ملاقات در جزیره محصور

ملاقات در جزیره محصور
10 اردیبهشت 1402
80 بازدید

یادم است که با هم به جزیره مینو رفتیم. وقتی بود که کاملاً جزیره مینوی آبادان در حصر بود. تقریباً بدون استثنا در همه سفرهای جبهه‌هایشان با ایشان همراه بودم. پدر از همه فرصت‌های تعطیلی مجلس یا شرایط خاصی که پیش می‌آمد، استفاده می‌کردند و ما هم علاقه‌مند بودیم و به جبهه می‌رفتیم. زمانی که […]

یادم است که با هم به جزیره مینو رفتیم. وقتی بود که کاملاً جزیره مینوی آبادان در حصر بود. تقریباً بدون استثنا در همه سفرهای جبهه‌هایشان با ایشان همراه بودم. پدر از همه فرصت‌های تعطیلی مجلس یا شرایط خاصی که پیش می‌آمد، استفاده می‌کردند و ما هم علاقه‌مند بودیم و به جبهه می‌رفتیم.

زمانی که به جزیره مینو رفتیم، تیم حفاظتی خیلی از حضور ایشان در جزیره نگران بودند. ولی استدلال ایشان این بود که من باید بروم آن بچه‌های جلوجلویی‌ را ببینم. می‌گفتند: «اگر بنا باشد حضور ما در جبهه روحیه‌ای به کسی بدهد، آن کسی که جلوتر است بیشتر از هر کس دیگر به این روحیه نیاز دارد. و من ضرورت حضور خودم را در آنجا احساس می‌کنم.» می‌گفتند همین که با آن‌ها می‌نشینم، و به قول خودشان سرشان شیره می‌مالم نوچ هم نمی‌شود، ولی این‌قدر که بالآخره می‌آیند آنجا و می‌بینند که ما هستیم، در درجه اول برای خود من خوب است و بعد به هر حال این اثر وضعی را برای آن‌ها دارد. دل‌شان برای حضور در کنار رزمندگان اینگونه می‌تپید و ترسی از خطرهای منطقه جنگی نداشتند.

راوی: حمید شاه‌آبادی

برچسب‌ها:, , , ,