به تعبیر خود پدرم اگر توانایی و درک و صبر مادرتان نبود، خیلی جاها من نمیتوانستم فعالیت کنم. زمان قبل از انقلاب که ما بچههای کوچکی بودیم و ایشان تحت عنوان تبلیغ در روستاها حضور پیدا میکردند، اوایلش روزگار سختی بود. وقتی وارد روستایی میشدیم حتی به ما نان نمیدادند. ما توسط نوعی از انحراف […]
به تعبیر خود پدرم اگر توانایی و درک و صبر مادرتان نبود، خیلی جاها من نمیتوانستم فعالیت کنم. زمان قبل از انقلاب که ما بچههای کوچکی بودیم و ایشان تحت عنوان تبلیغ در روستاها حضور پیدا میکردند، اوایلش روزگار سختی بود. وقتی وارد روستایی میشدیم حتی به ما نان نمیدادند. ما توسط نوعی از انحراف که در درک مردم از روحانیت ایجاد شده بود، تحت فشار قرار میگرفتیم؛ حتی در زمینۀ مواد غذایی و منزل. آن موقع رسم بود و طبیعی بود که کسی تابستان در دهی زندگی کند، اما ما چون در این لباس و خانواده بودیم حتی روز اول که میرسیدیم، مدتی در منطقه بلاتکلیف بودیم و به ما منزل نمیدادند. وقتی میرفتیم به مسجد محله، میدیدیم درِ آن قفل است و حتی خادم ندارد که بدانیم کلید آن کجاست. وارد مسجد که میشدیم، میدیدیم مسجد را غبار گرفته و مدتی طول میکشید تا آنجا را تمیز کنیم. از ابتدای ورود خیلی تلخ با ما برخورد میکردند، اما صبری که مادرم داشتند و تأیید و تشویقی که پدرم به این صبر و متانت میکردند و کمکی که برای تحمل این سختی از طرف ایشان دریافت میشد، این مشکلات را برطرف میکرد.
راوی: دختر شهید
نظرات