جامعه ما پس از درگیر شدن با نظام طاغوت و پیروزی در جنگ قهرمانانه، مورد تهاجم همه دشمنان اسلام و همه دشمنان نهضتهای انبیاء شد. جامعه ما، نه به عنوان یک گروهی که هیجان کردند، طغیان کردند، کودتا کردهاند، نه، این جامعه آنچنان برای مردم ستمگر نمیتواند وحشتآفرین باشد. آنچه که موجب شد وحشت در […]
جامعه ما پس از درگیر شدن با نظام طاغوت و پیروزی در جنگ قهرمانانه، مورد تهاجم همه دشمنان اسلام و همه دشمنان نهضتهای انبیاء شد. جامعه ما، نه به عنوان یک گروهی که هیجان کردند، طغیان کردند، کودتا کردهاند، نه، این جامعه آنچنان برای مردم ستمگر نمیتواند وحشتآفرین باشد. آنچه که موجب شد وحشت در دل دنیای استکبار قرار دهد، خط فکری جامعه است، بینش جامعه است، صفای جامعه است، وحدت توحیدی جامعه است. مردم در آن بینش عمیق الهی قرار گرفتند و عاشقانه راه انبیا را پیمودند. این مسئلۀ خطرناکی است؛ اینکه امام بزرگوارمان مکرر فرمودهاند که «شرق و غرب از اسلام سیلی خورده است»، واقعیت آن است که آنچه که به صورت سیلی درآمد، طغیان جامعه بود. و الا همان سیلی بود که از آستین خلق قهرمان و مردم متعهد و همبسته و یکپارچه ما، از جانب اسلام بر رخسار شرق و غرب نواخته میشد.
واقعیت این نبود که بگوییم جهان از این مردم به وحشت درآمده بود. از آن بینشی که مردم را به این گرایش رسانده است، از آن تفکر الهی و توحید که مردم را یکپارچه کرده است و از او به وحشت درآمده. و اتفاقاً آنچه که بر این جامعه رفت و آنچه دژخیمان و ستمگران بر او روا داشتند، مخصوصاً پس از پیروزی این نهضت مقدس، خودِ همة آن ظلمها و همۀ آن ستمها، خود بزرگترین پایه برای استقامت و استوار ماندن و ادامة حرکت انقلاب بود. و دشمنان شاید ناآگاهانه و بلکه با آن افکار پست و پوسیدۀ دژخیمانۀ خود، این حرکت را تقویت کردند.
تأثیر معکوس فشارهای دشمن
دشمن فشارش را بر جامعة توحید گذاشت. رنج و شکنجه را بر این امت قهرمان خواست. همهگونه او را در فشار قرار داد. چنگالهای خونین ستمگران در سرتاسر جهان خونبار است. میبینید که چگونه همهجا و از همه نقطة جهان چنگالهای دژخیمان بر قلب محرومین این منطقه فرومیآید. اما همین فشارها و همین چنگالها مردم ما را هوشیارتر کرد، و امام بزرگوار فرمود: «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر میشوند.»
وحشت دشمنان از انقلاب انسان
اصلاً چه چیز این جامعه را به این عظمت رساند؟ چه چیز جامعه را به این وحدت رساند، به این حد از ایثار رساند؟ مگر من و شما نبودیم که در نظام گذشته، در چه مسائل مادی گرفتار بودیم؟ مگر این خواهران قهرمان ما نبودند که در نظام گذشته برای تهیة یک وسیلۀ آرایش، یک زیور، النگو، دستبند و گوشواره چه رنجهای سنگینی را پشت سر میگذاشتند؟ چقدر از حلقوم خودش و شوهرش و فرزندانش، همة اقوامش میزد تا بتواند یکچنین زیوری را تهیه کند. احیاناً چه درگیریها در داخل زندگیاش میشد. چهقدر منجر به طلاق و طلاقکشی و به هم پاشیدن و به هم خوردن نظام زندگی میشد.
چگونه شده است که این خواهر قهرمان من، نهتنها عزیزترین شیرة جانش، آن جوانش، آن قطعة عزیزش، آن جگرگوشهاش را در جلوی چشمش میبیند که در نظام طغیانگر صدامیان به خاک و خون کشیده میشود، پیکر پاک و مقدسش هر روز سرزمین مملکت ما را گلگون میکند؛ بلکه آخرین ثمرات زندگیاش، تمام رنجهای سالهای گذشتهاش را امروز خالصانه و مخلصانه و عاشقانه در طبق اخلاص میگذارد و به پیشگاه انقلاب و به آن رزمندگان عزیز اهدا میکند. چی شد؟ این زن همان زن پنج سال و ده سال قبل است؟
دشمن از این حیث میترسد. وحشت از این حرکت میکند. و عجیب است برای کوبیدن این حرکت متوسل به خشونتهای ابلهانهای شده است که در طول تاریخ نشان داده است که طبقة توحیدی را همین فشارها هم مقتدر کرده، هم منسجم کرده، هم تاکنون مقاوم و استوار.
مردم در مرز برترین سربازان رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)
بعد از پیروزی انقلاب، بزرگترین شکنجه را از دست دژخیمان کشیدهایم. اما عجیب آن است، همین شکنجهها مردم ما را به هوش آورد. تازه شناختند که دشمن چه ستمگر غداری است. اگر به گوش باشید، اگر به یاد آورید، میدانید زمانهای گذشته هم تا ما به این مرز نرسیدیم که ستمگران و جنایتکاران را ارزشیابی کنیم و حقیقت جنایاتشان دریابیم و بررسی کرده باشیم، [تا] به این مرز نرسیدیم، نتوانستیم آن انقلاب شکوهمند را به ثمر برسانیم. ارزش جامعه در این بود که شکنجهها او را بیدار کرد. جنایتها او را هوشیار و همبسته کرد. مردم ما ایثارگر شدند. در مرز برترین سربازان رسولالله (صلیاللهعلیهوآله)، ایثارگرترین انسانهایی که دور انبیا و مکتب وحی جمع میشدند، امروز به حالت منسجم دور هم جمعاند. گرد آمدند و اهتمامشان بر نهضت مقدسشان و اهتمامشان بر ارزشهای اسلامیشان، و اهتمامشان بر حفاظت و حراست از همین رهاوردهای انقلاب بوده است.
فاجعهها و رشدها
بله، ما فاجعههای بزرگ را در این نهضت مقدس پشت سر گذاشتهایم. اما کیست که نشناسد روزگاری را که جامعة ما دچار بزرگترین تشویش و اضطراب میشد، و گهگاه ارزشهای بزرگ اسلام و انقلابیاش را دشمن تیره و تاریک نشان میداد، در همان روزها با همین صحنهها و دسیسهها میتوانست ضربة محکمی بر پیکر نهضت و پیکر انقلاب وارد کند؟ آری، واقعیت آن است. داستان انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، فاجعة بزرگ برای بشریت است. جهان اسلام در غم و اندوه باید بماند تا ابدیت. این آثار دردناک قلب انسانها را جریحهدار میکند. اما از همین ناحیه دیدیم به مجردی که این دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منسجم شد، و عزیزترین شخصیتهای اسلامی و الهیمان از دستمان گرفته شد، خون پربارشان، خون پرجوشششان، در رگ و پوست همة افراد این انقلاب، در یکایک این جوانهای ما، در رگ همۀ این انسانها به جریان درآمد. انسانها عاشق این جریان انقلاب شدند. تازه دشمن را شناختند. درست است. فاجعۀ دردناک حزب جمهوری اسلامی، فاجعهای نیست فراموششدنی؛ چیزی نیست که جامعة ما بهسادگی از آن بگذرد.
امروز هر قدر از انقلاب بگذرد، ارزش لحظات زندگانی مرحوم آیتالله بهشتی زندهتر میدرخشد. نهتنها سخنهای او، بلکه یک لحظه حضورش در اجتماعات، در مجلس خبرگان و در هر صحنهای که بود در پیش دوستان نزدیکش، هر لحظهاش ارزشیابی میشود؛ امروز بهرهمندی بیشتر خواهد داشت. تازه میفهمیم چه ارزشهایی را در اعماق وجود ما جایگزین کرده که در غیاب خودش آن ارزشها بهتر زنده است. شاید اگر امروز هم بود، ما ارزش خود او را دریافت نمیکردیم. امروز میفهمیم که اگر این عزیز بزرگوار ما حتی در مجلس خبرگان نبود، دشمنان انقلاب با آن نیروهای خزنده ضدّ انسانیت، در همان شورای انقلاب چه میکردند. چه کسی میتوانست چنین پاکایمان
زززنامهای برای جمهوری اسلامی تنظیم کند؟ که یک بند او، یک اصل او، برای ابدیت جامعۀ توحیدی را از همه خطرها مصون نگاه میدارد.
خطّ اصلی، ولایت فقیه
خطّ ولایت فقیه هست. مخصوصاً پس از نهضت مقدس و پیروزی انقلاب و به ثمر رسیدن آن ایثارها و فداکاریها، این هیجانهای عمومی خیابانی و این شور انقلاب در سرتاسر ایران و از آنچه به بار نشست، دشمن هوشیارانه این خط را کوبید. اولین خیانت بزرگش گرفتن مرحوم آیتالله مطهری بود؛ که او میدانست مغز متفکر و بینش توحیدی جامعة ماست، که اصلاً علت موفقیت این جامعه قداست این شخصیتها در جامعه است. این فکر بزرگ و تربیت الهی مرحوم آیتالله مطهریهاست که میتواند مردم را از بیابانها و خیابانها بسیج کند، و میتواند پنج سال اینچنین پر قدرت و مقاوم در زیر توفانها، در زیر فشار چکمههای همه ابرقدرتها، اینطور مقاوم بماند.
او میدانست خطر از رهبری روحانیت و رهبری تز انبیاست. این رهبری انبیا با قداست روحانیت در دست مردم قرار میگیرد؛ یعنی اول مردم شخصیت مطهری را به ارزش معنوی و روحانی و الهی میستایند. و بعد سخن او همه وجودشان را پر میکند. جامعة ما پر شورترین جوامع بشری است. پر احساسترین جوامع بشری است. حتی بگوییم بزرگترین هیجان عاطفی در این جامعه است. شاید هیچجای دنیا به این مرز عاطفه نرسیده است. عاطفه در مرز انبیاست.
چرا نخروشیدیم؟
عجیب است! شاید دشمن زلزله افکنده بود در این جامعه. قبل از شهادت آیتالله بهشتی زلزله افکنده بود. انسانهای خوب، مخلصان و عاشقان نهضت به اهتراز کشیده شده بود. جریانهایی که خون جگر در قلب هر انسان مسلمان میریخت. حتی در جلوی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به مرحوم آیتالله بهشتی اهانت کردند. چیزی است که انسان فراموشش نمیشود. جریان به کجا گشودند گروهکها. چه کردند در جامعة ما. چه آتشی زدند. چگونه مردم را از هم جدا کردند. این مردم، ملتی مخلص و عاشق هستند. عاشق اسلاماند. عاشق قرآناند. روحانیت را به عنوان سمبل دین و سمبل اسلام و سمبل تقوا و ایمان میشناسند. عنصری به آن عزیزی مثل آیتالله بهشتی در این جامعه مورد اهانت قرار میگیرد. اینچنین اهانت که آدم گاه نگاه میکرد.
نه! چگونه میتوانستیم تحمل کنیم؟ چه شده بود ما آن روز نخروشیدیم؟ آن وقت، این جنایت، خودِ این جنایت آنچنان مردم را هوشیار کرد، آنچنان بیدار کرد، آنچنان در مرز اسلام و تقوا مقاوم کرد، که دشمن جایش نبود که بماند. اصلاً نبایستی دوام بیاورد. طبیعی بود جریانها به دنبال هم. طبیعی بود که منافق باید نابود شود. طبیعی بود که بنیصدر باید نابود گردد. اصلاً طبیعی بود این جریانها. دیگر نمیشود جریانها به این شکل ادامه پیدا کند.
مردم ما امام میخواستند
مسئلۀ بینش عاطفی و احساسی مردم ما در تمام دنیا الگوست. مردم ما سرتاپا احساس و شور و هیجان مکتبی هستند. [اگر] لطمهای به معقتدات مذهبی ایشان بخورد، تلنگر به عواطف اقلیمیشان برسد، همه با شور و هیجان به میدان میآیند. تنها خدمت بزرگی که امام عزیزمان به این مردم محروم کرد این است که خود را به اینها معرفی کرد. بزرگترین خدمت امام به این جامعه [این] بود که خودشان را به مردم معرفی کرد. مردم بشناسند چه کسی را دارند، چون سرمایه خود مردم بودند. احساس و شور و معنویت و همه ارزشها خود مردم بودند. مردم ما امام میخواستند.
عجیب است که این سرمایهها در کشورهای اسلامی خیلی هست. البته نمیرسد به این نسلها. ولی اسلام سازنده بوده در کشورهای اسلامی. هنوز این سرمایهها هست. گهگاه به ما میگویند که آقا، امامتان را به ما بدهید، یک سال امام ما باشد تا ما هم این انقلاب را بکنیم. یعنی ما هم دنبال همچنین عنصری میگردیم، اینقدر توی جامعه عزیز و مقدس و پذیرفتهشده باشد، تا ما راحت خودمان را در اختیار او قرار بدهیم. اشارهای کن تا بدهم سر. ما انتظار داریم همچنین رفتاری را به دنیایی که آرزوی چنین رهبری را میکند.
بزرگترین لطف و بزرگترین محبت و خدمت امام بزرگوار این است که گرچه رنج و عذاب عظیمی را پذیرا شد، اما توانست خود را به مردم معرفی کند. چون معدنهای عظیم و پرقدرت همین مردم بودند. و عجیب است که در سال 1341 فراموش نمیکنم، فرمایشات ایشان همین بود. در روزهای نخستین که در بحث ایالتی و ولایتی، چنگالش را با نظام روبرو کرد و در اختیار جامعه قرار گرفت و خود را به مردم معرفی کرد، تمام احساسش این بود که باید مردم بدانند که میتوانند، که طلبهای درونیشان اسلام است. عاشق حقاند. عاشق حقیقتاند. عاشق فضیلتاند. عاشق عدالتاند. عاشق تقوا هستند. وقتی بدانند کدام راه این مرز را نشان میدهد، این هدف را نتیجه میدهد، دنبالش میافتند. و از سال 41 ایشان همین [را] میخواستند که مردم حرکت کنند. آنکه میخواهند داد بزنند. و بالاخره رسید به آنجایی که مردم خواستهشان را در خیابانها عرضه کنند. خواستهشان مجبور بود پیاده شود.
علت ایمان است
بله. لطفهای خدا بینهایت بود. دشمن واقعاً به وحشت افتاد. گرچه بزرگترین خشونتها را هم کرد، اما راست قضیه این است که اگر جنایتهایی که صدام در عراق میکند، آن روزی که میتوانست بکند و به وحشت نیفتاده بود، شاید ما هم نمیتوانیم به این سرعت به این نتیجه برسیم. او خیلی جنایت کرد. اما بدانید خدا تو و همة این عزیزان انقلاب رایاری کرد. چرا؟ چون لشکر رعبش را فرستاد. و راستی رژیم به وحشت افتاد. البته علتش استقامت بود و چیزی دیگر هم نیست؛ یعنی شما کشته را دادید، نه یک دفعه، نه دو دفعه، نه ده دفعه، نه این خیابان، نه آن خیابان، و نه 17 شهریور خونین که آسمان ایران پر از خون میشود، نه! همه را پشت سر گذاشتی. و او بعد از اینکه این استقامت را دید به وحشت افتاد. که امروز همین استقامت تو وحشت در دل همة دشمنان آفریده است.
متن قرآن معیار اینکه اینهمه توفان، اینهمه جنایت، اینهمه چنگالهای خونین ستمگران نتوانست تو را از میدان درکند، بلکه تو را مقاومتر، هوشیارتر، آگاهتر، زندهتر کرد. علتش همین معیار ایمان است که تو در درونت عشق به خدا بود، عشق به دین شعلهور بود، عشق بهکلی شعله میزد. اما بالاخره در آن هیجان عمومی قرار نگرفته بود. تو توانستی به دنیا نشان بدهی عشقت را به نظام توحید و ارادتت را به فرمان الله، ارادتت را به وحی و قرآن ارائه کنی. خدا نیز این الطاف را نصیبت کرد. دشمن را نهتنها از بازوی تو، بلکه با لشکر رعب خودش نابود کرد.
در قرآن میگوید حواست را جمع کن. اشتباه نروی. اینطور نیست که بیایی به خودت در مقایسه با کشورهای بزرگ و با سرمایهداران بزرگ و جنایتکاران بزرگ قدرت شرق و غرب و همة این مهرههای کثیف در تمام جهان. تو چیزی نیستی. اما نه اینکه فکر کنی حالا من بودم چنین کردم. من بودم، مطیع خدا بودم. وظیفهام را خوب شناختم. خب جواب به آنچه که ندا میکرد، وظیفه دارم، آنچه را که در من به وجود آمد، شخصیت، شهامت، بینش و آن منش انسان و آن ارزش والای انسانی به وجود آمد، حاضر شدم بهراحتی برای آن هدفم ایثار کنم، فداکاری کنم، جانبازی کنم. نتیجهاش آن الطاف بینهایت حق است که خدا به دنبالش لطف کرده.
عجیب است که خود این سند حزب جمهوری اسلامی گویای این است که متن قرآن در جامعة ما میدرخشد. نمیگویم قرآن را میخوانند. مردم میفهمند دنبالش میروند. اینقدر وابسته به افکار توحید شدند که به مجرد اینکه اینچنین ستم بر مردم روا داشته میشود، و به محض اینکه حزب جمهوری اسلامی منفجر میشود و این جنایت بزرگ واقع میگردد، این انقلاب شکل میگیرد. اصلاً معیار آفرینش فطرت جهان است. خدا انسانهای صالح را اینچنین آفریده است. آدمی که آلودگی ندارد به مجردی که ستم به او میشود قیام میکند و جلوی ستم را میگیرد. شما ریشة این ستم و آن گروهکسازی را کندید.
به خدای لا شریک له، اگر این حرکت شما نبود، آن روزهایی که نمیتوانستیم به عنوان لیبرالیستی سخن بگوییم، به عنوان اینکه نکند مزاحمت آزادی تلقی بشود و ما را خفه کند هیچ نگفتیم، اگر این بسیج عمومی نمیشد، باز هم این جنایتکارها در جامعه بودند. این فطرت پاک و مقدس جامعه بود که به مجردی که اینچنین ظلمی در او شد، او قیام کرد؛ قیامی طبیعی با آن فطرت پاک. اصلاً خدا میگوید انسان صالح به علت ظلمی که میشود قیام میکند. ناخودآگاه این قیام باید میشد. افراد صالح ستمپذیر نیستند. تن به زیر بار ظلم نمیدهند. مربی اصیل و بزرگشان مکتب شهادت حسینی است که آنها را بهسادگی و به برترین وجه و به شکوفاترین وجهی به حرکت درمیآورند.
انقلاب عظیمی شد. شهادت آیتالله بهشتی، شهادت این عزیز ما، باعث شد زندگی نوین انقلاب در جامعه شکل گیرد. یک حیات جدید. قرآن صریحاً تأکید میکند که تو شهادتها را در مرز مرگ نپندار. اما عجیب است جامعة ما با همة وجودش دریافت میکند حیاتش رهین این شهادتهاست. عجیب است که در اوج خطرها، یکی از این خونهای پاک همة خطرها را کنترل کرده! آری نهضت حسینی را خون حسینی میتواند حفظ کند و از خطر نجاتش دهد.
انس با شهید بهشتی
ما با این شخصیتهای بزرگ از آن روزهای نخستین مأنوسیم. این شخص عزیز را در تهران میشناختم. به دنبالش از سالهای 34 مرتب در جلسات خاصی که در قم داشتیم، که تقریباً 2 جلسه بود در قم و اهم جلسات طلبهای بود، که مرحوم آیتالله شهیدی، مرحوم آیتالله بهشتی و یک سری از این جنگها و یک سری از عزیزانی که هستند و مرحوم ربانی شیرازی، یک جمع 13 نفری بودیم از سالهای 34 و 35. البته ما جلسه را از سال 30 شروع کردیم. مرحوم آیتالله بهشتی دیرتر شروع کردیم و بعد از اینکه در تهران جلسات جامعۀ روحانیت مبارز در شمیران شکل گرفت، سال 1352، اولین روزهایی که من رفتم به منطقۀ شمیران دیدم که روحانیت یک جلسات گستردهای دارد. همگان گرد هم جمعاند و در همان جلسة اول که دو روز سه روز بعد از ورود من به آن منطقه اتفاق افتاد، در منزل یک مرحوم شهیدی بود که من با او فاصله نداشتم، روحاً، فکراً، اخلاقاً او را در مرز مبارزه نمیشناختم. خب بعد از انقلاب شهید شد.
در همان جلسه که نشسته، دیدیم برادرمان آقای کروبی با خشونت دارند با یکی از روحانیون بحث میکنند. خیلی هیجانی با همان خشم و درگیری داخلی جامعة روحانیت جلسه تمام شد. به مجردی که آمدیم بیرون، برادر عزیزمان آقای موسوی، مرحوم ملکی و همین آقای کروبی همین چهار پنج نفر دور هم، من از در مسجد که آمدم بیرون با اظهار این ناراحتی خودم که «این جلسهای نیست که شما شرکت کنید، این کاری که ما وظیفه داریم خیلی خاصتر از این جهت باشد، باید جلسه در یک محدودیت خیلی فشرده قرار بگیرد.» خود آقای کروبی گفتند: «بسیار خب، هفتۀ دیگر منزل ما.» گفتم: «نه. ما هفتة دیگر همین روز جلسه نمیگذاریم. جوانب جلسه را در نظر داشته باشید.» یک جلسه غیر از آن روز در منزل آقای کروبی اجرا شد.
نظرات