آغاز زندگی مشترک از زبان همسر شهيد

آغاز زندگی مشترک از زبان همسر شهيد
7 اردیبهشت 1402
65 بازدید

“منزل برای ما باغ بود” حكايت ازدواج شهيد شاه‌آبادی با صفيه آيت‌الله‌زاده شيرازی، حكايت آموزنده و شيرينی است، به‌ويژه اگر آن را به طور مستقيم و بی‌واسطه از زبان همسرش بشنويم: وقتي از نجف آمديم، 3 تا 4 سال هر كسی كه پيشنهاد ازدواج را با من می‌داد، پدرم موافقت نمیكردند تا زماني كه آقای […]

“منزل برای ما باغ بود”

حكايت ازدواج شهيد شاه‌آبادی با صفيه آيت‌الله‌زاده شيرازی، حكايت آموزنده و شيرينی است، به‌ويژه اگر آن را به طور مستقيم و بی‌واسطه از زبان همسرش بشنويم:

وقتي از نجف آمديم، 3 تا 4 سال هر كسی كه پيشنهاد ازدواج را با من می‌داد، پدرم موافقت نمیكردند تا زماني كه آقای شاه‌آبادی برای خواستگاری به منزل ما تشريف آوردند و پدرم بی‌معطلی جواب مثبت دادند، در حالی كه تنها يك بار او را در راه ديده بودند. اصلاً برای ما مسئله بود كه پدرم كه از همه ايراد می‌گرفتند، حالا چه طور شده است كه به اين راحتی موافقت كردند؟

اما بار اول كه ايشان را ديدم، واقعاً خلوص و حالت ويژه‌شان چنان جذبم كرد كه در دلم جای گرفتند. شبی كه برای خواستگاری تشريف آوردند، صحبت‌ها را كردند و روز بعد گفتند برادر من، حاج‌آقا نصرالله، می‌خواهند به نجف مشرف شوند و می‌خواهم زودتر عقد كنم. پدرم يك ماه جواب ندادند و وقتی بعد از يك ماه آمدند، آقای شاه‌آبادی گفتند ما پس‌فردا می‌خواهيم عقد كنيم و پدرم قبول كردند.

در ابتدای زندگی، ايشان وضع اقتصادی خوبی نداشتند، به طوری كه حتی خريد هم نكرديم. حتی مهریۀ سنگين هم نداشتم. برای مهريه، خودشان هفت هزار تومان نوشتند و كوچک‌ترين حرفی زده نشد. بدون تشريفات عقد كرديم و دو سه هفته بعد ما را به منزل استيجاری‌شان در قم بردند. با اينكه آقا از نظر امكانات زندگی تهی بود، اما در آن منزل لطف و صفا و محبت موج می‌زد. چنان زندگی خوش و بامحبتی در آن خانه درست كرده بودند كه انگار منزل برای ما باغ بود. يعنی هر كجا كه می‌رفتيم بلافاصله دلم می‌خواست به منزل خودمان برگردم.

برچسب‌ها:, , , , , ,