ایشان قبل از پیروزی انقلاب به من فرمودند: «شما در جلسات تفسیر قرآن حضور داشته باشید.» آن زمان لازم بود كه اجازه از شهربانی داشته باشیم، ولی ما بدون اجازه از شهربانی تشكیل جلسات میدادیم و اعلامیههای حضرت امام را بین دوستان و حاضران در جلسه پخش میكردیم. تا قبل از ورود امام، از رادیو، […]
ایشان قبل از پیروزی انقلاب به من فرمودند: «شما در جلسات تفسیر قرآن حضور داشته باشید.» آن زمان لازم بود كه اجازه از شهربانی داشته باشیم، ولی ما بدون اجازه از شهربانی تشكیل جلسات میدادیم و اعلامیههای حضرت امام را بین دوستان و حاضران در جلسه پخش میكردیم. تا قبل از ورود امام، از رادیو، تلویزیون، یا اعلامیهها متوجه شدیم كه میخواهند همه روحانیت مبارز را دستگیر كنند. حاجآقا مهدی آمدند، گفتند: «قرار شده هر کدام از دوستان اتاقی تهیه كند و این آقایان در آنجا مخفی شوند تا از ایشان رفع خطر بشود.» هر كدام از ما خواهرها مسئولیتی را پذیرفتیم. یكی از خواهران قرار شد یكی از روحانیان را جا بدهد و ما هم پذیرای ایشان و دو نفر دیگر از دوستان بودیم كه بهحمدالله رفع خطر شد. امام تشریف آوردند و ما از تلویزیون استفاده نكردیم. شهید شاهآبادی تشریف آوردند منزل و گفتند: «تلویزیون دارید؟» گفتیم: «بله.» تلویزیون را از اشكاف[1] درآوردیم و ورود امام را از تلویزیون دیدیم. اینگونه حواسشان به همه ما بود. توجه ایشان به ریزترین مطالب برای من خیلی جالب بود.
راوی: خواهر همسر آقای طباطبایی
[1] واژه روسی به معنای کمد و گنجه
نظرات