از مادرم که بپرسید در سال 1309 متولد شدم. در 13سالگی به حوزه رفتم و در 18سالگی ملبس به لباس روحانیت شدم. در 19سالگی پدرم را از دست دادم. تا آنجا که به یاد دارم پدرم استاد اخلاق امام خمینی (ره) بود. اولین بار 23 سالم بود که دستگیر شدم. پس از آزادی به قم […]
از مادرم که بپرسید در سال 1309 متولد شدم.
در 13سالگی به حوزه رفتم و در 18سالگی ملبس به لباس روحانیت شدم. در 19سالگی پدرم را از دست دادم. تا آنجا که به یاد دارم پدرم استاد اخلاق امام خمینی (ره) بود.
اولین بار 23 سالم بود که دستگیر شدم. پس از آزادی به قم برای ادامۀ دروس حوزوی بازگشتم و در 26سالگی وارد مرحلۀ اجتهاد شدم. در سال 1336 با نوۀ آیتالله میرزای شیرازی بزرگ ازدواج کردم. در سال 1342 نامهای سرگشاده را امضا کردم در حمایت از امام خمینی (ره) مبنی بر آزادی ایشان.
بار دوم در سال 1352 در 33سالگی دستگیر شدم. جرم من دفاع از خانوادههای زندانیان سیاسی بود.
در سال 1353 بار دیگر به جرم افشاگری علیه سلسلۀ پهلوی دستگیر شدم. در سال 54 بار چهارمی بود که افتخار نصیبم شد و این بار به کمیتۀ مشترک ضد خرابکاری رفتم و بعد از حدود 3 ماه اگرچه از زندان رها شدم، اما تهران زندانم شد و قرار شد از آن خارج نشوم. دوباره و دوباره دستگیر شدم تا اینکه این دستگیریها دست مرا گرفت و کمک کرد تا انقلاب پیروز شود.
به کمیتۀ انقلاب اسلامی رفتم و بعد نمایندۀ مجلس شدم، اما دفاع مقدس مرا به سوی خود کشاند. در مورخ 01/02/ 63 بود که وقتی آخرین سخنرانیام را کردم و نماز آخرم را هم خواندم، انگار مرا میخواندند. رفتم تا دعوت حق را لبیک گفته باشم.
نظرات