زمان حج، ما در کاروان بودیم و ایشان در بعثه امام بودند. با وجود اینکه روحانی کاروان ما اخوی گرامی حاج آقا نصرالله بودند، ایشان گاهی اوقات به ما سر میزدند. مخصوصاً در منا و عرفات با هم بودیم و ایشان با صحبتهایی که میکردند معلوم بود که واقعاً با خلوص نیت کار انجام میدهند. […]
زمان حج، ما در کاروان بودیم و ایشان در بعثه امام بودند. با وجود اینکه روحانی کاروان ما اخوی گرامی حاج آقا نصرالله بودند، ایشان گاهی اوقات به ما سر میزدند. مخصوصاً در منا و عرفات با هم بودیم و ایشان با صحبتهایی که میکردند معلوم بود که واقعاً با خلوص نیت کار انجام میدهند. همیشه به من که برادر بزرگتر بودم میگفتند: «برادر، به تو سفارش میکنم حالا که به اینجا آمدی و شاید دیگر نتوانی به اینجا بیایی، سعی کن اعمال را به طور کامل انجام بدهی و از روی نیت خالص انجام بدهی.»
سفارش کردند در روز ششم هم که معمولاً در آنجا اجتماع ایرانیان بود، در محل بعثه شرکت کنیم. متأسفانه من آن روز به علت اینکه نقرس داشتم، نتوانستم در آن جلسه شرکت کنم. اما خانم من رفته بود و میگفت بسیار به ما فشار آوردند و جلسه بود و ایشان با ما همکاری کردند و نگذاشتند به ما صدمهای از طرف عمال سعودی برسد. در مکه نهایت لطف و محبت را به هرکسی داشتند. به هر کسی برمیخوردند لبخند از لبشان جدا نبود. این لبخند جذب قلوب میکرد.
راوی: برادر شهید- حسن شاهآبادی
نظرات