جلسات سخنرانی حاجآقا حساب و کتاب نداشت گاهی که برای دانشجوها سخن میگفتند، در حالی که قرار سخنرانی 45 دقیقهای داشتیم، گاه جلسه ساعتها ادامه پیدا میکرد و دانشجوها، که یک روحانی دیده بوند که ساده و خودمانی و دوستانه با آنها صحبت میکند، جلسات پرسش و پاسخ برگزار میکردند و جلسه ادامه پیدا میکرد؛ […]
جلسات سخنرانی حاجآقا حساب و کتاب نداشت گاهی که برای دانشجوها سخن میگفتند، در حالی که قرار سخنرانی 45 دقیقهای داشتیم، گاه جلسه ساعتها ادامه پیدا میکرد و دانشجوها، که یک روحانی دیده بوند که ساده و خودمانی و دوستانه با آنها صحبت میکند، جلسات پرسش و پاسخ برگزار میکردند و جلسه ادامه پیدا میکرد؛ آنقدر که گاه هوشنگ، راننده پدرم، به مادر زنگ میزد و میگفت: «حاجخانم! شما را به خدا به حاجآقا بگویید این چهجور سخنرانی است؟»
اصلاً به جوانها که میرسیدند آدم دیگری میشدند. انگار پابهپای آنها جوان میشدند.
راوی: فرزند شهید، حمید شاهآبادی
نظرات