آقایان دیگر مثل آقای یزدی، همدوره بودند و نزد آقای مشکینی درس میخواندند، تا کمکم درس مرحوم امام رضوان الله علیه. دوره انقلاب شد و فعالیت انقلابی ایشان هم شروع شد و مرتب فعالیت میکردند و به زندان میرفتند. او را میگرفتند و آزاد میکردند. بهکرّات ایشان را میگرفتند و به زندان میبردند.
راوی: برادر شهید- آیتالله نصرالله شاهآبادی
نظرات