حالا بنده خود را جزء مبارزان سینهچاک نمیدانم؛ نه ادعا دارم و نه داشتهام. من فردی عادی هستم كه علاقهمند به تشکیلات و انقلاب و حضرت امام، به همه جهاتی که بوده هستم. یادم است بعد از شهادت اخوی از لندن آمدم[1] و خدمت حضرت امام رسیدم. امام فرمودند: «میدانید که من خانواده شما را […]
حالا بنده خود را جزء مبارزان سینهچاک نمیدانم؛ نه ادعا دارم و نه داشتهام. من فردی عادی هستم كه علاقهمند به تشکیلات و انقلاب و حضرت امام، به همه جهاتی که بوده هستم. یادم است بعد از شهادت اخوی از لندن آمدم[1] و خدمت حضرت امام رسیدم. امام فرمودند: «میدانید که من خانواده شما را خیلی دوست دارم.» این کلام ایشان، آنقدر مؤثر بود که اشک من درآمد. عرض كردم: «آقا، ما بعد از پدرمان آنچه فکر میکردیم این بود كه حضرتعالی پدر دوم ما هستید.»
البته بیشتر از همه ما، حاجآقا مهدی در معیت حضرت امام بود. دلیلش هم این بود که شهید، در قم درگیر با کار و تشکیلات و درس و زندگی بود و در امر مبارزه نیز به حضرت امام تأسی میكرد. بنده در خصوص سهم خودم باید بگویم كه از محیط ایران و تشکیلات قم دور بودم. هشت سال كه اصلاً ایران نبودم، ابتدا به نمایندگی از آموزش و پرورش در عراق بودم، بعد هم مدتی را در آلمان به سر بردم.
راوی: برادر شهید- آیتالله نورالله شاهآبادی
[1] ایشان در فاصله سالهای 1362 تا 1365 نماینده آیتاللهالعظمی گلپایگانی در لندن بودند.
نظرات