ایشان در سال 1350 یا 1351 به عنوان امام جماعت به مسجد رستمآباد تشریف آوردند. چند ماه قبل از اینکه ایشان بیایند، مرحوم آشیخ محمدتقی رستمآبادی نوه مرحوم حاج آخوند رستمآبادی، که سالها امام جماعت مسجد رستمآباد بودند، فوت کردند. بعد از فوت ایشان، با توجه به اینکه مردم در بحبوحه مبارزات اسلامی بودند و […]
ایشان در سال 1350 یا 1351 به عنوان امام جماعت به مسجد رستمآباد تشریف آوردند. چند ماه قبل از اینکه ایشان بیایند، مرحوم آشیخ محمدتقی رستمآبادی نوه مرحوم حاج آخوند رستمآبادی، که سالها امام جماعت مسجد رستمآباد بودند، فوت کردند. بعد از فوت ایشان، با توجه به اینکه مردم در بحبوحه مبارزات اسلامی بودند و بودیم، ما یک عده از جوانهای آن زمان رستمآباد، به دنبال این بودیم که جانشین مرحوم رستمآبادی کسی باشد که اهل مبارزه باشد. بر این اساس، حضرات آقایان مهدی امام جمارانی و مهدی کروبی توصیه کردند که اگر از حاجآقا مهدی شاهآبادی خواهش کنیم که اینجا تشریف بیاورند، در شکلگیری مبارزات این منطقه بسیار مفید خواهد بود.
در آن زمان، در رستمآباد دو دسته کاملاً متمایز بودند. یک عده آنهایی بودند که طرفدار رژیم حاکم بودند و یک دسته آنهایی که مخالف رژیم بودند و ما هم نگرانیمان این بود که نکند دسته مقابل، یعنی آنها که طرفدار رژیم بودند، از فرصت پیشآمده استفاده بکنند و یک فردی را آنجا بیاورند که یا آدم بیتفاوتی باشد یا طرفدار رژیم. و لذا دست به دامن افرادی مثل حاج مهدی شاهآبادی شدیم و سریع این کار انجام شد.
شهید شاهآبادی که به رستمآباد آمدند، یک تحولی ایجاد کردند و از طرفی به طور طبیعی دسته مقابل، یعنی طرفداران رژیم، شروع به سمپاشی علیه ایشان کردند و متقابلاً طرف ما هم حمایت از شهید شاهآبادی میکردند که با توجه به شهامت ایشان و خلوص معدودی از جوانها و افراد مسن معتقد به اسلام و مبارزه و راه حضرت امام، بهتدریج دسته مقابل ضعیف و گروه ما پیروز شدند. ضمناً برای اینکه از طرف دستگاه گفته نشود که حامیان آقای شاهآبادی فقط یک عده جوان هستند و چون از طرف اوقاف هم اجبار کرده بودند که هر مسجد باید هیئت امنا داشته باشد و این مسئله هم به این دلیل بود که رژیم میخواست دستنشاندگان خودش را به عنوان هیئت امنای مساجد جابیندازد تا بتواند مساجد را کنترل کند؛ ما اقدام کردیم و آمدیم یک هیئت امنا در مسجد رستمآباد انتخاب کردیم مرکب از پنج نفر از افراد مسنی که از مسلمانان معتقد به خط امام و مبارزه با رژیم بودند.
این پنج نفر را به عنوان هیئت امنای مسجد به اوقاف معرفی کردیم و این سلاح را با تلاشی که برای انتخاب افراد صالح کردیم، از دست رژیم گرفتیم. در نتیجه، آقای شاهآبادی، چه در وقتی که در زندان بودند و چه در تبعید و در مبارزه، در میان مردم آن منطقه، به عنوان امام جماعت و رهبر مسلمانان انقلابی شرق شمیران، شناخته شده بودند. یکی از خواص این هیئت امنا هم این بود که اگر آقای شاهآبادی به زندان میرفتند، دستگاه یا دسته طرفدار دستگاه، نمیتوانستند کس دیگری را جانشین ایشان کنند و با نفوذی که هیئت داشت، چنین کاری برای آنها ممکن نبود. بدین ترتیب، کار ایشان ادامه پیدا کرد.
جلساتی داشتیم که تفسیر میگفتند. صندوق قرضالحسنهای ایشان تشکیل دادند در این مسجد، که هنوز هم هست و به مشکلات مردم رسیدگی میکند و همچنین یک ذخیره مالی برای انقلابیان بود. افرادی که به زندان میافتادند، از امکانات این صندوق، برای خانواده آنها استفاده میشد و صرفاً محدود به محل نمیشد و حتی انقلابیانی که در شهرستانهایی مثل قم به زندان میافتادند، و آنهایی که مرحوم شاهآبادی را میشناختند، هم از این امکانات استفاده میکردند. از طرفی، تازهترین اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام را ایشان میآوردند و در آنجا تکثیر و توزیع میشد. کتابخانهای درست کردند که کتابهای انقلابی در آنجا وجود داشت و به افراد انقلابی در آنجا مسئولیت داده بودند و باز توسط ایشان، روحانیان مبارز و انقلابی، به عنوان امام جماعت مساجد آن مناطق انتخاب میشدند تا جمع روحانیت مبارز شمیران تقویت شود و خلاصه مسجد رستمآباد با توجه به حضور آقای شاهآبادی در آنجا، یکی از پایگاههای انقلاب بود و در تظاهرات، تعداد بسیار زیادی از مردم شرکت میکردند و ایشان به همراه روحانیان مبارز شمیران کارهای مبارزاتی را سامان میدادند و نقش ایشان مخصوصاً بسیار زیاد و مؤثر بود.
بعد از انقلاب هم، در مدتی که در مجلس شورای اسلامی در خدمت ایشان بودیم، هر چه زمان میگذشت، بیشتر با عمق روحیات والای ایشان آشنا میشدیم. این مرد خدا در طریق حق، از همه چیز خود گذشته بود. نه جان و نه مال و نه خانواده و نه هیچ چیز دیگر نمیتوانست در راه هدف ایشان، مانعی برایشان باشد. ایشان در بین دوستان، مشهور بودند به اینکه خواب ندارند. به عنوان مثال، گاهی نیمهشب اگر فرضاً مشکلی در کمیته لشکرک پیش میآمد، میرفتند آنجا و آن مشکل را حل میکردند و دوباره صبح زود هم مثلاً میرفتند به جلسه جامعه روحانیت.
تحرک بیش از اندازه ایشان و اخلاص بیحدشان که واقعاً عالی بود و نحوه رفتار و سلوکشان، نشان میداد که به هیچ مقام و موقعیتی اهمیت نمیدهند و فقط به اسلام فکر میکند و وجودشان را وقف آن کردهاند و ما با از دست دادن ایشان خیلی ضرر کردیم و مردم ایران و بهخصوص مردم تهران و مخصوصاً ما مردم شمیران، با از دست دادن ایشان، دچار ضایعهای عظیم شدیم که بعید میدانم به این زودیها جبران شود. البته ایشان به فیض عظیمی که خودشان میخواستند نایل شدند و به هدفشان رسیدند. هر گاه که در نماز دعا میکردند، به خاطر دارم که با آن صدای سوزناک، از خدا طلب شهادت میکردند و نمیخواستند با مرگ معمولی از دنیا بروند. ـ رضوان الله تعالی علیه ـ .
راوی: علی اکبر ولایتی
نظرات